کارگردان نمایش «بوف نهچندان کور»: ممنونبودن صادق هدایت جوک است/شریعتی هم اگر امروز بود با شیر گاز خودکشی میکرد!
خودش در جایی میگوید خودکشی با بعضی از آدمها هست؛ اینکه ما بخواهیم دلیل فرامتنی در مورد آدمی مانند هدایت پیدا کنیم به نظر من گمان خطایی است.
ایرانآرت: «بوف نه چندان کور» اولین تجربه محمدعلی سجادی در تئاتر بود؛ اثری که از صادق هدایت و «بوف کور» او وام گرفته بود و سجادی میگوید بازتاب خوبی گرفته است.
سجادی میگوید؛ بیش از 16 سال درباره بوف کور و صادق هدایت تحقیق و جستجو کرده و ماحصل این کنکاش درباره هدایت و اثر شاخصاش، نمایشگاهی نقاشی، نمایشنامه «بوف نه چندان کور» و فیلمنامهای است که قرار است تبدیل به یک فیلم سینمایی شود.
به بهانه اجرای این نمایش و تحقیق و مطالعهای که سجادی از آن حرف میزند ایلنا با این فیلمساز به گفتوگو نشسته و از بوف کور، صادق هدایت، نگاهی که به این نویسنده چالشبرانگیز معاصر داشته؛ صحبت کرده است.
*من به سمت نقد صادق هدایت نرفتم؛ چون کار ما نمایش و نگاهی به هدایت است نه نقد آدمی مانند هدایت. هرچند خواه ناخواه قضاوت خواهیم داشت؛ اما تئاتر «بوف نه چندان کور» قضاوت در مورد هدایت نیست بلکه نگاهی به اوست.
*زمانی که هدایت «بوف کور» را نوشت، خیلی از جریانهای اجتماعینگر البته از نوع سطحی و حزبی به این اثر داشتند و نفیاش کردند. هنوز هم خیلیها با گفتن اینکه بوف کور افیونی است، او را نفی میکنند.
* باید اول هدایت را بشناسیم تا بعد برسیم به واژهها و تقسیمبندیهایی مانند «عبث»، «بیهوده» یا مانند آن. زمانی که هدایت «بوف کور» را نوشت، در همان دوران خیلی از جریانهای اجتماعینگر البته از نوع سطحی و حزبی به این اثر داشتند و نفیاش کردند. هنوز هم خیلیها همین کار را میکنند با گفتن اینکه بوف کور افیونی است و صادق هدایت اینطور یا آنطور است و... اینکه «اگر هدایت اکنون بود چه میشد؟» را فقط میتوانیم تخیل کنیم.
*ناله و اعتراض در آثار و حرفهای هدایت زیاد است اما فکر میکنم عبث او عبث فعال است چون آدمی که این همه کار خلق کرده میخواسته به شرایط اعتراض کند.
*خودش در جایی میگوید خودکشی با بعضی از آدمها هست؛ اینکه ما بخواهیم دلیل فرامتنی یا فقط انگیزشهای اجتماعی در مورد آدمی مانند هدایت پیدا کنیم به نظر من گمان خطایی است. به ویژه اینکه متاسفانه آسیب و بلیهای وجود دارد مبنی بر اینکه همه چیز را بیرونی توضیح میدهیم و بخش وجودی و ماهیتی و جوهری آدمها را از شرایط اجتماعی منفک میکنیم. طبیعتا شرایط اجتماعی در آثار هدایت و در نقطه نظرات مسقیمش وجود دارد؛ ناله و اعتراض در آثار و حرفهای هدایت زیاد است اما فکر میکنم عبث او عبث فعال است چون آدمی که این همه کار خلق کرده میخواسته به شرایط اعتراض کند. یعنی آن وجهی از عبث بودن یا به اصطلاح پوچ بودن و پوچی را تصویر میکند که کامو هم دربارهاش حرف میزند. این تفسیرها و تعبیرهای کلی من است؛ من نه فیلسوف هستم و نه نظریهپرداز، نمیخواهم با جزئیات وارد آن حوزه شوم چون کار کارشناسان است که دربارهاش حرف بزنند.
*آدمهایی داریم که به صورت طبیعی روحیهای شبیه هدایت دارند؛ بالاخره این افسردگی خاص آدمی مانند هدایت نیست و نبوده و نخواهد بود. افسردگی در آدمها وجود دارد و در هر دورهای مختصات و شکل بروز خودش را دارد.
*چیزی به اسم ممنوع بودن در مورد هدایت جوک است. میلیونها نسخه از آثار هدایت به شکل زیراکس و قاچاق منتشر و فروخته شده است و تقریبا همه مردم بوف کور را در کتابخانهشان دارند حتی اگر آن را نفهمند یا آن را خوانده یا نخوانده باشند. اهمیت آدمی مانند هدایت از یک فضای نخبه محدود دو هزار جلدی فراتر رفته و ابعاد ملی و جهانی پیدا کرده است.
*دکتر شریعتی درباره هدایت گفته: صادق هدایت نمونه انسانی است که واقعیت برایش پوچ است و هیچ. بنابراین در جستجوی گمشدهای است که خلاء وجودیش را پرکند و عبث بودن خودش را معنی بدهد... نهایتا هدایت به آخرین نقطه تفکرش میرسد و میبیند آن خلاء را با هیچ چیز نمیتواند پرکند. در جای دیگری برخی نویسندگان یا شاعران معاصر به دریافتی از هدایت دست یافتهاند که خود را مجاز به لعن او دانستهاند. چرا برداشتها از آثار او حتی درمیان روشنفکران و تحصیلکردگان و خالقان آثار ادبی ایناندازه تند رفته؟ اگر بخواهیم او را با دیگر نویسندگان جهان مقایسه کنیم و افکار او را به آنها نزدیک کنیم؛ باید هدایت را در چه جایگاهی ببینیم و آیا آثار این نویسنده این اندازه که در کشور ما بحثبرانگیز بوده؛ در جهان داستانی فراتر از ایران نیز بحث ایجاده کرده است؟ آیا میتوان آشکارا گفت که ایدیولوژی و مذهب همیشه بر نقد صادق هدایت و آثار او سایهافکن بوده است؟ آقای شریعتی قابل احترام است و خیلیها طرفدارش هستند اما من کلا با ایدئولوژی مشکل دارم؛ ایدئولوژی یک کارکرد دارد که بالاخره به شما سمت و جهت میدهد اما در عین حال شما را میبندد. آقای شریعتی به نظر من نمیتواند صادق هدایت را درک کند؛ برای اینکه با معیار و مترهایی که خودش داشته، هدایت را میخواند و نقد میکند. طبیعی است؛ شریعتی معتقد بود در جامعه باید انقلاب کند و به تغییر اعتقاد داشت و تحت تاثیر مجموعهای از ایدئولوژیهای دهه 1960 قرار گرفته و موجی که در جهان وجود داشته و دارد و همه ما از آن متاثریم. اما اگر آقای شریعتی زنده بود و این حاصل احتمالی نظریاتش را میدید به شیر گاز متوسل نمیشد؟! با این متر و معیار نمیتوان سراغ هدایت رفت. میتوان رفت و نقدی کرد، در واقع منعی برای هیچکسی وجود ندارد. هدایت کار خودش را کرده و هرکسی میتواند هر تاویلی از آن داشته باشد.
*از بدشانسی هدایت است که اینجا متولد شده و از خوششانسی ما اینکه او را داریم. اینکه اگر در جای دیگری زیست میکرد حتما ژن و شرایطش فرق میکرد، بدیهی است. اما در جاهای دیگر کافکا و بکت و... متولد شدند و نشان دادند که عبث بودن فقط این جایی نیست. در عین حال هدایت نویسندهای جهانیست. نویسندههای خیلی زیادی به او ارجاع کردهاند و در زمان خودش ترجمههای متعددی از آثارش شده است. خوانده شده و دربارهاش نظر داده شده؛ بسیاری از سوررئالیستهای آن زمان درباره بوف کور در زمان خودش حرف زدهاند.
*منطق «بوف نه چندان کور» به بزرگراه گمشده دیوید لینچ شبیه است؛ چون منطق مشترکی دارند. خواب و رویا که از اصول سوررئالیسم است در هر دو وجود دارد.