رضا براهنی شاعر سرشناس درگذشت/ متن اعتراضی جالبی که آیدین آغداشلو دو ماه پیش در ستایش او نوشته بود
با اعلام اکتای براهنی، پدرش رضا براهنی که از شاعران سرشناس معاصر بود امروز ۵ فروردین ۱۴۰۱ به دیار باقی شتافت.
ایران آرت: رضا براهنی، شاعر، نویسنده و منتقد سرشناس ایرانی ساعتی پیش در سن ۸۶ سالگی درگذشت. اکتای براهنی، کارگردان سینما و فرزند رضا براهنی، در صفحه اینستاگرام خود نوشت: "به تاریخ ۵ فروردین ۱۴۰۱ پدرم رضا براهنی جهان را ترک و به دیدار آفتاب شتاب کرد."
رضا براهنی از اواخر دهه هفتاد خورشیدی در تورنتوی کانادا اقامت داشت.
از جمله آثار رضا براهنی در شعر عبارتند از: "آهوان باغ"، "جنگل و شهر"، "شبی از نیمروز"، "مصیبتی زیر آفتاب"، "گل بر گسترده ماه"، "ظل الله"، "نقابها و بندها" (به انگلیسی)، غمهای بزرگ"، "بیا کنار پنجره"، "اسماعیل"، "خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟" و…
از جمله آثار وی در رمان نیز عبارتند از: "آوار کشتگان"، "رازهای سرزمین من"، "آزاده خانم و نویسندهاش"، "الیاس در نیویورک"، "روزگار دوزخی آقای ایاز"، "چاه به چاه"، "بعد از عروسی چه گذشت" و…
متن آیدین آغداشلو در ستایش رضا براهنی
آیدین آغداشلو، هنرمند و هنرشناس شناخته شده، دوم فوریه، ۱۴ بهمن، در صفحه شخصی اش از براهنی نوشته بود که از حال بسیار ناخوش این شاعر بزرگ خبر می داد ، استاد نقاش اعتراض کرده بود ما چرا به خاطر بیماری تاریخی و قومی آلزایمرمان او را و خیلیهای دیگر را فراموش کردهایم؟
آغداشلو نوشته بود:
دکتر رضا براهنی این چند دههی گذشته را در غربت تورنتو، با عارضهی فزایندهی فراموشیِ آلزایمر گذرانده است. مانند چراغ درخشانی که به آرامی خاموشی بگیرد و تیرگی جهان اطرافش را به هر چه غلیظتر شدن واگذارد. او حالا دیگر کسی را نمیشناسد، اما من این بخت را داشتهام که چند سال پیش که به عیادتش رفته بودم مرا بشناسد و شعر طولانی «دف»اش را که به من اهداء کرده، بی کلمهای پس و پیش، بلند بلند و تا به انتها بخواند.
ولی سی و چند سال گذشتهی غربت را چه خوب وچه زیاد کار کرد؛ رئیس انجمن قلم کانادا شد، رمانهای مفصل نوشت، صدها شعر درخشان گفت. فراوان مقاله منتشر کرد، درس داد، و از خانوادهاش مراقبت کرد.
هر وقت به هم میرسیدیم ترکی حرف میزدیم تا این زبان محکم و اما ظریف از یادمان نرود.
بازی تلخ تقدیر اما اینجا بود که بیماری، حافظهی وسیع و انباشته از سواد حیرتانگیز او را هدف گرفت و ذره ذره از آن کاست و زوال منشاء قدرت بی چون و چرایش را آغاز کرد، نقطهی قوتش را زد و تختگاه قدرتش را از او گرفت.
رضا براهنی ۸۶ سال دارد. بیشتر عمرش را در مبارزه و شاعری و نویسندگی و نقد گذرانده است. تاریخ تجدید حیات ادبی و فرهنگی ایران در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی، بی ذکر نام و جایگاه مهم او ناقص و بیمعنا خواهد بود. او ادیب و متفکر و منقد و شاعر تمام و کمالی است و حق و سهمش در آن دوران، به رغم غیظ جماعتی، غیر قابل انکار است و با وجود فراز و فرودهای دوستی سالیان درازمان، وجودش همیشه اسباب مباهات و افتخار من بوده است.
دکتر رضا براهنی در هجوم بیماری غدار آلزایمر ما را فراموش کرده است. به ناچار همه را و همه چیز را فراموش کرده است. گریزی هم نیست. اما ما چرا به خاطر بیماری تاریخی و قومی آلزایمرمان او را و خیلیهای دیگر را فراموش کردهایم؟
با فراموش کردن راحتتریم؟ مگر چقدر بضاعت برایمان باقی مانده است؟
حیف نیست؟ و حیف از مردمی نیست که ندانند با انکار و فراموشی عمدی تاریخ و حافظهی تاریخیشان در چه خالی عظیمی رها خواهند شد… و چنین ملت از ریشه خالی شدهای، کجای سفت این باتلاق لغزان خواهد ایستاد؟