موقعیت عجیب سروش صحت در یک تاکسی!
من ماندم و یک تاکسی روشن بیراننده وسط اتوبان و ماشینهایی که بوق میزدند و بوق میزدند و...
ایران آرت: سروش صحت در اعتماد نوشت: مردی که عقب تاکسی کنارم نشسته بود به راننده گفت: «ببخشید من خیلی عجله دارم، میشه یه کم تندتر برید؟»
راننده گفت: «چه جوری تندتر برم؟ ببینید چه ترافیکیه؟»
حق با راننده بود؛ ترافیک سنگین بود و ماشینها نیم متر، نیم متر جلو میرفتند. مرد نگاهی به ساعتش کرد و دیگر چیزی نگفت.
دختر جوانی که سبدی در دست داشت روی صندلی جلو نشسته بود. از داخل سبد مدام سروصدا میآمد. راننده از دختر پرسید «صدای چیه؟»
دختر جوان در سبد را باز کرد. یک بچهگربه از سبد بیرون آمد. راننده گفت «اِ... چرا گربه را با خودتون آوردید تو تاکسی؟»
دختر جوان گفت «چه اشکال داره؟ گربهست دیگه... جونم بهش بنده هر جا میرم با خودم میبرمش... ببینید چه خوشگله...»
دختر جوان گربه را از سبد بیرون آورد که نشان راننده بدهد؛ بچه گربه که ترسیده بود خودش را از دست دختر جوان بیرون کشید، از پنجره باز تاکسی بیرون پرید و در خلاف جهت حرکت ماشینها شروع به دویدن کرد.
دختر جوان وحشتزده جیغی کشید و از تاکسی پیاده شد و دنبال بچه گربه دوید. راننده گفت «اِ... این چرا پیاده شد؟»
دختر جوان کیفش را جا گذاشته بود. راننده کیف دختر را برداشت و از تاکسی پیاده شد و دنبال دختر دوید.
مردی که پهلوی من نشسته بود گفت «اِ...اِ... چرا این جوری شد؟ من دیرم شده بود... اَه»
بعد او هم پیاده شد و رفت من ماندم و یک تاکسی روشن بیراننده وسط اتوبان و ماشینهایی که بوق میزدند و بوق میزدند و...