امیر جعفری: با بهروز وثوقی بازی میکنم حتی اگر ممنوعالکار شوم!/ من بازیگر خودخواهی هستم
رفتیم زیر زمین خانه پانتهآ بهرام و در آنجا بود که گروه تئاتر "امروز" با من، ریما، پانتهآ بهرام و محمد یعقوبی شکل گرفت.
ایران آرت: عباس غفاری: امیر جعفری از پدیدههای بازیگری تئاتر در دهه 70 شمسی است، بازیگری که هر روز بهتر از روز قبل خود را در مدیاهای مختلف هنرهای نمایشی نشان داده است. او طی دو دهه گذشته کارنامه پرباری از خود به جا گذاشته که درباره آنها با او گفتوگو کردهایم و شما میتوانید خلاصهای از صحبتهای او را بخوانید.
چه اتفاقی افتاد که بازیگری را انتخاب کردید؟
من در ابتدا هیچ علاقهای به بازیگری نداشتم. آقای اکبر رادی در کلاس چهارم دبیرستان معلم ادبیات من بودند. من انشاء مینوشتم و ایشان خوششان میآمد و مرا تشویق میکردند. همان موقع یک تئاتری در دبیرستان تشکیل شد که من برای آنکه به کلاس نروم، در آن تئاتر بازی کردم. آقای رادی هم تئاتر ما را دیدند و بعد از تئاتر به من گفتند که چرا نمیروی بازیگر شوی؟ هم ادبیاتت خوب است و هم استعداد داری. گفتم کجا بروم؟ ایشان گفتند برو تئاتر شهر بپرس. من به تئاتر شهر رفتم و در آنجا پرسش و جو کردم که در نهایت کلاسهای آقای سمندریان را به من معرفی کردند.
همدورهایهای شما در کلاسهای آقای سمندریان چه کسانی بودند؟
فریبرز عربنیا، محمد یعقوبی، ریما رامینفر، علی صالحی، رحیم نوروزی، هایده حسینزاده، پریزاد سیف و عباد نظری.
از همانجا بود که آرام آرام ریشه گروه تئاتر "امروز" شکل گرفت؟
من با محمد یعقوبی خیلی دوست بودم و خانهمان هم نزدیک به هم بود. ریما رامینفر میخواست که پایاننامه دانشگاهیاش را بدهد. قرار شد محمد یعقوبی یک تئاتری را کارگردانی کند که ریما با پانتهآ بهرام بازی کنند. به همین خاطر رفتیم زیر زمین خانه پانتهآ بهرام و در آنجا بود که گروه تئاتر "امروز" شکل گرفت. گروه کارش را با من، ریما، پانتهآ بهرام، رکسانا بهرام (خواهر پانتهآ) و محمد یعقوبی آغاز کرد و بعدها رحیم نوروزی، هومن برقنورد، احمد مهرانفر، پوپک گلدره، سیامک احصایی، نرمین نظمی، امیر اسمی، هایده حسینزاده و محمدرضا حسینزاده هم به گروه اضافه شدند. بچههای جدیدی که به گروه وارد میشدند هم هر کدام به واسطه دوستی که با بقیه داشتند به گروه میآمدند. مثلاً احمد مهرانفر را من به گروه معرفی کردم یا هومن برقنورد را خود محمد یعقوبی آورد.
در زندگی خودتان هم قهرمان بودن را دوست دارید؟
در زندگی خودم خیر. اما در فیلم قهرمانپروری را دوست دارم. برای من همیشه قهرمانمحوری مهم بوده و با فیلمهایی که قهرمان دارد بیشتر ارتباط میگیرم.
اما در نمایش "مجلس ضربت زدن" یا سریال "زیر هشت" شما نقش یک ضد قهرمان را بازی میکنید.
بازیگری یک چیز خودخواهانه است. بازیگری که بگوید من خودخواه نیستم دروغ میگوید. من به عنوان یک بازیگر خودخواه، دوست دارم نقشی را بازی کنم که بیشتر توی چشم باشد.
چه کارهایی در عرصه تئاتر، تلویزیون یا سینما بوده که دوست داشتهاید انجام بدهید اما به هر دلیلی امکانش پیش نیامده و بعدها از بابت رد کردن آن پشیمان شدهاید؟
نمایش "افرا" آقای بیضایی و فیلم "ارتفاع پست" آقای ابراهیم حاتمیکیا. تئاتر "ایوانف" آقای امیررضا کوهستانی هم دوست داشتم بروم اما نشد. به جز این سه مورد، باز هم کارهای خوبی بوده که نمیشود از آنها اسم برد. کارهایی بوده که شکل گرفته و بازیگران بازی کردهاند و من دوست ندارم فکر کنند که آلترناتیو من بودهاند.
بعد از کار کردن با خیلی از کارگردانها و بازیگرهای مطرح کشور، هنوز کسی مانده که دوست داشته باشید یک روز با او کار کنید؟
کارگردانهای زیادی هستند که نمیشود تک تک از آنها نام برد. از آقای بیضایی و آقای فرهادی گرفته تا سعید روستایی که جوانترینشان است. همچنین دوست دارم حتی اگر به قیمت ممنوعالکاریام تمام شود، یکبار با آقای بهروز وثوقی همبازی شوم چون با ایشان عاشق سینما شدم.
پسرتان منتقد کارتان هم هست؟ مثلاً پیش آمده که به شما گفته باشد فلان کار را انجام ندهید؟
بله، پسرم به شدت منتقد است. 4 قسمت آخر "تعبیر وارونه یک رویا" را دوست نداشت. بقیهاش را پسندید. از طرفی نمایش "مجلس ضربت زدن" یا "شکلک" را خیلی دوست داشت. "شکلک" را 6 سالش بود که دید و خوشش آمد. نمایش "پاییز" را هم دوست داشت.
شما خودتان را یک کمدین موفق میدانید؟
من کمدی را دوست دارم، به خصوص کمدی موقعیت. اما نمیتوانم بگویم که بازیگر کمدی موفقی هستم یا نه. مطمئناً در این زمینه خیلیها بهتر از من هستند. مثلاً من تا آخر عمر نمیتوانم حتی بند انگشت کوچک اکبر عبدی شوم. این قیاس معالفارق است.
از میان بازیگرانی که درگذشتهاند، حسرت بازی با کسی را نمیخورید؟
مرحوم خسرو شکیبایی. متأسفانه هیچوقت نشد که در کنار ایشان تلمذ کنم.
اگر راه بازیگری را در پیش نمیگرفتید چه کاره میشدید؟
خیلی به این موضوع فکر نکردهام چون کار دیگری را دوست ندارم. شاید یک کافه-کتاب میزدم که هم در آن میشد قهوه نوشید و هم کتاب خواند. هیچوقت سرمایه این کار را نداشتم و مطمئناً اگر سرمایهاش دستم بیاید، این کار را انجام خواهم داد.