مجید خراطها: قبل از چاوشی من سیبل بودم!
ما جوانترها با خوانندگان لسآنجلسی رقابت داشتیم برای همین همیشه آن ور آبیها جلوتر از ما بودند
ایران آرت: خواننده پاپ میگوید آدمی دمدمیمزاج است و ممکن است که یک شبه تصمیمش عوض شود اما فعلاً قصد دارد به صورت اینترنتی تکآهنگ منتشر کند تا به طور رایگان به دست مخاطب برسد.
برخلاف آنچه از او و اشعار و کارهایش سراغ داریم، فردی بسیار آرام است و هر سؤالی که میپرسیم پیش از پاسخ دادن خوب به آن فکر میکند و سپس با صبوری پاسخ میدهد.
مجید خراطها با سبک خاص موسیقیاش سالها جزو پرطرفدارترین بود، اما مدتی این موج قطع شد و سکوت جایش را گرفت. با او به این بهانه گفتوگو کرده ایم.
آقای خراطها شما کارتان را با یک سبک و استایل خاص آغاز کردید و با قطعاتی چون "مسافر" و "خدا نگهدار" به معروفیت بسیار رسیدید، اما از جایی به بعد آن معروفیت و محبوبیتی که مجید خراطها داشت تا حدودی فروکش کرد. خودتان دلیلش را چه میدانید؟ آیا شرایط موسیقی مثل تعدد خوانندگان باعث این اتفاق شد یا کارتان افت کرد؟
به نظرم این اتفاق یک اتفاق طبیعی است که برای همه خوانندهها پیش میآید. هر کسی که کارش را خوب شروع میکند، به دلیل نو بودن صدایش هیت میشود و مطمئناً این جو همیشه پایدار نیست. مخصوصاً آنکه همه تجربه کافی برای مطرح شدن شدن دارند. خود من تجربه مشهور شدن را نداشتم و نمیدانستم که چطور باید ماندگاریام را حفظ کنم. نمیدانستم که باید تند تند آهنگ بدهم یا دیر دیر. یا نمیدانستم که باید آهنگهای شاد هم بخوانم و همه سلیقهها را جذب کنم یا کارم را به همان شکل ادامه دهم. شاید بزرگترین اشتباهم این بود که از کسی که این شرایط را تجربه کرده بود، مشاوره نگرفتم. به هر حال من شرایط بسیار خوبی داشتم و همیشه کارهایم جزو هیتترینها بود و جزو اولین کسانی از آن نسل بودم که کنسرتهای درست و حسابی میگذاشتم و سالنها هم پر میشدند. یادم است که طی دو سال در تهران 110-120 سئانس کنسرت گذاشتم که در آن دوره یک اتفاق باورنکردنی بود.
من درست در زمانی که مصادف با ورود خوانندههای جدیدتر بود، مجبور بودم برای گرفتن مجوز آلبومم دو سال سکوت کنم. در آن دو سال نه آهنگ جدیدی از من منتشر شد، نه کنسرتی گذاشتم و نه مصاحبهای انجام دادم. هیچ راهی نداشتم که با مردم ارتباط بگیرم و به همین خاطر طرفداران پر تعدادی که داشتم پراکنده شدند. خلاصه دو سال سکوت کردم و بعد از دو سال که آلبوم اولم مجوز گرفت، خیلیها منتظر بودند که ببینند آن خوانندهای که ماهی یک بار آهنگ جدید منتشر میکرد، حالا قرار است که چهکار بکند. در آن دو سال که من سکوت کردم، همه خوانندگان کارهای تازهتر کردند، اما من تازه آلبوم دو سال پیشم مجوز انتشار گرفت و بیرون آمد. خیلی از مردم آلبوم را شنیدند و گفتند که مجید خراطها ضعیف شده. اما من ضعیف نشده بودم. آن آلبوم برای دو سال قبل بود و من به اندازه دو سال قبل خوب کار کرده بودم. اما مطمئناً همه مردم از این چیزها اطلاع ندارند و فقط کار جدیدی که از من منتشر شوند را میشنوند و نظر میدهند. دیگر کاری ندارند که آن قطعه را امروز ساختهام یا دو سال پیش.
