گرونی نان و رقاصی
نون شده گرون، یه من یه قرون /ما شدیم اسیر از دست وزیر / نون چورکی سه عباسی، پنیر سیری دو عباسی / آدم مفلسی چومن رو، وامیداره به رقاصی
ایران آرت: بهروز غریبپور در اعتماد در ستایش مرتضی احمدی و کار بزرگ او درنگاهداری
فرهنگ اصیل تهران نوشته است:
شاه کج کلا
رفته کربلا
گشته بیبلا
نون شده گرون، یه من یه قرون
ما شدیم اسیر از دست وزیر
نون چورکی سه عباسی، پنیر سیری دو عباسی
آدم مفلسی چومن رو، وامیداره به رقاصی
این بخشی از ترانه ضربی شاه کج کلای مرتضی احمدی است که اتفاقا پس از مرگش بیشتر در میان ماست و بیشتر قدرش را میدانیم و بیشتر به اهمیت کارش و نقشش در حفظ یک میراث فرهنگی تهران و موسیقی تهرانی پی میبریم. مرتضی احمدی مثل همه ما به خاطر عشقش به بازیگری و صحنه تئاتر مغضوب خانواده شد و پدرش که به شغل سقطفروشی- خردهفروشی- مشغول بود و میان او و علاقه فرزندش دره بزرگی بود و خردهفروشی را بر بازیگری و خوانندگی و به قول معروف رقاص و مطرب بودن ترجیح میداد مرتضای جوان را از خانهاش بیرون کرد و حتما گفته: برو که برنگردی ...و حتما نمی دانست که پسرش روزی چنان مشهور و معروف و موثر در جهان تئاتر و سینما و تلویزیون میشود که نام و نشان یک خانواده را بلندآوازه میکند. مرتضی احمدی قسم خورده فرهنگ بچه تهرونیها بود و باور داشت که میتواند زبان حال مردمان تهیدست و آدمهای بامرام و با معرفت شهری باشد که به خاطر پایتخت بودنش «تهرانی اصل» کم داشت و میرفت که برخی یادگارهای فرهنگیاش زیر دست و پای مهاجران و اقوام له بشود. هنر مرتضی احمدی در غزلخوانی که باباشملخوانی هم ریشه داشت که نوعی آواز غیرضربی و آزاد موسیقی دستگاهی ایرانی است و در سهگاه و همایون و دشتی و به ویژه محدوده «اوج» و بدون تحریرهای خاص خوانده میشد و چنان رایج بود که خود را به موسیقیدانان و فضلایی همچون ملکالشعرای بهار، ذکاءالملک فروغی، مرتضی نی داوود، ادیب خوانساری، موسی معروفی، ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی و... تحمیل کرده و آنها این نوع آوازخوانی را بانام «بیات تهران» به رسمیت شناختند. اما نوع ضربی این ترانهخوانی تهرانی هم به تدریج در دنیای تئاتر به رسمیت شناخته شد و مرتضی احمدی از پیشگامان این هنر شد و در گذر زمان او زبان حال کارگران و تهیدستان شهری شد و به خاطر یکی از پیشپردههاش: من کارگرم هم موجب اعتصاب کارگران راهآهن شد و هم شغلش را برای مدتی کوتاه در همان اداره راهآهن تهران از دست داد. او تعمیرکار راه آهن بود اما به زودی سر از رادیو و تلویزیون و سینما درآورد و لی نه از حرفهاش، نه از شهرش، نه از ورزش باستانی و فوتبال دل نکند.
در کالبدشناسی ترانههای او میتوان وضعیت زندگی در تهران، روابط حکام و مردم، روابط زناشویی، نرخ بسیاری از کالاها و قیمتهای سرسامآور آنها، در همین ترانه شاه کجکلا که در مدخل این نوشته از آن یادکردم از نان و پنیر و قند و شکر قیمت کبریت و جارو و هیزم حتی نرخ حمام و... انتقاد کرده و بیخیالی شاه نسبت به محنت مردم و سپردن سرنوشت آنها به وزیران و حکام جبار را به زیبایی اما در قالب طنز بیان کرده است. او در دنیای دوبله هم با ایفای نقش روباه مکار، در کارتون پینوکیو خود را در ذهن مخاطبان به خصوص کودکان جاودانه کرد. البته در ماندگاری ترانههای مرتضی احمدی نقش بابک چمنآرا که از خاندان عاشقان موسیقی است نباید دستکم گرفت؛ او هم برای ضبط و هم برای گرفتن مجوز نشر این ترانهها کفش آهنین به پا کرد و در هزارخوان صدور مجوز پیری را تجربه کرد اما سرانجام، بخش بزرگی از فرهنگ تهران بر روایت مرتضی احمدی را نجات داد... مرتضی احمدی نمرده است و به قول حضرت حافظ: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق...