منتقد معروف ایتالیایی: نظریه رنه ماگریت در خور کارهای فاطمه پاکدل است/ مونولوگهای یازده شخصیت زن در گالری ویستا
امانوئلا زانون نویسنده هنری و کیوریتور ایتالیایی یادداشتی بر نقاشی های فاطمه پاکدل نوشته است که این روزها در گالری ویستا به تماشاست.
ایران آرت : امانوئلا زانون، محقق، نویسنده هنری، کیوریتور و فارغالتحصیل تاریخ هنر از دانشگاه بولونیا در ایتالیا است. وی به عنوان کیوریتو و منتقد هنری با گالریهای هنری، موزهها و مراکز هنری در اروپا همکاری دارد و نوشتههایش در مجله هنری Juliet و سایر مجلات هنری اروپا منتشر شده است. این منتقد مطرح، نگاهی بر نمایشگاه فاطمه پاکدل داشته که در اختیار ایران آرت نیز قرار گرفته است.
امانوئل زانون: رنه ماگریت میگوید: «ذهن عاشق ناشناختهها است و تصاویری را که معنای آنها مشخص نیست دوست میدارد، چرا که معنای خود ذهن نیز معلوم نیست».
این نظریه در خور کارهای فاطمه پاکدل است که در حال حاضر در فضای گالری هنری ویستا در تهران در معرض نمایشند.
گرچه در سالهای اخیر بازار بینالمللی با اشتیاق زیادی از کارهای هنرمندان خاورمیانهای که به بررسی وضعیت پیچیدهی اجتماعی- سیاسی کشور زادگاه خویش مشغولند استقبال میکند، این هنرمند جوان ایرانی، با دور شدن از گرایشهایی که در پرآوازهترین نمایشگاهها در جریانند، نقاشیهایی ظاهرا خودمانی ارائه میکند که از بهکارگیری دستکاریهای زیباییشناسانهی ساده سرباز میزند. کارهای فاطمه پاکدل که در سال 2016 تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشکدهی هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی به پایان رسانده است، در واقع متمرکز بر انسانگرایی آگاهانهی معاصر است که رنجهای دنیایی جهانیسازی شده را که بیش از پیش از مرکزگرایی در فرهنگ گریزانتر شده است، در ضمیر ناخودآگاه انسان جای میدهد تا آنها را با عمیقترین لایههای وجود درهم آمیزد، وجودی که در آن، زمان و مرزهای جغرافیایی کرانهای نامعین و ناپایدار دارند.
شخصیتهای تابلوهای فاطمه تکنگارههای زنانهای هستند که با درجههای متفاوتی از واقعیتگرایی تحقق یافتهاند. این نگارهها از اعماقی انتزاعی پدیدار میشوند که در آنها نقاشی رها از هر گونه کران و مصداقی عینی جریان مییابد. قطع عکاسانهی تصویر حاکی از این است که اثر هنری از درک موقعیتهای روزمره که در نگاه اول بیمعنیمینمایند زاده میشود. همچنین این قطع حاکی از تبدیل نگاه همدلانهی هنرمند به دروازههایی است که رو به مرموزترین شکنجهای روح باز میشوند. گرچه، ذهن بشری سعی میکند با استفاده از مکانیزمهای پاکسازی که زخمهای روحی را در برزخ ضمیر ناخودآگاه سرکوب میکنند، از خویش در مقابل درد و هرج و مرج دنیا محافظت کند، نقاشیهای پاکدل در جهت مقابل کار میکند و از همان شیوههای پاکسازی برای رسیدن به قلب مشکل و آشکار کردن پیامدهای پنهایش بهره میبرد. هر یک از پیکرهها، از یک سو، باهویت و جزئیات ریز ظاهر میشوند که این امر فردیت آنها را مشخص میکند و از سویی دیگر عاری از ویژگیهای جسمی اصلی (اندامهای حیاتی، چشمها، موها) هستند تا ناظر را به سمتی هدایت کنند که در این نگارههای متناقض مفهوم آنچه را که حذف شده است باز شناسد. بدین ترتیب اشیاء به نمونههایی از شرایط وجودی بدل میشوند که همواره بر اعمال و احساسات بشری (نظیر تنهایی، انتظار، آرامش، بینظمی و یا خشم) اثر میگذارند و با صداقتی برهنه بر روی کرباس کشیده میشوند و هستیای تکرارناپذیر از لحظهای فانی را جاودان میکنند که انسان را به همذاتپنداری فرا میخواند.