برای آلبوم دوم نیز سعی کردم که موسیقی امروز خودم را رو کنم نه دو سال پیش، اما دوباره این اتفاق نیفتاد. دوباره یک، دو سال نامهنگاریها برای دریافت مجوز طول کشید. نامهنگاریها یک طرف و کوتاهیهای شرکتها و بیزینسهایی که دوستشان ندارم، یک طرف دیگر. همه این اتفاقات آنقدر طول کشید که آلبومهای نو و تازه مرا با تأخیر در انتشار کهنه کردند. الآن خیلی از خوانندهها امروز اثری را میسازند و پس فردا منتشرش میکنند، طبیعتاً این قطعه به روز است و مردم هم قطعات به روز را دوست دارند، اما من اگر بخواهم مثلاً برای نوروز یک قطعه بخوانم، باید از دو سال قبل این روزها را پیشبینی کنم. البته اوضاع پخش تک آهنگ بهتر از اوضاع آلبوم است. تصمیم دارم به جای انتشار آلبوم، روی پخش تک آهنگ متمرکز شوم. مجوز تک آهنگ راحتتر داده میشود. برای تک آهنگ مجوز را به شخص میدهند نه به شرکت. برای پخش تک آهنگ حداقل میدانی که قرار نیست هیچ پولی بگیری و هیچ قراردادی ببندی. اینطوری کار آدم دلی میشود و بیشتر هم به دل مینشیند.
بعد از آنکه موسیقی و جنس خواندن شما هیت شد، خیلیها سعی کردند که مانند شما بخوانند و از صدا و استایلتان کپی بردارند اما هیچگاه در این زمینه موفق نبودند. فکر میکنید که کارتان چه ویژگیهایی دارد که خیلیها به خصوص نسل جوانتر سعی میکنند که شبیه شما بخوانند؟
من خودم هیچوقت ادای کسی را در نیاوردم. البته ابتدا که شروع به خواندم کردم و کارم گرفت، خیلی شایعات وجود داشت که صدای من با کامپیوتر درست میشود و از این حرفهای تکراری. دقیقاً به اندازه تیرهایی که خیلیها امروز به سمت محسن چاوشی روانه میکنند، به سمت من هم روانه میشد، شاید حتی بیشتر. هر کسی که راجع به صدای من حرف میزد، میگفت که صدای مجید خراطها دستگاه است ولی این باورها با اولین کنسرت من شکسته شد. در ادامه هم مردم به من گفتند صدای اجرای زندهات بهتر از صدایی است که در قطعاتت شنیده میشود. یک سریها استیجی میخوانند و یک سری استودیویی. من خواننده استیجی هستم که لزوماً منظورم این نیست که استیجی بودن صدای من یک حسن است.
من از بچگی میخواندم و هیچوقت ادا در نیاوردم. ژانرم را هم بر اساس سلیقه مردم انتخاب نکردم، بلکه این کار را بر اساس واقعیتهایی که میدیدم انجام دادم. هرآنچه خواندم، حرفهای دلم بود و گاهاً هم اتفاقهایی که برایم میافتاد را روایت میکردم. این باعث میشد که قطعات من برای مردم خیلی ملموستر شود. بعد از مدتی خیلیها آمدند تا با کسب اجازه از ژانر و مدل شعرهای من استفاده کنند. گاهی هم از خودم شعر و ملودی میخواستند و من میگفتم که توقع نداشته باشید این قطعه مانند آن آثاری باشد که برای خودم میسازم. شعرهای من مثل بچههای من میمانند و گاهی ترانههایم را به کسی نمیدادم. بعضیها ناراحت شده بودند و فکر میکردند که من دوست ندارم بقیه پیشرفت کنند. من در کارنامه کاریام سابقه کار کردن با یک معلول ذهنی به نام حمید حاجیلو را داشتم که مشکل تکلم داشت و کاری که انجام دادیم باعث شد که حالش بهتر شود و راحت حرف بزند. به خاطر آن اتفاق در بهزیستی از من تقدیر کردند. حس کردم که از آن کار بیشتر به من میرسد تا آنکه با کسی کار کنم که میخواهد با پول خواننده شود. طرف میآید و میگوید که اگر برای من یک آهنگ بسازی هزینهاش چقدر میشود؟ من اگر به فکر بیزینس بودم، قطعاً شغل پدریام را دنبال میکردم و میرفتم دنبال کارهای نان و آب دارتر.
