روایت جنی اوفیل از کتاب جدید و زندگی شخصیاش/ دنیا قبل از کرونا هم برایم جذابیت نداشت
جنی اوفیل میگوید دنیای پیش از کرونا هم برای او جذابیتی نداشت. به بهانه انتشار کتاب جدیدش، "هوا" مجله گاردین مصاحبهای با وی انجام داده است که با هم میخوانیم.
ایران آرت: اولین داستان جنی اوفیل تحت عنوان "آخرین چیزها" در سال 1999 منتشر شد. یک دهه طول کشید تا نویسنده آمریکایی کتاب دیگری بنویسد زیرا در این دوره دچار افسردگی شد و نمیتوانست بنویسد. البته انتظار ده ساله ارزشمند بود زیرا در نهایت کتاب "بخش گمان" را نوشت که بسیار مورد تمجید قرار گرفت و جز ده کتاب برتر سال 2014 از دیدگاه نیویورکتایمز هم قرار گرفت.
به گزارش ایبنا اوفیل در فوریه سال 2020 داستان "هوا" را منتشر کرد که در میان نامزدهای نهایی جایزه ادبیات داستانی زنان هم قرار گرفت اما در نهایت قافیه را به مگی اُفارل با داستان "همنت" باخت. اوفیل در حال حاضر به همراه همسر و دخترش در نیویورک زندگی میکند و در قرنطینه کرونا به سر میبرد.
"هوا" سبک منظمی ندارد؛ درست مانند کتاب قبلی. فکر میکنید این موضوع روی تجربه خواننده تأثیر میگذارد؟
درباره این موضوع خیلی فکر میکنم. دوست دارم نوشتن عملی باشد که در ارتباط با خواننده شکل میگیرد. برای من به شخصه یکی از لذات کتابخوانی در ارتباطی است که با نویسنده برقرار میکنم و امیدوارم مخاطبینم با من ارتباط برقرار کنند.
وقتی بحث فاجعه آب و هوا میشود به نظر کتاب خشمگین اما امیدوار است...
آن زمان با ایدهای آشنا شدم که البته در کتاب نیاوردمش. میرچا الیاده، مورخ رومی میگفت همه اساطیر مربوط به خلق و نابودی را مطالعه کرده است اما هیچ داستان اسطورهای درباره نابودی تدریجی دنیا پیدا نکرد و به نظر میرسد همه چیز ناگهان نابود میشود. دنیا مانند داستانهای آخرالزمانی نیست و خطرات زیستی روی شما، همسایگان، و فرزندانتان تأثیر میگذارد. در عین حال مانند داستانها همیشه در حال جمع کردن قوطی و بازیافت نیستید و فرزندانتان را به مدرسه میبرید و همچنان دغدغههای مالی دارید.
قرنطینه را چطور سپری کردید؟
خیلی سخت. پدر و مادرم اخیراً از کارولینای شمالی به نیویورک آمدند. پیرتر هستند و مشکلاتی پزشکی دارند. برای اینکه متقاعدشان کنیم همه خریدها و کارهایشان را انجام دادیم. تابستان کمی بیرون رفتیم اما به خانه هیچکدام از دوستانم نرفتیم. در پاییز شغل جدیدی پیدا کردم و برای تدریس باید حضوراً به کلاس میرفتم. همه مجبور بودیم ماسک بپوشیم. پاندمیک هر بار روی دیگری از خود را به ما نشان داد و بین کسلی و ترس گیر افتادهایم. اخیراً میز نهارخوریخود را تبدیل به میز پینگ پونگ کردیم تا این زمستان را هم به نحوی سپری کنیم. بعضی نویسندگان-اغلب مجرد- را میشناسم که کارهای زیادی انجام دادهاند زیرا دیگر کسی مزاحمشان نمیشود. برای من اینطور نبود. من بیشتر از بقیه مراقبت کردم. دلم هم برای دنیا تنگ نشده است. شاید بهتر است کمی دلتنگ بشوم.
در حال حاضر چه کتابی میخوانید؟
کتابی به اسم "جایی که اروپا آغاز میشود" نوشته یوکو تاوادا را میخوانم. کتاب دیگری تحت عنوان "چطور کاری انجام ندهیم" نوشته جنی اودل را هم دارم که اسمش به شکل عجیبی شبیه به اسم من است. علاوه بر این مدتی است که به نوشتن داستان کوتاه فکر میکنم. به همین دلیل کتاب "هنر داستان" را هم روی میز کنار تختم گذاشتهام.
کدام نویسندگان در قید حیات را تحسین میکنید؟
عاشق ریچل کاسک و کلودیا رانکین هستم. اخیراً داستانی از یک نویسنده جوان به نام ریون لیلانی هم خواندم که خیلی دوستش داشتم.
چینش قفسه کتابهایتان بر چه اساسی است؟
کاملاً اتفاقی. هر بخشی که جا داشته باشد! قفسههایی با اندازههای مختلف دارم. همیشه وقت زیادی صرف پیدا کردن یک کتاب میکنم. یک بار دخترم و دوستش یک قفسه را بر اساس رنگ چیدند. از این موضوع عصبانی شدم چون به نظرم کسانی که اصلاً کتاب نمیخوانند قفسههایشان را بر اساس رنگ مرتب میکنند. البته خیلی طول نکشید که ترتیبش از بین رفت!