امروز فقدان شاعر «پریخوانی» یکساله شد-1
چهار روایت درباره میراث روزنامهنگاری و نقد ادبی قاسم هاشمینژاد
یادداشت صابر محمدی
ایران آرت، صابر محمدی: زندهیاد قاسم هاشمینژاد را اغلب به قصه «فیل در تاریکی» یا «خیرالنسا»یش میشناسند و به قول خودش اخیرا صفت «عرفانپژوه» را هم به او «بستهاند». جز این دو صورت، شمایل قاسم هاشمینژادِ شاعر و همچنین کیفیت روزنامهنگاری و انتقادهای ادبی او نیز، بسیار پروزن و به همین فراخور، قابل بررسی است. شاید تنها، مجموعه شعر «پریخوانی»اش به سال 1358 کافی باشد تا بگوییم، شعر پس از نیما، با شعری مواجه شد که آمده بود به ذات زبان فارسی چیزی بیفزاید و قدر مسلم افزود. از شاعریِ او کمتر گفته و نوشتهاند، اما در چند سال گذشته و بهویژه پس از انتشار برخی تجربیات روزنامهنگارانه او در روزنامه «آیندگان» در قالب کتابی که جعفر مدرس صادقیِ قصهنویس، برگهایش را از غبار کتابخانه ملی زدود و با عنوان «بوته بر بوته» به دست چاپش سپرد، صورت شخیص هاشمینژاد ژورنالیست نیز بیش از پیش جلوی روی ما هویت و تعیّن یافته است. درباره حضور او در «آیندگان»، ابتدا بهعنوان یکی از نویسندگان صفحات ادبیات، سپس بهعنوان مسئول صفحه «عیارسنجی کتاب» و سرآخر در اتاق «تصحیح» آن روزنامه و شکل خداحافظیاش از ژورنالیسم ادبی، در یکی دو سال اخیر به مدد خاطرات و یادآوردهای همکارانش، خواندهایم. علاوهبر «بوته بر بوته» که برخی نقدهای ادبی هاشمینژاد در مطبوعات دهه چهل و پنجاه را شامل میشود، اخیرا نیز «عشق گوش، عشق گوشوار» از نقدهای ادبی متاخرتر او منتشر شده که به نوعی میتوان آن را در ادامه «بوته بر بوته» خواند و سیمای نجیب منتقدی تمامعیار را تکامل یافته تر ترسیم کرد.
اول
نوشته های هاشمی نژاد در نقد ادبیات داستانی معاصر ایران، اغلب با تشریح تجارب شخصی او در مواجهه با متن مورد نظر همراه است. مثلا نقد داستان بلند «زیبا»ی محمد حجازی را با نقل دستبردهای همکلاسی هایش در زنگ انشا از نوشته های حجازی آغاز می کند. شاید این شیوه مواجهه با عمل نقد، خطر تبدیل نوشته به نقد ذوقی را تقویت کند، اما در نقدهای هاشمی نژاد، از این تکنیک، صرفا برای بالابردن میزان باورپذیری تجربه و همراهکردن لحظه های لذت و کراهت استفاده م یشود. چراکه او میداند نوشتن نقد بر یک اثر، دو نوع مخاطب بالقوه میتواند داشته باشد؛ کسانی که آن اثر را خواندهاند و می خواهند قرابت تجارب خودشان را با تجربه منتقد محک بزنند و دوم کسانی که اثر را نخواندهاند و منتقد باید برای آنها رویکردی ترغیبی اتخاذ کند.
دوم
نقد هاشمی نژاد مبتنیبر مبانی سیستماتیک نقد نیست و از این رو بهشدت خلاقانه است، با این حال، هیچ قرابتی با نقد ذوقی نمییابد. وقتی در بررسی یکی از داستانهای ابراهیم گلستان از «سبکی تازه» مینویسد که از «تعادل و ناهماهنگی»، از «تزلزل و استحکام» یا از «معماری منشورهای آب» شکل گرفته است، این گزارههای بیرون از مبانی نقد ادبیاش توفیر دارد فیالمثل با وقتی که شفیعی کدکنی در بررسی غزلهای بیدل دهلوی از «نازکخیالی» مینویسد و به سنجش ضخامت [بیهیچمبنای تئوریک و حتی آکادمیک] میپردازد! هاشمینژاد در همان نقد، «تعادل و ناهماهنگی» و «تزلزل و استحکام» را طی آنچه «قصه و سانحه» میخواند، تشریح و تبیین میکند، بیکه خودش را مقید به پیشفرضهایی از نظریه ادبی کند، چنانچه میدانیم معتقد است: «نظریههای ادبی منبعث هستند از تناسباتی که ذهنهای دوستدار نظریهپردازی از جزئیات در آثار کشف میکنند [...] برای پشتوانه ساختن فکری که پیشاپیش دربارهاش تصمیماتشان را گرفته اند». از همین رو است که جعفر مدرس صادقی و دیگرانی معتقدند او برای بررسی هر اثر صرفا با مناسباتی که بر همان اثر مترتب بود، روبهرو میشد و همه آنچه را از یک اثر میخواست بگوید، از درون متن خود آن بیرون میکشید نه از پیشانگارههای نظریه ادبی موجود. مثلا در بررسی «مد و مه» ابراهیم گلستان، جملهای از گلستان نقل میکند: «من موافقم آدم هر چه از دلش میگذره بگه. من فقط با پرتگفتن مخالفم» و بر همین اساس و با خودبسندگی محض، از تعمیم همین اصل بر بسیاری از قصههای گلستان، پرده برمیدارد.