زمانی که من و خیلیهای دیگر کارمان را شروع کردیم، موسیقی شش و هشت همه جا را فرا گرفته بود که اغلب آن موزیکها هم از لسآنجلس میآمد. در داخل کشور که اصلاً علم موسیقی نبود. مدرسهای وجود نداشت که به مردم موسیقی پاپ یاد بدهد. اساتیدی که وجود داشتند هم نمیتوانستند چیزی به جوانترها یاد بدهند که بتوانند با خوانندگانی که در آمریکا فعالیت میکنند، رقابت داشته باشند. برای همین همیشه آن ور آبیها جلوتر از ما بودند. به هر حال آنها سابقه خیلی بیشتری از ما داشتند و اغلبشان صدها پله از ما جلوتر هستند چون زودتر از ما این راه را پیمودهاند. اما ساختارشکنیهایی که در اواسط دهه 80 اتفاق افتاد، باعث شد که نسل جدید پاپ بتواند حداقل با خوانندههای در آمریکا رقابت کند. من خودم خیلی ساختارشکنی کردم. من برای کارم تحقیق کردم و دیدم که کمتر اثری وجود داشته که با زبان امروزی در مورد جدایی از یک عشق زمینی صحبت کند. در واقع چنین چیزی وجود نداشت. خوانندههای ما اثر عاطفی زیاد خوانده بودند اما اینکه زبانش یک زبان ساده امروزی باشد و محتوای آن راجع به یک عشق زمینی باشد و به جدایی هم ختم شود، نه.
من تحقیق کردم که کاری را انجام دهم که تا به آن زمان کسی انجام نداده بود. بنابراین سعی کردم در آثارم داستانگویی کنم. 2 ،3 آلبوم اولم را کاملآً داستانی گفتم. شاید اگر کسی هم صدایش کاملاً شبیه صدای من بود، داستانهای مرا نمیتوانست روایت کند. من داستانهایی را روایت میکردم که خیلی از شاعران کشور برای آنها به من زنگ میزدند و میگفتند که این داستان چطور به ذهنت رسیده؟ من ترانه "دیگه مجبور نیستی" را که سرودم، یک شاعری با من تماس گرفت و گفت که همچین داستانهایی را گاهی خیلی از شاعرها با خودشان میگویند که چرا من زودتر نسرودهام؟ چون ممکن است که داستان آن قبلاً به ذهن بعضیها رسیده باشد اما سعی نکرده باشند که آن را به شعر تبدیل کنند. یک ترانه دیگر سرودم به نام "اینو زدم تا بدونی". این ترانه راجع به زدن سیلی به صورت معشوق است و عذرخواهیهای بعد آن. همان شاعر برای این ترانه با من تماس گرفت و گفت که اگر این را نمیسرودی، هیچ شاعری در تاریخ نمیخواست در مورد این قضیه داستان بگوید. این داستان آن داستانی نیست که کسی راجع به آن فکر کند، چه برسد که بخواهد در موردش شعر هم بگوید. اما من به این موضوعات پرداختم و از طرف مردم هم بازخوردهای خوبی گرفتم و خیلیها آن قطعات را شنیدند.
در مورد محتوای کلام شما یک سری انتقادهایی وجود دارد که عدهای میگویند ترانههایتان بار منفی دارند، خصوصاً آهنگهایی مثل "کنسل". برای این انتقادات چه پاسخی دارید که ارائه دهید؟
زمانی که من آهنگهای غمگین میخواندم یک اتفاق نو و تازه بود اما الآن شما میبینید که در هر آلبوم 80 درصد قطعات غمانگیز هستند. من نترس بودم که به این مسائل پرداختم اما در این مورد هم فکر نمیکنم به کسی اندازه من توهین شده باشد. در مورد همان آهنگ "کنسل" میگفتند که تو مردم را به خودکشی دعوت کردهای. اما آن هم یک ژانری از کلام و موسیقی بود. مگر الآن مردم در خیابان موسیقی بندری گوش کنند، شروع میکنند به حرکات موزون و هلیکوپتری زدن؟ مگر من به کسی گفتم که برو خودت را دار بزن؟ موضوع شعر من اصلاً این چیزها نیست. خیلی از روانشناسها و دکترهای بزرگ هم از من حمایت کردند و گفتند که اتفاقاً بیان این اتفاقات خوب است. روانپزشکها میگویند که وقتی کسی حالش خوب نیست، همیشه بروی و بگویی که درست میشود و عیبی ندارد، جواب مثبت نمیدهد. گاهی باید آدم را در خلوت خودش رها کرد تا گریه کند و آرام بگیرد. اگر من دارم راهم را در موسیقی اشتباه میروم، انریکه، اَدل و آندره بوچلی هم اشتباه میروند. نه آنکه قصد من مقایسه کردن خودم با آنها باشد، بلکه آنها هم ژانرشان اینطوری است و اگر کار من غلط باشد، باید گفت که کار این خوانندگان نامی و بزرگ هم اشتباه است.
هیچوقت نخواستید که ساختارشکنی کنید و وارد فضاهای دیگری بشوید؟ مثلاً قطعه شادی بخوانید و یا داستانهایی که روایت میکنید را نه با جدایی، بلکه به طور مثبت به پایان برسانید؟
من از آن ژانر دراماتیک و احساسی که انتخاب کردهام نمیتوانم در بیایم. گاهی خواستهام که ساختارشکنی کنم و کاری انجام دهم که مخاطب از من توقع ندارد (اثری که در مهمانیها برود)، اما هر بار که آمدم این کار را انجام دهم، دیدم که برای این کار ساخته نشدهام. مثل آنکه شما در زمستان با یک ماشین بدون سقف که برای تابستان ساخته شده بیرون بروید. من تواناییام در ساختن و خواندن همین ژانری است که از من میشنوید، پس چرا باید سعی کنم که ضعفهایم را به رخ بکشم؟ همین نقد را به بازیگران و فوتبالیستهای موفقی میکنند که وارد عرصه خوانندگی میشوند و مردم ضعف آنها را میبینند. یا خوانندگانی که در عرصه موسیقی موفق هستند اما وارد عرصهای میشوند که در آن بازیگری چون شهاب حسینی وجود دارد. مطمئناً در آن عرصه فقط ضعفشان دیده میشود چون آنها متعلق به هنر دیگری هستند.
نگران آن نیستید که این ژانر و محتوایی که کار میکنید به مرور زمان باعث ریزش مخاطبانتان شود؟
من در کار و زندگیام یک آدم با هوش هستم و قطعاً میدانم که با همین ژانری که دارم چهکار انجام دهم که از بین نروم. خیلی از طرفدارها عجول هستند و گاهاً سریع میگویند که این چه آهنگی بود که خواندی؟ بعد کم کم میبینی که از همان اثرت چقدر خوب استقبال میشود. من سعی میکنم که مخاطبانم را هوشمندانه جلو ببرم تا ببینم که خدا برای آیندهام چه میخواهد. من میتوانستم اصلاً هنری نداشته باشم اما خداوند این لطف را به من کرد و پدر و مادرم هم برایم خیلی زحمت کشیدند. به همین خاطر حداقل میخواهم از این شرایطی که خداوند و خانواده در اختیارم گذاشتهاند، استفاده کنم و موفق شوم.
شما اکثر کارهای یک موسیقی اعم از شعر گفتن، ساختن ملودی و تنظیم کردن قطعاتتان را خودتان انجام میدهید. در این مورد حساسیت خاصی دارید یا لزومی نمیبینید که حتماً همه کارها را خودتان انجام دهید؟
همیشه اینطوری نیست که خودم همه کارهایم را انجام دهم. در یک سال اخیر همکاریهای زیادی را شروع کردهام. گاهاً به دوستانم پیشنهاد ترانه میدهم و در بخش تنظیم هم با خیلیها از جمله حمید احدی و میلاد بیضا کار کردهام. این افراد خط ملودی مرا خوب متوجه میشوند. البته حرف من به این معنا نیست که بقیه خوب متوجه خط ملودیام نمیشوند اما گاهاً مثلا پیش آمده که من تنظیم قطعهام را به یک تنظیمکننده نامی دادهام که کار را تنظیم کرده و بعد خودش گفته که بیخیال این تنظیم شو، منتشرش نکن. میپرسم که چرا؟ میگوید که طرفدارانت را دیدهام و میترسم همه چیز را از چشم من ببینند. میگوید که آدم تنظیم را بهتر کنم اما دیدم که زیادی آرایشش کردم. از این بابت خیلی با کسی کار نکردهام اما جبههای هم ندارم و با خیلی از همکارانم دوستی دارم.