گرچه تخیل که اغلب نیز ناآشکار است، در پر کردن برخی از شکافهای موجود در درک ما و سمت و سو بخشیدن به انتخابهایمان نقش مهمی ایفا میکند؛ در نقاشی همان چیزی است که با تخصیص دادن فرم و رنگ مناسب به موجودیتی که ماهیتی غیرمادی دارد، امکان پدیدارکردن نادیدنیهای را فراهم میآورد. از این رو، در نقاشیهای پاکدل نیز عناصر مجازی که اشیاء را غیرقابل شناسایی میکنند، همچون فضاگذاریهایی عمل میکنند که محیط منطقی را (که نظم سطحی و ترتیب اشیاء بدان تعلق دارد) به خلوت محیطی خصوصی متصل میکنند، محیطی که در آن احساساتی که واقعیت بیرونی ایجاد میکند در ملقمهای روانی و زیستی غیرقابل نفوذ گسترده میشود. از این رو، معتبرترین معنای این اثر هنری به کلام نقاشی محض سپرده شده است که از اعماق منفجر میشود، چکه میکند و فریاد میکشد، گویی که این نوا صدای شخصیتهای کشیده شده و تجلی مستقیم سرکشی درونی آنها نسبت به حذفیات و سانسورهای مکرری است که زندگی تحمیل میکند. حرکت دست این هنرمند که در طراحی مشهود است و به زیرکی استتار شده، به بروز احساسات در این شکلها کمک میکند، احساساتی که شاید برای زمانی بیش ازحد طولانی فروخورده شدهاند ولیکن نقاش نمیگذارد که تحت سلطهی غریزه قرار گیرد و در بروز این احساسات کنترل بر همه چیز را از دست دهد.
نمایشگاه مونولوگ 11 شخصیت زنانه را نمایش میدهد که با تمام شدت ضرورت ذاتی خویش، در فضای کرباس جای گرفتهاند. این شخصیتها با خویشن و گاه با خاطرات خویش تنهایند و با تردیدها و ضعفهای خویش احاطه شدهاند و به قدرت خویش مباهات میکنند. برخی از آنها با افتخار به ناظر نگاه میکنند و برخی نیز خود را در لایههایی از رنگ که از آنها حفاظت میکند میپوشانند، برخی نیز نه چشم دارند و نه صورت و برخی نیز ماهیتی چون شبحهای شکوهمند یا سایهی افراد دارند. نمیتوان دریافت (و شاید پی بردن بدان نیز چندان مهم نباشد) که آیا این نگارهها به افرادی معین اشاره دارند یا تصویرهای ذهنی نقاشند که با تجربیات زندگی خویش در گفتگویند، اما مسلما کلیهی این نگارهها با هم نقاشی جامع رنگارنگی متشکل از مولفههای غیر قابل توصیف احساسی میسازند که بشر را به وقایع زندگیش پیوند میزند. علاوه بر این، وجود اندک جزئیات ناچیز جسمی و مادی که به همزمانی ما اشاره دارند، به جای این که نقاط ثابتی برای تعبیر داستان گونهی تصویر باشند، معمای آن را قوت میبخشند و ما را اغوا میکنند که کلمات نانوشته بین خطوطی را که در اختیارمان هست بخوانیم تا خویشتن خویش و دیگران را در جستجوی استفهامات بیشتر بکاویم و وانمود نکنیم که در این خصوص پاسخهای معینی وجود دارند.
از این رو با در نظر گرفتن مجدد نقل قول ماگریت، جذابیت نقاشیهای فاطمه پاکدل دقیقا در همینجا است و آن چیزی نیست جز توانایی خودانگیختهی فاطمه برای فراخوانی ناشناختهها در موقعیتهای زندگی و مسحور کردن نگاه با تصوراتی که معانی آنها نامعلوم است ولیکن به دلیل قرابتی پنهانی، احساس تعلق بی قید و شرط ما به این نقاشیها را برمیانگیزد.
گفتنی ست این نمایشگاه تا دوم آبان ماه دایر خواهد بود.