واکنش نویسندهها به مرگ تونی موریسون/ آسوده بخواب، تو باشکوه بودی!
پس از مرگ تونی موریسون، نویسنده برجسته برنده جایزه نوبل ادبیات، نویسندگان بزرگ و مطرح نظیر بن اوکری، الیف شافاک و الیس واکر به او ادای احترام کردند.
ایران آرت: تونی موریسون، تنها نویسنده سیاهپوست و یکی از معدود زنانی است که جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرده است. داستانهای او زمینه، سبک و ساختار تاریخی و فرهنگی دارند که خاص خود اوست. او چند روز پیش در ۸۸ سالگی از دنیا رفت و در سالهای حضور و کارش چنان تاثیر عمیقی بر دنیای ادبیات گذاشت که اهالی ادبیات را واداشت در ادای احترام به او بنویسند.
به گزارش ایبنا به نقل از گاردین، نویسندگانی همچون بن اوکری، آلیس واکر، الیف شافاک و دنز اسمیت به مرگ تونی موریسون واکنش نشان دادند.
بن اوکری/نویسنده
تونی موریسون نوشتن را دیر شروع نکرد، اما خیلی دیرتر از اکثر نویسندهها آثارش را منتشر کرد. به این معنی که این تصور را به وجود آورد که زندگی ادبیاش با تمام پیچیدگیهای سبک او و لحن آمیخته با جاز بهطور کامل شکل گرفته، که شامل بافتهای درونی زندگی سیاهان از نگاه زنی زخمخورده که این قدرت را دارد که شاهد وحشیگری تاریخ بر زندگی سیاهپوستان باشد.
او زمانی به دنیای ادبیات وارد شد که به نگرش بسیار ساخته و پرداخته او نیاز بود و ابدا اولین زن سیاهپوستی نبود که چنین حضور پررنگی در صحنه ادبیات امریکا داشت. وقتی با اولین رمانش «آبیترین چشم» آمد، بهسرعت به چشمانداز ادبیات امریکایی آرایش تازهای بخشید. این صدا پیش از این وجود نداشت، آهنگهایی از میان بخشهای درهمتنیده نژادپرستی امریکایی، بسیار روان، قادر به ساختن گذشته و حال بهشیوهای حماسی.
رمان بعد از رمان، او با نثری هوشمندانه، شوخطبع و غیرقابل پیشبینی به تخلیه آسیبها پرداخت و آنها را از غارهای پنهان زندگیهای ناشناخته بیرون کشید.
بعد در سال ۱۹۷۷ رمانی پدیدار شد که متمایز از بسیاری از تولیدات تراز اول دوران خود بود: «آواز سلیمان». و وقتی برای اولین بار آن را خواندیم گویی برخی از رازگشاییهای کتاب مقدس در امریکا رونمایی شده و به تمام آن دردها و جادوها صدایی داده شده که فراتر از انتظار رفته است. با «آواز سلیمان» یک نویسنده به خط مقدم نویسندگان سرزمین خود پیوست. او در کنار ریچارد رایت، سال بلو، رالف الیسون، فیلیپ راث و جیمز بالدوین قرار گرفت؛ نویسندگانی که آهنگ و طنین رویای امریکایی را به چالش میکشیدند.
اما با «دلبند» در سال ۱۹۸۷ بود که جایگاه موریسون در ادبیات ایالات متحده تثبیت شد. اثری بینظیر هم در اجرا و هم در روایات فرعی که با ظهورش در دنیا موجب آن شد. کتابی که مطمئنا نمونه منحصربهفرد رمانی بود که با خشم جمعیِ نویسندگانی روبهرو شد که از عدم تحسین این رمان فوقالعاده از سوی مهمترین جایزه ادبی سرزمین خود شوکه شده بودند. فهرست امضاکنندگان این دادخواست شامل نویسندگان بزرگ آن دوران است. اما «دلبند» رمانی است که بالاتر از جوایز ایستاده. یک حماسه ملی که جای تعجب نیست که به عنوان بهترین رمان ادبیات امریکا در ۵۰ سال گذشته انتخاب شده است.
وقتی در سال ۱۹۹۳ نوبل ادبیات را برد تنها شش رمان منتشر کرده بود اما همانها کافی بود تا برای خود فضای تازهای در قفسههای ادبیات جهان دستوپا کند.