اینکه گفته میشود مجید خراطها بیش از 10 ساز مینوازد حقیقت دارد؟
دقیقاً نشمردهام اما من سازهای زیادی را میتوانم بنوازم. من با سازهای زیادی کار کردهام و خیلی از آنها را نواختهام و بعضیهای دیگر هم به خاطر متد و ساختار مشابهی که دارند میتوانم بنوازم. اوایل سازهای کوبهای مینواختم. نوازنده تنبک بودم و بعد به تومبا علاقهمند شدم. سازهای آرشهای مثل ویولن و ویولن آلتو را یاد گرفتم و همینطور سازهای زهی. انواع گیتار اعم از کلاسیک، آکوستیک، الکتریک و باس هم بلد هستم. پیانو مینوازم پس میتوانم ارگ هم بزنم. یا سهتار بلد هستم و به واسطه آن میتوانم تار و دو تار هم بنوازم. به واسطه ویولن هم میشود عود و بربط نواخت. ساز تنبور هم ساز اصلی من است. خیلی از سازهایی که ندیدهام را هم شاید بتوانم بنوازم چون ساختارشان شبیه به ساختار سازهای دیگر است، فقط یک مقدار تمرین میخواهد. به طور کلی سازهای اصلی من گیتار، پیانو، ویولن و تنبور است.
تحصیلات موسیقیتان چه بوده است؟
تحصیلات من پراکنده بود و هم در ایران درس خواندهام و هم در خارج از ایران. من دکترای موسیقی دارم و الآن برای معادلسازی مدارکم اقدام کردهام.
چندی پیش از یک جشنواره کانادایی یک جایزه موسیقی گرفته بودید، جریانش چه بود؟
جایزه "گلدن سانگ" کانادا جایزهای است که به خوانندهها داده میشود. من به صورت تفریحی کارهایم را برایشان ارسال کردم و آنها بعد از مدتی به من خبر دادند که تو جایزه بردهای و باید به اینجا بیایی و جایزهات را بگیری، اما مطمئناً اگر من به آنجا میرفتم، در داخل کشور برای من خیلی حاشیه درست میشد. یک نفر از موسیقی امارات در همانجا دهم شد که فقط ۴،۵ برج را به نام ایشان کردند. جایزه "گلدن سانگ" جایزه مهمی هم هست و سایتهای خبری داخل کشور هم خبر برنده شدن مرا پوشش دادند اما من خواهش کردم که خبر را بردارند تا ممنوعالکار نشوم. آلبوم اول من مورد توجه کارشناسهای آنها قرار گرفته بود اما چون اعلام خبرش مصادف با پخش آهنگ "قانون احساس" بود، خیلیها فکر کردند که آن جایزه برای آن قطعه به من اختصاص گرفته است. جایزه "گلدن سانگ" صدا و ژانر را تایید میکند و شاید اگر خیلی از ایرانیها در آن شرکت کنند، رتبه بیاورند چون از دیدگاه آنها ما لحن و لهجه قشنگی داریم.
عمده قطعاتی که شما ساختهاید قطعاتی عاشقانه هستند که یک عشق زمینی را روایت میکنند. شما آنها را طوری میخوانید که گویا آن داستانها برای خودتان اتفاق افتاده و تجربه آن شکستها را داشتهاید. خودتان چقدر این مسئله را تایید میکنید؟
من کارم را از ۱۸ ،۱۹ سالگی آغاز کردم که در آن سن همه چیز قشنگ است. از خدا ممنونم که از همان موقع با خیلی شکستها پخته بار آورد. متاسفانه در آن سن برخی از عزیزانم که بهشان وابسته بودم از دست دادم که همان اتفاقات باعث شد یک آدم پختهتر شوم. در سنی که من موسیقی را شروع کردم، تاثیر زیادی از اتفاقات پیرامون خود میگرفتم. من شاید عاشق کسی بودم که حتی خودش نمیدانست. به خیال خودم فکر میکردم که حواسش به من هست اما اینطور نبود. من واقعاً شکست عشقی داشتم و بعضی از قطعاتی که خواندم و هیت شدند، داستانشان برایم اتفاق افتاده بود. البته نمیشود همه این اتفاقها برایم پیش آمده باشد اما دلم نمیخواهد ذهنیت مخاطب را بر هم بزنم و بگویم که برایم اتفاق نیفتاده است. من فقط میدانم که هیچوقت مثل یک بازیگر، بازی نکردهام. اگر قرار بود بازی کنم، شاد خواندن را هم انجام میدادم و قطعاتی میخواندم که در مهمانیها شنیده شوند. اما اهل بازی کردن نیستن و چیزی که حرف دلم باشد را میخوانم.
من یک کلیپ از شما دیدم که چند وقت پیش در کنار زایندهرود یک اثر اجتماعی میخواندید. چرا آن اجراهای خیابانی را تکرار نمیکنید؟
فکر میکنم که من در سال ۸۹ با اجرا در پارک دانشجو به مناسبت روز مادر، پایهگذار موسیقی خیابانی شدم. در کنار زایندهرود هم به بهانه خشکشدن زایندهرود و اسیدپاشی روی زنان اصفهان اجرا کرده بودم. موسیقی خیابانی مثل دیوار نوشتههای خیابانی معنا دارد. کاری که من در اصفهان انجام دادم نیازمند حمایت بیشتری بود. من آن اجرا را برای مردم اصفهان داشتم تا همه متوجه شوند که اصفهان آنقدر هم ناامن نیست که عدهای آن زمان فکر میکردند.
همان حضور من باعث شد که عدهای از اصفهانیها بیایند و از اجرا کلیپ بگیرند و پخش کنند تا همه ببینند که در اطراف زایندهرود چه اتفاقاتی میافتد. اما انتظار داشتم که مسئولین هم بگویند که مرسی که آمدی و کاری که ما با نیرو و هزینه بالا انجام میدهیم را تو یک تنه انجام دادی، اما این کار را نکردند. به هر حال ویدئو اجرای من به دست همه اصفهانیها رسید و من در آن یک موضوع اجتماعی را بیان کردم. البته نمیگویم که اصلاً دنبال معروفیت هم نبودم، اتفاقاً دوست داشتم که مردم دوباره مرا بشنوند اما هدف اصلیام آرام کردن مردم اصفهان بود. در کنارش به فکر این هم بودم که بگویم اگر تو مجید خراطها را به خاطر ۲ ،۳ سال نخواندن از یادت رفته اما مجید خراطها یادش نرفته که تو الآن حالت خوش نیست. به نظرم اجرای خیابانی باید با همان فرهنگ خیابانی در خیابان اجرا شده و تمام شود. اجرای خیابانی بهتر است که با یک مناسبتی همراه باشد، مناسبتهایی چون نوروز، روز مادر یا همان اتفاق تلخ اسیدپاشی. از اجراهای خیابانی من استقبال خیلی خوبی هم شد اما فعلاً موضوع خاصی ندیدهام که در یک اجرای خیابانی دیگر به آن بپردازم.
در سال جدید برای اجرای زنده چه برنامهای دارید؟
باید ببینم که شرایط امسال برای اجرای زنده چطور پیش میرود. متاسفانه در اواخر سال ۹۵ یک سری حرفها در مورد دستگیری فردی به نام م.خ زده شد که خیلیها این شایعات بی اساس را به من ربط دادند و مسئولین بعضی از شهرها هم به من انگ زدند و گفتند که خراطها ممنوعالکار است. آنها باید استعلام میگرفتند و بعد در این مورد تصمیمگیری میکردند. در یک شهر هم کنسرت مرا به خاطر ریش پروفسوری ۸ ،۹ سال پیشم کنسل کردند. من نامه آن را به زودی منتشر میکنم که فلان مسئول گفته ایشان ریش پروفسوری است و خوب نیست که در اینجا اجرا کند. در حالیکه ریش پروفسوری نه عیب است و نه ربطی به هنر دارد. ریش پروفسوری من هم مربوط به ۸ ،۹ سال پیش بوده و ببینید آن فرد چطور در این مورد قضاوت کرده است.