سوم
گزارشهایی در کارنامه هاشمینژاد ثبت شده که هر یک، ورکشاپی برای گزارشنویسی میتواند باشد. یکی از تازهترین این گزارشها، «چهار خاطره بادآورد به روایت شاه پریان» است؛ نمونهای فوقالعاده از برای تنندادن به قالبهای مرسوم ژورنالیستی چون مصاحبه و گزارش. ماجرا از این قرار است که او برنج را بار میگذارد و برای تهیه کباب بیرون میرود و در کبابی پای وراجیهای پیرمردی مینشیند؛ ساعتی میگذرد تا پی میبرد پیرمرد تئاتری بوده و مدتها میگذرد تا مطمئن میشود پای حرفهای علیاصغر گرمسیری، یکی از نخستین بازیگران و کارگردانان تئاتر نشسته است. بیکه سوالی بپرسد، گوش فرامیدهد و نتیجه میشود گزارشی فوقالعاده از این دیدار شامل یک مقدمه، چهار بخش مجزا در شناخت عبدالحسین نوشین، حسینقلی مستعان و... و یک تکمله در شناخت دادهمحور آنها. تنظیم دادههایی که از دیدار با پیرمرد به دست آورده، دستاوردی بزرگ و مهم برای روزنامهنگاری ادبی و هنری ماست.
چهارم
تا همین چندوقت پیش، کسی نمیدانست در آن گفتوگوی مفصل معروف با ابراهیم گلستان، چه کسی است که روبهروی نویسنده تندمزاج نشسته و تقریبا توانسته او را مرعوب دانش خود در ادبیات داستانی کند. این گفتوگو در کتاب «گفتهها»ی گلستان، نخستینبار به سال 1377 در لندن منتشر شده با مقدمهای که میگوید، مصاحبهکننده خواسته از ذکر نامش صرف نظر شود. پرسیدم چرا نگذاشتید گلستان اسمتان را بیاورد؟ گفت: «تو اینها را از کجا میدانی؟! گفتوگو را که بردم برای تایید، گلستان میخواست در مقدمه و برخی پرسشها دست ببرد که گفتم این قسمتها حق من است و نمیتوانید تغییر بدهید. نهایتا گفتم هر کاری میخواهید بکنید، فقط این گفتوگو دیگر مال شما». میگفت که گلستان هم شوکه شده بود از اینکه «یک جوان کلهشق آملی» چگونه توانسته از این موقعیت عالی صرف نظر کند. هاشمینژاد در آن سالهای دهه چهل، که گلستان کاریزمایی منحصربهفرد داشت و تن به گفتوگو نمیداد با انتشار همین گفتوگو در روزنامه «آیندگان» میتوانست حضور خود را نهتنها در آن روزنامه که در نقد ادبی آن روزگار تثبیت کند. همین سال گذشته بود که رسانهای از گلستان درخواست گفتوگو کرده و در پاسخ، با نامهای پرعتاب از سوی او مواجه شده بود و شگفتا که همان نامه بهعنوان گفتوگوی اختصاصی آن خبرنگار با ابراهیم گلستان منتشر شده بود! گلستان هنوز هم برای رسانههای ما مهم است در حالی که قاسم هاشمینژاد وقتی جوانی بیستوچندساله بیشتر نبود، برای حفظ شأن روزنامهنگارانه خود، دست از اعتباری تجویزی شست. بهخصوص در روزگاری که روزنامهنگارها، همانها که پشت همین میز کنار ما نشستهاند، بهناگهان به سلبریتیهای مجازی تبدیل میشوند، رفتار رسانهای هاشمینژاد، رودخانهای است که میتوانیم از آن آب برداریم.