سفر به نامهای عجیب (5)
سفری این بار با سند باد بحری!
سفرهای نوروزی را اینجا با پیشنهادهای ایران آرت سپری کنید. به یقین این شهرهای عجیب و غریب را به کلیشههای معمولِ نوروزی ترجیح میدهید.
ایران آرت: طنجه، تطوان و شفشاون؛ هرسه این اسمها آوای غریبی دارند. جادویی در خود دارند که ناخودآگاه من را یاد سند باد بحری و سفرهایش میاندازند. پیش از رفتن به طنجه، رنگ شهر برایم نارنجی است. شاید دلیلش نزدیکی آوایی و املایی این کلمه با واژه «طنجرین» باشد که در زبان انگلیسی به معنای «تاریکی» است. شهر همه رنگ است اما بیشتر ساختمانها رنگ سفید اغراق شدهای دارند که در نور خورشید چشم را حسابی میزنند. باقی رنگها رنگها یتندیاند که انگار خاصیت منطقهاند، همان خاصیتی که به جنوب اسپانیا هم سرایت کرده است. مراکش کشور سرامیک است با لعابهای به غایت درخشان و زیبا،از در و دیوار شهر بگیر تا پلههای خانهها و رستورانها و ظرف و ظروفی که یا در آنها غذا میخوردی یا برای فروش همه جای شهر گذاشتهاند. شهر پر از مغازههایی است که لباسهای عربی بلند رنگارنگ میفروشند و قرقرههایی با نخهایی ابریشمی که قرار است مصرف گلدوزی روی این لباسها شوند.
برای رفتن به مسیر هشتاد کیلومتری شفشاون توصیه میکنند تاکسی بگیرم. میگویند اتوبوسهای بین شهری شلوغاند و ایستادنهای مدام برای توریستی که میخواهد چند ساعتی را صرف دیدن شهر کند وقتگیر و حوصلهسربر است. در تمام طول راه کاکتوسها جاشیههای جاده را پر کردهاند، کاکتوسهایی که از قامت آدمیزاد بلندترند و ایستادن کنارشان آدم را یاد گالیور و لیلیپوتیها میاندازد.
ایده داشتن باغ کاکتوس همان جا در ذهنم شکل میگیرد. روزی خانهای به سبک خانه کی وست ارنست همینگوی خواهم خرید و کاکتوسهای باغش را هم هدیه خواهم گرفت. آرزویش که عیب نیست.
در آفریقا هستم و گرمازدگی روز اول طنجه یادم میآورد که نباید انتظار باران داشته باشم اما نرسیده به تطوان که شهری به مراتب کوچکتر از شفشاون است ابرهای سیاه از بالای کوهها ظاهر میشوند و راهشان را به جلو باز میکنند. در میانه آفتاب عالم تاب تطوان بارانی است که روی ماشینها سرازیر میشود و البته به هیچ کجای مردمی که دو طرف ورودی شهر بازار مکاره راه انداختهاند و اجناس روزشان را میفروشند نیست. انگار کن اصلا بارانی در کار نیست و کسب و کار ادامه دارد.
شفشاون از نامهایی است که به سختی نوشته میشود و به سختی هم از یاد میرود. مرکز اصلی شهر را با طیفهای از رنگ آبی رنگآمیزی کردهاند را «دهکده آبی» گذاشتهاند. رنگها در این شهر چنان حضور پرقدرتی دارند که چیزهای دیگر را تحتالشعاع قرار میدهند. تنها چیزی که میتواند ذهن را کمی از این طیفهای آبی منحرف کند، نوعی از فرشها و کوسنهای فرش بافت شهر است که ویژگی خاصی دارند: پرزهای این فرشها کوتاه یا به اصطلاح پرداخت نشدهاند و پر از رنگهاییاند که چشم را خیره میکنند. نان و خرما و آب بهترین خوراکی است که در این شهر میتوانید خودتان را به آن مهمان کنید.
لیلا نصیریها