مهدی غبرایی: به خاطر همینگوی من را سرمیدوانند
هیچ سازوگار مدونی وجود ندارد که ما بفهمیم چه چیزهایی ممنوع است و چه چیزهایی نیست.
ایرانآرت: مهدی غبرایی دانش آموخته رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران است و از سال 60 به طور حرفهای به کار ترجمه پرداخته است. تا امروزه ده ها کتاب با ترجمه او و از سوی نشرهای مختلف روانه بازار شده که معرف ترین آن ها "دل سگ" نوشته میخائیل بولگاکف، "بادبادک ناز" نوشته خالد حسینی، "پرنده خارزار" نوشته کالین مک کلاف و ... است. غبرایی هنوز هم با انرژی به ترجمه می پردازد و مشکلاتی مثل ممیزی های بی پایان موجب دلخوری اش شده، اما نا امید و بی انگیزه نشده است.
آقای غبرایی آخرین کتابی که خواندید، چه بود؟
آخرین کتابی که خواندم "پشت درخت توت" نام داشت که نوشته احمد پوری است. این اثر ، کتاب بسیار زیبایی است و سرگذشت بخشی از نسل ما که درگیر کارهای سیاسی شدند و بعد، نسل بعدی خود را هم مبتلا کردند و باعث شدند برخی از آن ها از کشور بیرون بروند تا تحصیل کنند یا هر چیز دیگر و در نهایت هم سرنوشت شان همان چیزی شد که ما امروزه به آن مبتلا هستیم ، در داخل یا خارج از کشور.
آیا کتابی هست که هرچند وقت یک بار به آن مراجعه کنید و بخوانید؟
یکی دوتا نیست! از کارهای خودم چند تا کتاب هستند که همین حالت را دارند و روزی چندبار بازشان می کنم و می خوانم . آثاری مثل "موج ها" از ویرجینیاولف یا "دفترهای مالده لائوریس بریگه" اثر راینر ماریا ریلکه هنوز هم می خوانم. آخرین بار هفته قبل بود که به "موج" ها سر زدم . بسیار پیش می آمد برای چندمین بار این ها را در تنهایی خودم مرور کنم و اشک در چشمانم حلقه بزند. درکل، کتاب های زیادی هست که چنین حسی به آن ها داشته باشم. مثل "هیاهو" ی فاکنر. از آثار ایوان تور گنیف هم "پدران و فرزندان" را بارها خوانده ام .
آیا عادت خاصی برای ترجمه دارید؟ زمان یا مکان خاصی را مد نظر دارید؟
تا وقتی بچه ها کوچک بودند می شد در خانه کار کرد. یادم می آید من از ساعت هشت صبح تا 12 پشت میز نشسته بودم و کار را یکی دو ساعت برای نهار تعطیل می کردم و اگر می شد بعد از غذا هم چرتی می زدم و دوباره پای کار بودم تا ساعت 9 شب. این روند تا حدود هفت هشت سال قبل ادامه داشت . حالا به هر حال سنم بالاتر رفته و محل کار را هم از خانه جدا کرده ام ویکی دو ساعت دیرتر کارم را شروع می کنم اما نظم برنامه کاری ام همچنان حفظ شده است و روزانه حدود هفت ساعت به ترجمه می پردازم.
تعداد آثارم دیگر دارد به 100عنوان می رسد و این برایم خوشحال کننده است .
شما قبل از سپردن اثرتان به دست ناشر آن را به کسان دیگری هم نشان می دهید؟
به خاطر مسائل مالی کم پیش می آید کتابم را قبل از چاپ به دست منتقدان برسانم مگر آنکه مورد خاصی باشد، مثل همان دو کتاب که اسم بدم. آن کتاب ها را سه تا چهار نفر خوانده اند و هر کدام نظرات مختلف داده اند. یک نفر که ویراستار حرفه ای و نویسنده و مترجم است هر دوی این کتاب ها را با نسخه اصل انگلیسی اش مطابقت داده است . آن کتاب "دفترهای مالده لائوریس بریگه" حتی با نسخه آلمانی هم مقابله شده است . البته زمانی که بتوانم حریف اولاد مربوطه ام بشوم کتابم را به آن هم می سپارم تا بخوانند! به نظرم گاهی حتی نظر یک خواننده غیر حرفه ای هم موثر است.
راستی فرصت ملاقات با خواننده های عادی کتاب تان را هم داشته اید؟
بله گاهی مثل ایام برگزاری نمایشگاه کتاب آنها را می بینم یا اینکه در مراسمی که موسسه های فرهنگی مختلف برگزار می کنند ملاقات شان می کنم. در بزم رونمایی کتاب هم پیش می آید که با گروهی از این دوستان صحبت کنیم که برای من خیلی شیرین است.
و بالاخره خوب است درباره مشکلات نشر و چاپ هم صحبت کنیم .
مشکلات یکی دوتا نیست اما بزرگ ترین آن سانسور است. من چند کتاب توقیف شده از دولت قبلی داشتم که هنوز مجوز نگرفته است، در حال حاضر باب مکالمه باز شده اما روش همان روش سابق هست. تکه تکه کتاب را حذف می کنند و ما هم گاهی چانه می زنیم و گاهی قبول می کنیم. کتاب "جنگ نروژی" از موراکامی نزدیک شش سال است که در ارشاد مانده.
یعنی هیچ قدمی برای رفع مشکل برداشته نشده؟
از آبان گذشته ما تلفنی با یکی از مسوولان وزارت صحبت می کنیم. آن ها مدام قول های مساعد می دهند. چند روز قبل برای چندمین بار به ارشاد مراجعه کردم برای ممیزی های جدید. برای هر کدام از این ممیزی ها چندین ماه مولف و مترجم را معطل نگه می دارند. یک سری موارد هست که مترجم خودش می داند باید حذف شود. اما یک سری چیزهای دیگر واقعا مشکلی برای چاپ شدن ندارد. هیچ سازوگار مدونی وجود ندارد که ما بفهمیم چه چیزهایی ممنوع است و چه چیزهایی نیست.
کتابی از همینگوی ترجمه کرده ام که بابت آن چند ممیزی در آن، مدتهاست مرا سر دوانده اند. مدتی پیش در شرایطی بابت آن ممیزی ها به من زنگ زدند که چند عزیز را در بیمارستان داشتم و به خاطر مساعد نبودن حال روحی همه را از دم حذف کردم اما هنوز هم مجوز نگرفته ام. من با اکراه سانسورها را قبول کرده ام که همچنان مشکلم حل نشده است. متاسفانه این آزار و اذیت ها همیشه هست. به نظرم بزرگ ترین مساله یعنی همین سانسور اگر حل شود باقی مشکلات مثل گرانی کتاب و... را می شود حل کرد. خواننده اگر مطمئن باشد کتاب درست ترجمه شده است و مشمول سانسور بی رویه نشده برای خواندن آن اشتیاق پیدا می کند.
[این گفت وگو را سارا کنعانی ترتیب داده و در «کتاب هفته خبر» منتشر کرده است]