الآن خیلیها دارند با استراتژیهایی جلو میروند که به نظرم هنری نیست. گاهی به من میگویند که در تهران حتی اگر الکی هم که شده نشان بده که پرفروش هستی تا از شهرستانها به استقبالت بیایند. اما من در همین جا ادعا میکنم که در کنسرت شهرستانها پرفروشترین هستم. من در شهرها و کشورهای مختلف طرفدار و پیگیر دارم که همانطور که آنها با من خاطره دارند، بعضاً من هم با آنها خاطره دارم و گاهی اگر فرصتش پیش بیاید بهشان سر میزنم. یک جورهایی با کنسرتگذاشتن در تهران قهر کردهام چون در کنسرتهای قبلی به مهمانهای پر تعداد من بی احترامی کردند و فضای کنسرت مرا امنیتی کردند و نگذاشتند که مهمانها با من عکس بگیرند. شرایط سالنهای تهران باید نرمتر شود و قیمت بلیت ها هم پایینتر بیاید. کنسرتگذارها و مدیران سالنها قیمت بلیت ها را خیلی بالا بردهاند و میگویند اگر میخواهی خواننده محبوبت را ببینی، ۲۰۰ هزار تومان پول بده و بعد از کنسرت هم خواننده را داخل ماشین میکنند و میگویند برو. ۲۰۰ هزار تومان برای مردم ما هزینه کمی نیست. به خصوص برای یک خانوادهای که ۵ عضو آن میخواهند به دیدن یک کنسرت بیایند. آنها برای یک شب باید یک میلیون تومان هزینه کنند. از طرفی من همیشه سعی کردهام که بعد از کنسرت بمانم و با هوادارانم عکس بگیرم. گاهاً هم که کسی موفق به گرفتن بلیط نشده، بعد از کنسرت برایش یک، دو قطعه خواندهام. آخرین باری که من در سالن میلاد کنسرت گذاشتم، وقتی از سالن بیرون آمدم با حدود ۱۳۰۰ نفر عکس گرفتم که این اتفاق تا صبح به طول انجامید. ارتباط گرفتن با هوادارانم را دوست دارم.
من آدم دمدمی مزاجی هستم و ممکن است که یک شبه تصمیمم عوض شود اما فعلاً تصمیمم این است که به صورت اینترنتی تک آهنگ منتشر کنم تا به طور رایگان به دست مخاطب برسد. مخاطب هم اگر دوست داشته باشد، فردا روزی میآید و حمایت مالیاش را در کنسرت از من میکند. من همیشه سعی میکنم که کنسرتهایم را با کمترین هزینه ممکن بگذارم و کمترین دستمزد را از تهیهکننده بگیرم تا هزینه کنسرت پایین بیاید. این استراتژی مدیر برنامههای من دکتر سعید خراطها هم هست. از روز تولدم (۷ مهر) هم قول دادم که پرکارتر شوم و اینطور هم شد. در این چند ماه ۶،۷ قطعه منتشر کردم در حالیکه من قبلاً سالانه ۲،۳ تک آهنگ بیرون میدادم.
خواسته من از طرفدارانم این است که یک مقدار صبورتر باشند و به من اعتماد کنند چون من مطمئناً میدانم که دارم چکار می کنم. من هم حواسم به مخاطب قدیمیتر است و هم مخاطبان جدید. اینکه عدهای فقط ۵ دقیقه بعد از منتشر شدن قطعه من میآیند و یک کلام میگویند خوب بود یا بد، فقط مرا خستهتر میکند چون من برای آن قطعه دو ماه زحمت کشیدهام و او آمده با یک بار نصفه و نیمه شنیدن در موردش نظر منفی یا مثبت داده. من در سال ۹۶ فعالیتم را بیشتر خواهم کرد و امیدوارم که همه چیز خوب پیش برود. امسال انشاءالله سال شلوغی برای من و هوادارانم خواهد بود.
نوروز برای شما چه حسی دارد؟ خاطره نوروزی ندارید که برای مخاطبانمان بگویید؟
برای من لحظه تحویل سال و روز تولدم دو تا از آن زمانهاست که دوست دارم خواب باشم. در روز تولدم که احساس میکنم یک سال دیگر هم گذشت و به همین خاطر دوست ندارم کسی بهم تبریک بگوید. اگر اخیراً جشن تولد هم میگیرم به خاطر مهمانهای آن جشن است نه به خاطر خودم. من آرامش را بیشتر دوست دارم. لحظه تحویل سال را هم اصلاً دوست ندارم. دستفروشی، جیب خالی مردم و از بین رفتن سنتها را که میبینم، خیلی ناراحت میشوم. شاید خاطرهانگیزترین لحظات نوروزی من به ۱۵ سال پیش بر میگردد. لباس عید خریدن، سبزه کاشتن و شیوه ماهی نگه داشتن دارد از بین میرود. الآن همه چیز در لحظه آخر رقم میخورد اما سالهای قبل اینطور نبود و سبزه را خود خانوادهها از دو ماه قبل میکاشتند. آن هفتسینی که مادرم میچید و آن آینهای که در هفتسین وجود داشت برایم خیلی قشنگ بود. اما الآن من لحظه تحویل سال بغضم میگیرد. دوست دارم آن لحظه را نبینم چون از دید من عیدی وجود ندارد و دل خیلی از مردم به خاطر مسائل اقتصادی شاد نیست.