داستانهای کوتاه موریسون مسحورکننده و مقالههایش همیشه با لحنی مبهم پربار شدهاند. اینکه او نویسنده سیاهپوستی باشد که درباره نژادپرستی و بردهداری و آسیبهای زندگی زنان سیاهپوست نوشته، متداول است اما او بیشتر از اینهاست. او شجاع، سخاوتمند و بهطور موزونی گیراست. یک جنگجوی ادبی که در آثارش ایالات متحده به آینه سیاه حقایق ناگفته خود چشم دوخته و در عین حال با مردم تمام دنیا از آسیبها و لذتهایشان سخن میگوید.
آمیناتا فورنا/نویسنده
موریسون یکی از بزرگترین نویسندگان نسلی بود که به جابهجایی مرکز تخیل ادبی کمک کرد. او در انتخاب مضمون و شخصیتهای خود نیز همین کار را کرد، تجربه سیاهان امریکایی را از طریق قهرمانهای سیاهپوست داستان نشان داد و ماهرانه توقعات را متزلزل کرد؛ اینطور که در برخی مواقع تصمیم گرفت تنها شخصیتهای سفیدپوست را با رنگ پوستشان شناسایی کند و یا بهکل ذکر رنگ پوست شخصیتها را از داستان حذف کند.
چهار سال گذشته که در ایالات متحده زندگی کردم، احساس کردم که مهمترین تلاش او این است که از طریق هنر، تاریخ و وحشت از بردهداری در کشوری که تاکنون بهطور علنی موفق به اعتراف و یا ارائه خسارت نسبت به این گناه اصیل نشده، به خاطر سپرده شود. وظیفهای که بر دوش هنرمندان علیالخصوص هنرمندان سیاهپوست نهاده شده. میراث موریسون در بزرگذاشت بازماندگان بردهداری تا قرنها خواهد ماند و بالا خواهد رفت.
دنز اسمیت/شاعر
اولین باری که با کتاب او مواجه شدم، آن را نخواندم. «آواز سلیمان» بازنکرده روی کمدم بود، تا اینکه دیر شد و مجبور شدم برای کلاس انگلیسی پایه یازدهم مقالهای را که درباره این رمان نوشته شده بود به نام خودم به معلمم بدهم. خدا را شکر که مچم را گرفت. معلم نوشتهام را نپذیرفت و مجبورم کرد که دوباره کتاب را بخوانم و هرطور شده مقالهای بنویسم. بعدها فکر کردم که او میخواست به من این درس را بدهد که کاری را دنبال کنم. اما حالا میتوانم بفهمم که سعی داشت به من بگوید: «حق نداری این را از دست بدهی. باید ببینی که موریسون برایت چه نوشته.» موریسون برای من بهترین نویسندهای است که دنیای انگلیسیزبان تا کنون به خود دیده است. بهترین رماننویس، یکی از بهترین مقالهنویسان و ویراستاران و گاهی یکی از بزرگترین شاعران در میانه نثر خود. زمانی که من به دنیا آمدم، هیچ شکی نبود که این زن سیاهپوست از اوهایو که درباره مردم سیاهپوست در ناحیه مرکزی ایالات متحده مینویسد، یکی از بزرگترین نویسندگان است.
بسیار ناراحتم که میبینم او رفته، اما حالا که اینجا نشستهام نمیتوانم به تمام کارهایی که کرده، موقعیتهایی که میسر ساخته، چیزهایی که ساخته، رویاهایی که داشته و تمام آن چیزهایی که به اتاق کلمات دعوت کرده، فکر کنم و لبخند نزنم. آسوده بخواب تونی موریسون، تو باشکوه عمل کردی. تو زبانی را که با آن به مردم ضربه میزدند گرفتی و ما را مهمان کردی. ممنون که ما را به آدمهای بهتری تبدیل کردی. ممنون برای همه چیز.
کارل فیلیپس/نویسنده و نمایشنامهنویس
موریسون تقریبا یکتنه داستان امریکایی را در نیمه دوم قرن بیستم پیش برد و به جایی رساند که سرانجام توانست ظرافتها و تناقضهای لکهی بزرگ نژادپرستی که از ابتدای تاسیس به آن جمهوری آسیب رسانده بود، در بر بگیرد. او نه تنها به عنوان نویسنده آثار داستانی و غیرداستانی بلکه به عنوان یکی از تاثیرگذارترین ویراستاران زمان خود (یک پیشگام که هم سیاهپوست بود و هم زن) شناخته میشود. و بیش از این با حمایت بیدریغ از کتابها و نویسندگانی که به آنها اعتقاد داشت الهامبخش بود. او به عنوان یک نویسنده و ویراستار سرسختانه جنگید.
لین ناتیج/نمایشنامهنویس
در زندگی شخصی، موریسون برای من بسیار مهم بود. به عنوان یک دختر جوان، به عنوان خوانندهای که به دنبال بازنمایی خود بود، او یکی از اولین رماننویسانی بود که احساس کردم مجذوب توصیفات او از تجربه سیاهپوست بودن به شیوهای که برایم طنینانداز بود شدم. پیش از او آثار زیادی وجود نداشت که توسط زنان سیاهپوست نوشته شده باشد و داستان ما را بهدرستی بازگو کند. او بسیار چشمگیر بود.
اولین کتابی که از او خواندم «سولا» بود و فکر میکنم آنچه بهطور ویژه در این کتاب مرا جذب کرد این بود که شخصیت اصلی یک دختر جوان سیاهپوست، جسور، نامتعارف و نافرمان بود که بسیار خطرناک و آشنا مینمود. «سولا» برای من مهمترین کتاب موریسون است زیرا شروع آشنایی من با آثار او و از بسیاری جهات برایم مثل بیداری ادبی بود. با اینکه «سولا» شاید موفقترین کتاب او نباشد، برای من مهمترین اثر اوست. «آواز سلیمان» و «دلبند» آثاری هستند که او بیش از همه با آنها شناخته میشود اما عشق من به تونی موریسون بسیار پیش از اینکه این کتابها نوشته شوند شروع شد.
او بدون شک در نوشتن من تاثیرگذار بود. موریسون بخشی از دیانای ادبیات من است، چراکه زمانی که میخواستم صدایم را تثبیت کنم، به کتابهای او تکیه میکردم.
آلیس واکر/نویسنده
ما نویسنده بزرگی را از دست دادیم که رمانهای خارقالعادهاش اثری وصفناشدنی بر تمام کسانی که آنها را میخوانند میگذارد. افکار او نیروی فوقالعادهای دارند و ما باید بسیار سپاسگزار باشیم که در این دوران بسیار چالشبرانگیز چنین چیزی به ما ارائه شده است.
الیف شافاک/نویسنده
وقتی در طول زندگی در کشورها و شهرهای مختلف زندگی میکنی، چیزی که به عنوان یک نویسنده برایت دشوار است نگه داشتن یک کتابخانه است. اما در این سالها هرجا که رفتم همیشه یک رمان از او همراهم بود. گاهی به انگلیسی و بعضی اوقات به ترکی: «آبیترین چشم»، «آواز سلیمان»، «دلبند». با کلماتش آرام میشدم، حضورش تشویقم میکرد و بینش او الهامبخشام بود. موریسون تاثیر عظیمی روی من داشت. همیشه این رویا را داشتم که بتوانم روزی این را به او بگویم.
بردگی، حافظه، عقل، افسانه، نابودی و نابرابری، اما مهمتر از همه بقا. داستانهای او نه تنها در امریکا بلکه با ترجمههای بیشمار در سرتاسر دنیا چشمانداز ادبی را تغییر دادند. اگرچه تنها رمانهای او نبودند که این ویژگی را داشتند. شیوهای که او از هنر خود دفاع و آن را توصیف میکرد قابل توجه بود. او یک مبارز بود و از خطر کردن نمیترسید. در زندگی شخصیاش مجبور به غلبه بر موانع بسیاری شد: جنسیت، نژاد، طبقه و... . این رماننویس، ویراستار و محقق یکی از مهمترین روشنفکران عصر ما بود.
اخیرا در یک رویداد کتاب در لندن مادر جوانی اهل سودان را دیدم که میگفت دلش میخواهد به نوشتن ادامه دهد اما از آنجایی که باید سه فرزندش را بزرگ کند، برایش دشوار است. به او گفتم: «به تونی موریسون فکر کن. چیزی که گفت را به یاد بیاور. بعضی روزها نمیتوانیم بنویسیم، که عیبی ندارد. بقیه روزها فعالتر و خلاقتریم. بعضی وقتها شبها کار میکنیم و بعضی اوقات در طول روز. همیشه فضای کوچکی برای خودمان پیدا خواهیم کرد، درست مثل بسیاری از زنان. این تنها نویسندگان ممتاز با پیشینه خاص هستند که به برنامههای دقیق نویسندگی خود افتخار میکنند. بقیهی ما باید به مبارزه ادامه دهیم، گاهی شکست بخوریم و گاهی پیروز شویم. این موریسون بود که به ما نشان داد اینطور میتوان نوشت.»
اگرچه آثار موریسون چندلایه بود، سرآخر او همیشه درباره عشق، حضور قدرتمند یا غیبت دردناکش مینوشت.