نویسنده مشهوری که میخواهد قصهگوی زمین باشد
گری اسنایدر شاعر امریکایی و از اساتید دانشگاه کالیفرنیا است که در سال ۱۹۷۵ جایزه پولیتزر را از آن خود کرد.
ایران آرت: گری اسنایدر، شاعر، مقالهنویس و از طرفداران حفظ محیط زیست کتاب "مسخ" اووید، شاعر رومی را الهامبخش خود میداند: "اووید به نوعی سعی کرد داستان رومیان را به تمامی بنویسد. من هم این چالش را برای خودم در نظر گرفتم که قصهگوی سیارهمان باشم."
گفتوگوی این شاعر با نیویورک تایمز که به ترجمه خبرگزاری ایبنا درآمده است را در ادامه میخوانید.
چه کتابهایی روی پاتختیتان است؟
"در برابر گندم" از جیمز سی اسکات، اما این تنها یکی از کتابهای اخیر اسکات است که درک بنیادی تازهای را در خصوص کشاورزی و تاریخچهای را که در آن استفاده و مدیریت گیاهان وحشی بسیار زیرکانهتر و پربارتر از چیزی که پیش از این فهمیده شده، به کار میگیرد. کتاب دیگری که میخوانم، "بادهای صبح" از اچ. ال. دیویس است که در دهه ۱۹۲۰ در ایالت اورگن اتفاق میافتد و قدردان توجه منحصر به فرد و بیرحمانهاش به گویش محلی و جزئیات مناظر هستم. او نویسنده بینقصی نیست، اما بسیار ارزشمند است و در حال حاضر تقریبا فراموش شده است.
رماننویس مورد علاقهتان کیست؟
پنجاه-پنجاه بین مارسل پروست و موراساکی شیکیبو. در هر دو مورد کتابهایشان را یکسره روز و شب میخوانم تا تمام شود.
بهترین نویسنده –داستاننویس، مقالهنویس، منتقد، خاطرهنویس، شاعر- که امروز کار میکند از نظر شما کیست؟
مقالهنویس مورد علاقه من الیوت وینبرگر است. وسعت قابل توجه نگرانی او چشمگیر است. متاسفم که جیم هریسون را که بسیار سرگرمکننده و از لحاظ فکری فریبکارانه بود، از دست دادیم. فکر میکنم که او خشونت را بهتر از هر نویسنده دیگری نشان داد. شدید اما به اندازه. مجموعه "سگ قهوهای" بامزه است. در مورد خاطرات به نظر میرسد هنوز کسی نمیتواند کتاب "روابط" آلوار نونِز کابزا ده واکا را شکست دهد. گزارش شخصی او از یک پیادهروی طولانی در سرتاسر جنوب امریکا در قرن شانزدهم، یادگیری زبانهای جدید و تبدیل شدن به یک انسان شفابخش.
آیا در کودکی شعر میخواندید؟ چه کتابهایی باعث شدند عاشق شعر شوید؟
کتابهای کمی در خانه داشتیم. اما مادرم کتابخوان بود، هر شنبه به شمال سیاتل میرفتیم تا کتابخانه دانشگاه و فروشگاههای خیریه را وارسی کنیم. به نظر میرسد پیش از آنکه بتوانم بخوانم اشعار ویتمن، رابرت فراست، پو و رابرت برنز را شنیده بودم.
آیا کتاب شعر یا شاعر خاصی بود که الهامبخش نوشتنِ شما باشد؟
خب، بعدها در دبیرستان و پس از آن ییتس، پوند و بلیک را کشف کردم و به دنبال علاقهام به موسیقی محلی یک نسخه "ترانههای کودک" را گرفتم که الهامبخش فوقالعادهای بود. "کتاب آواز کوچک قرمز" هم در خانهمان بود و ترانههای کارگران صنعتی جهان، وزن سرودهای معروف را به من آموخت. آنچه به من الهام بخشید شعر بنویسم نمونههای شاعران چینی تانگ و سونگ و شیوه معرفی طبیعت توسط آنها بود.
به نظر خودتان شعرهایتان در طول دوران زندگی حرفهایتان تکامل پیدا کرده؟ از چه نظراتی؟
شوخی نکنید. من با اشعار صریح درباره کار سخت، سیاست و روابط شروع کردم. اما هرچه بزرگتر شدم، به این توجه کردم که چطور شاعران چینی به خودشان اجازه دادند که نثر را به هم بزنند و هیچکس هم ناراحت نشد؛ همیشه روشن است که گفتار چیست و ترانه چیست. من آزادم که از این استفاده کنم. حالا زمان صریح صحبت کردن است.
اگر قرار باشد یک کتاب را نام ببرید که کسی که امروز هستید را ساخته، آن کتاب چیست؟
"مسخ" نوشته اووید. زمانی خودم را به نوعی انسانشناس و زبانشناس تصور میکردم. ادبیات شفاهی، سنت داستان و ترانههای مردمان بدون نوشتن، سالها مرا مسحور خود کرده بود. درست همانطور که دانش عامه بینالنهرین به عهد عتیق و کمی به اسلام منجر شد، داستانهای عامه از دنیای کلاسیک بر مبنای ترکیبی از رسوم شفاهی از مدتها پیش بود. قطعه بلند و ظریف پابلیوس اوویدیوس ناسو زمانی که او در تبعید در کرانه دریای سیاه زندگی میکرد نوشته شد. او همانجا از دنیا رفت. کتاب "مسخ" او را اوایل ۲۰ سالگیام اتفاقی خواندم. اووید به نوعی سعی کرد داستان رومیان را به تمامی بنویسد. من هم این چالش را برای خودم در نظر گرفتم که قصهگوی سیارهمان باشم.
از میان کتابهایی که نوشتید کدامیک را بیشتر از همه دوست دارید؟
"خطر در قلهها" که شامل اشعاری درباره کوه سنت هلن، همسر مرحومم کارول کودا و من است. در طول سالهای آخر زندگی همسرم به بررسی این موضوع پرداختیم که چگونه مدیتیشن، پیادهروی و سنت بودایی میتواند به ما کمک کند که دیدگاه روشنی داشته باشیم. آلوار نونِز کابزا ده واکا نمونهای عالی برای رفتن به سمت آینده بود.