در سالهای اخیر نوستالژیکترین عیدی که داشتم مربوط به ۴ ،۵ سال پیش بود که در لحظه تحویل سال پستی گذاشتم و بعد پشیمان شدم. من نوشته بودم که بابام هر سال همچین روزهایی توی لباسهای قدیمیاش را میگشت تا ببیند که چه عیدی خوشگلی میتواند به من بدهد. یاد آن روزها به خیر. خیلیها با آن پست گریه کردند. من همان روزها را دوست داشتم. در مورد عید آن سنتهایش قشنگ است که الآن خیلیهایشان دارند منسوخ میشوند. مثلاً مراسمهای عید دیدنی هم به جای دورهمی و گپ و گفتها به شکل دیگری برگزار میشود که من به خاطر آن از عید دیدنی متنفر شدهام. امیدوارم نوروز مثل قبل بماند و فریب این دنیای الکترونیک را نخورد چرا که نوروز با همان سنتهای قشنگش نوروز است.
شما پوشش جالب و خاصی هم دارید و معمولاً کت و شلوار مشکی میپوشید که طراحیهایشان متفاوت است. در این زمینه با طراح لباس خاصی کار می کنید یا پوششی که دارید سلیقه خودتان است؟
دوستان طراح زیادی دارم که در این زمینه از آنها کمک میگیرم. بعضی از لباسهایم را همسر برادرم میدوزند. من به کت و شلوار علاقه دارم و معمولاً در همه جا هم کت و شلواری هستم. به اعتقاد من روی مد پیش رفتن اشتباه است. من یک موقعی روی مد پیش میرفتم و الآن عکسهایش را میبینم خجالت میکشم. الآن شما عکسها و فیلمهای به روزترین آدمهای دهه ۷۰ هم ببینید، متوجه میشوید که نباید روی مد پیش میرفتند چون بعدها همان مد سوژه خنده نسل بعد میشود. من به همین خاطر اصلاً دور مد نمیگردم. من لباسهای ساده میپوشم و معمولاً پوششم کت و شلوار است. تا الآن لباسهای عجیب و غریبی نپوشیدهام.
کلام آخر؟
من از تمامی کسانی که مخاطب هنرآنلاین هستند و این گفتوگو را تا پایان خواندند متشکرم و برایشان سال خوبی آرزومندم. در سالی که گذشت، خیلی از هنرمندان و عزیزان از بین ما رفتند که علت مرگ بعضی از آنها اتفاقاتی چون هوای بد یا تصادفات جادهای بود که میشود جلویشان را گرفت. امیدوارم که مسئولین دست به دست هم بدهند تا انشاءالله تعداد این مرگ و میرها در سال جدید پایینتر بیاید. پیامی که من برای مردم عزیزمان دارم این است که مرگ طبیعی یا غیر طبیعی در بیخ گوش ماست و هر لحظه ممکن است که فرا برسد. ما باید قدر هنرمندانمان را تا زمانی که زنده هستند بدانیم چون آنها وقتی از بین ما بروند، دیگر بگوییم که دوستشان داریم فایدهای ندارد. در پایان هم برای پدر و مادر خودم و برای همه مردم عزیزمان آرزوی سلامتی دارم. امیدوارم وقتی در ابتدای سال ۹۷ راجع به سال ۹۶ صحبت کردیم، بگوییم که چه سال خوبی بود...
داداش. آهنگ مسافرتو خوشم اومد ولی بذار رک بگم دیگه. صدات قشنگ نیست. بده یکی دیگه بخونه. قشنگ تر در میاد. مثلا این قطعه شاید به درد محمد اصفهانی بخوره. هرچند که من اونقدرا از صدای محمد اصفهانی هم خوشم نمیاد ولی احتمالا از خوندن شما بهتر از آب در بیاد. با احترام