پولیتزر خواب را از آقای نویسنده گرفت
گرچه "اعترافهای مکس تیوولی" پرفروشترین کتاب نویسنده 47 ساله آمریکایی است اما او با "لس" جایزه معتبر پولیتزر 2018 را از آن خود کرد.
ایران آرت: اندرو شان گریر که شش رمان در کارنامه دارد، ماه گذشته میلادی با داستانی درباره زندگی، عشقها و نومیدیهای یک نویسنده ۴۹ ساله برنده جایزه پولیتزر شد.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از گاردین، گرچه «اعترافهای مکس تیوولی» پرفروشترین کتاب نویسنده 47 ساله آمریکایی است اما او با «لس Less» جایزه معتبر پولیتزر 2018 را از آن خود کرد. او تمام وقت خود را بین سنفرانسیسکو و توسکانی ایتالیا در رفت و آمد است؛ جایی که مسئولیت مدیریت اجرایی بنیاد سن مادلنا را بر عهده دارد و گوشهای دنج و آرام برای نویسندگان فراهم کرده است. گریر در این گفتگو از تجربههای نویسندگی خود و البته بردن یکی از معتبرترین جوایز ادبی دنیا گفته است.
تازه چند هفته است که پولیتزر را بردهای. این روزها برایت چطور گذشت؟
به شدت هیجان زدهام. هفت نفر از برندگان پیشین پولیتزر در کمتر از 24 ساعت با من تماس گرفتند؛ از جمله دونا تارت (برنده سال 2014) که زنگ زد و تبریک گفت و گفت که خوش بگذرانم. باید مراقب باشم که مغرور نشوم! با اینکه حالا یک نویسنده برنده پولیتزر هستم اما همچنان باید کار خریدهای روزانه را خودم انجام بدهم و وظیفه غذا دادن به سگها را بر عهده دارم. نمیتوانم بگویم حالا که جایزه بردهام، سگها دیگر نباید غذا بخورند. بنابراین آنها هم مثل من در حال لذت بردن از زندگی هستند.
«لس» از معدود رمانهای تصویری در سالهای اخیر است که موفق به کسب پولیتزر میشود. فکر میکنی دوران کامیکبوکها سر آمده است؟
به تازگی مقالهای در نیویورکتایمز میخواندم درباره اینکه حتی مُد هم باید سرشار از لذت باشد. این دقیقا همان حسی است که من هنگام نوشتن «لس» داشتم. این به آن معنی نیست که نمیدانم در دنیا چه میگذرد. به این معنی است که نمیتوانم آن را تحمل کنم. به همین دلیل کتابی درباره شیوه مواجهه با این شرایط نوشتم که البته سرشار از لذت هم هست.
چرا در دنیای ادبیات رمانهای تصویری اهمیتی کمتر از رمانهای جدی یافتهاند؟
در آمریکا ایده ما درباره یک رمان بزرگ آمریکایی به شدت جدی و اینگونه است: 800 صفحه داشته و قهرمانش یک مرد سفیدپوست قدبلند باشد. تصور مردم درباره کتابهای کمدی این است که نباید به آنها چندان توجه کرد.
بردن یک جایزه بزرگ رابطهات را با نوشتن دگرگون کرده است؟
باعث شده است تا ساعت سه صبح بیدار بمانم و خیلی خوشحالم که تو این سئوال را پرسیدی. نه تا وقتی ساعت 3:30 بامداد یک زاناکس میخورم و میخوابم. فکر میکنم پولیتزر چنان اعتماد به نفسی به من میدهد که پروژه بعدیام را بدون نگرانی بنویسم. فقط مشکل اینجاست که وقتی سرشار از اعتماد به نفس هستم، نمیتوانم بنویسم. وقتی نگرانم بهتر مینویسم. خوشبختانه یک ذخیره تردید در خودم دارم که میتوانم در مواقع لزوم از آن استفاده کنم.
بهترین کتابی که هدیه گرفتهای چیست؟
بهترین دوستم دنیل همیشه به من کتاب هدیه میدهد و یکی از کتابها که چاپش تمام شده، مربوط به یک نمایشنامهنویس آمریکایی به نام لیلین هلمن است. او یک کتاب دیوانهکننده نوشته به نام «شاید» که خیلی هوشمندانه است و هیجانزدهام میکند.
دوست داری چه کتابهایی به دیگران بدهی؟
ریموند چندلر میدهم؛ «خواب بزرگ» و «خداحافظی طولانی». میدانی چرا مردم دوست دارند کتابخوان شوند اما کتاب نمیخوانند؟ اگر من به آنها چندلر بدهم، دوباره به کتاب خواندن میافتند.
همین الان کنار دستت روی میز چه کتابهایی داری؟
«دن کیشوت» که برای الان کفایتم میکند. راستش خیلی زود خوانده میشود و بامزه است. یک ترجمه انگلیسی امروزی از آن دارم که باعث میشود نسبت به اسپانیولی قدیمی راحتتر خوانده شود.
بعد از «دن کیشوت» سراغ کدام کتاب و نویسنده میروی؟
بری گیفورد احتمالا. «ستارهها بر فراز وراکروز». شما شاید او را فقط با «از ته دل وحشی» بشناسید اما به اندازه چندلر در نوشتن داستانهای جنایی و اسلحه و سیگار و نوشیدنی استاد باشد. حالا با خودتان فکر میکنید که من این داستانها را دوست ندارم اما واقعا دوست دارم. نویسندگان داستانهای ژانر در بعضی چیزها چنان خوب هستند که نویسندگان ادبی نیستند. شما میتوانید از آنها خیلی چیزها یاد بگیرید.