تو نابغهای اما از نوع پستتر درست مثل جیمز جویس!/ یادداشت شهلا زرلکی درباره زنی که دوستش ندارد
میدانم باید با ارلاندو شروع میکردم؛ شاید اوضاع بهتر میشد...
ایرانآرت: نوشتن درباره نویسنده مهمی که دوستش نداری سخت است. نوشتن درباره نویسنده مهمی که سخت مینویسد سخت است. باید تلاش کنم سختی را برای خودم آسان کنم. و مگر زندگی جز این است: آسان کردن دشواری های که آسان می نمود اول! اعتراف می کنم بارها تلاش کردم همه آثار ویرجینیا وولف را بخوانم اما نشد. همان چند صفحه اول سرگیجه می گرفتم. سرگردان می شدم. شاید چون با سرگیجه آورترین اثرش شروع کرده بودم: موج ها یا خیزاب ها . دو ، سه تایی ترجمه هست از آن به گمانم. میدانم باید با ارلاندو شروع می کردم . شاید اوضاع بهتر می شد . حتی با "خانم دلوی " هم نتوانستم بسازم! خلاصه میان من و این نویسنده بزرگ که از او در بسیاری از نوشته های مربوط به زنان وام گرفته ام، خوب نشد . بله پارادوکس عجیبی است. صدر نوشت و مقدمه دو کتابی که در حوزه مطالعات زنان نوشته ام، سخنی از وولف است و اشارهای به او یا نقل جمله قصاری از او ! و همه از کتاب مهم او " اتاقی از آن خود ". اتاقی از آن خود کتابی است که همه زنان نویسنده باید بخوانند . اولین اعلامیه فمنیستی درست و دقیق و کارآمدی که یک نویسنده زن نوشته است . از همان حجم اندک کتاب آن قدر آموخته ام و به کار بسته ام که دیگر کاری به " روان پریشی " نوشتار نویسنده در رمان هایش ندارم.
در بحث نوشتار زنان و مطابق تعاریف نظریه پردازان " نوشتار زنانه " یعنی هلن سیکسو و لوس ایریگاری زبان وولف در داستان هایش یک نوشتار زنانه تمام عیار است . این توصیف ایریگاری است در مقاله بحث برانگیزش : "...تکلمی که زن در آن به همه چیز می پردازد بی آن که مرد بتواند در آن انسجام هیچ معنایی را بیابد. گفتارهایی متناقض کم و بیش دیوانه وار از دیدگاه منطق عقل و نامفهوم برای کسی که به آن ها با قالب هایی شکل گرفته یعنی رمزگانی کاملا حاضر و آماده گوش می دهد... او به زحمت خود را از پرحرفی ، تعجب و سربسته گویی و عبارت های ناتمام رها شده دور می کند ."
در میان نویسندگان زن ویرجینیا وولف نماد کاملی است برای تعریف مثلث زن ، جنون و خلاقیت . او از حیث ویژگی های نوشتاری کاملا مطابق الگوی پیشنهادی طرفداران نظریه نوشتاری زنانه است .
گریز همزمان از نحو و معنای واحد ، همزمانی روایت های ذهنی متفاوت و ایجاد نوعی روان پریشی روایی ، راز مغلوق گویی و ایهام روایی آثار وولف است . سبک موج وار و پر تشتت و پیچاپیچ او در رمان " خیزاب ها " به خوبی معرفی کننده سبک و سیاقی است که از آن حرف می زنیم . او در یادداشت های روزانه اش درباره رمان خیزاب ها آگاهانه به وضعیت نوشتاری خود اشاره می کند : " کنار آتش نشسته ام و با خودم درباره خیزاب ها حرف میزنم . فکر می کنی بتوانم صحنه ها را به هم نزدیک کنم ؟ بیشتر به وسیله ریتم . تا بتوانم از آن بریدگی ها دوری کنم ؛ تا کاری کنم که خون مانند نهری از اول تا آخر جریان یابد . وقفه ها رمان را ضعیف می کند و من این را نمی خواهم..."
با توجه به این یادداشت ها و در گیری های ذهنی ، ظاهرا خو آگاهانه به این تشتت روایی دامن می زند . وولف بیشتر عمر خود را بیمار بوده است . اسکیزوفرنی و افسردگی های حاد که سرانجام او را تا مرز خود کشی پیش می برد . وولف نابغه ای است همچون بسیاری از نابغه ها با هوشی سرشار که از ظرفیت زنانه ذهن و جسم او فراتر می رود . این هوش با جنون می آمیزد و حاصل آن می شود داستان هایی که مثل نویسنده اشان روان پریش و البته به بیان درست تر " زبان پریش " اند. اتاقی از آن خود را اگر نمی نوشت شاید تاثیر گذاری اش در حد نویسندگان موج نویی مثل ناتالی ساروت می ماند که محبوبیتی فراگیر در عالم ادبیات ندارند و صرفا به عنوان نویسندگانی پیشرو در یک سبک تازه مطرح شده اند . و یک نکته جالب اینکه وولف درباره سخت خوانی رمان اولیس جیمز جویس در بخشی از یادداشت های روزانه اش می نویسد : " ظاهر فریب و پر لاف و گزاف است . درست به بار نیامده . خواندن اولیس را تمام کردم و فکر کنم تیرش به خطا رفته. گمان می کنم در آن نبوغ باشد اما نبوغی از نوع پستتر. کتاب پر طول و تفصیل و گنگ است . زیادی شور است..." اگر وولف این جا حی و حاضر بود می شد همین اعتراض او را به خودش برگرداند. با یک خطاب مشفقانه : ویرجینیای مغموم ! تو نابغه ای اما از نوع پست تر درست مثل جیمز جویس!
این یادداشت را شهلا زرلکی در هفتهنامه «کرگدن» منتشر کرده است]