گشتی لابهلای کتابخانه هوشنگ آزادیور؛ از تاریخ تئاتر تا اسلحه و آشپزی
شاید بعضی او را با مستندهایش بشناسند یا با ترجمه هایی که در کتابهای سینما و تئاتر داردیا حتی با تاثیری که در شعر دهه های 40 و 50 داشته. اگر هم کسی بخواهد امروز برای اولین با با او و صدایش آشنا شود، یک گزینه ی خوب، خوانش او از مقالات شمس تبریزی است که در نشر معین به شکل کتاب صوتی تولید شده. اینها، همه در وصف هوشنگ آزادی ور است که کتابخانه اش به اندازه تمام کتابهایش قصه دارد
ایرانآرت: شاید بعضی او را با مستندهایش بشناسند یا با ترجمه هایی که در کتابهای سینما و تئاتر داردیا حتی با تاثیری که در شعر دهه های 40 و 50 داشته. اگر هم کسی بخواهد امروز برای اولین با با او و صدایش آشنا شود، یک گزینه ی خوب، خوانش او از مقالات شمس تبریزی است که در نشر معین به شکل کتاب صوتی تولید شده. اینها، همه در وصف هوشنگ آزادی ور است که کتابخانه اش به اندازه تمام کتاب هایش قصه دارد؛ قصههای عجیب، از سه با فروش کلی آن گرفته تا امانت دادن ها و بخشیدن ها و خریدن ها برای روزگار پیری و... .
88کارتن کتاب
وارد خانه هوشنگ آزادی ور که می شوید ، غیر از تابلوهای نقاشی مختلفی که بر دیوارها جاخوش کرده اندو هر کدام سبک هنری خاصی را نشان می دهند ، یک ضلع خانه با دو کتابخانه ی متفاوت پرشده است.شاید حدود هزار جلد کتاب آن جا باشد. خیلی هایش چون کتاب مرجع اند ، قطورند وگرنه تعدادشان خیلی بیشتر از این ها می شد اما این فقط بخشی از جذابیتی است که می توان درباره خواندنی های او نوشت.آزادی ور اتاق دیگری در خانه اش دارد که دو ضلع آن هم با کتاب پر شده ، با قفسه بندی متفاوت ، البته کلی کارتن های پر شده از کتاب را هم باید به آن اضافه کرد که گوشه اتاق قرار دارند یا داخل کمد دیواری تازه بماند که تمام اینها فقط بخشی ازکتاب های اوست که در طول سال های طولانی جمع کرده است آزادی ور درباره تعداد کتابهایش می گوید: "راستش هیچ وقت آن ها را نشمرده ام ولی آخرین باری که خانه ام را عوض کردم ، دقیقاً 88کارتن کتاب داشتم." بعد او سر قصه های کتابی اش را باز می کند و تعریف می کند که حدود 40سال پیش یک بار کل کتاب هایش را به نصف قیمت می فروشد ، آن هم کتاب های که بعدها دیگر تجدید چاپ نشده اند و در دسته آثار نایاب و کم یاب قرار گرفتند . اصلاً او تا حالا سه بار تمام کتاب هایش را فروخته است : یعنی جز چند کتاب مهم ، کلاً خانه اش را خالی از کتاب کرده ولی چند وقتی دوام نیاورده و دوباره شروع کرده به خریدن کتاب هنوز هم عادت سر زدن به کتاب فروشی و خریدن کتاب در آزادی ور به قوت آن سال های دور زنده است . همین است که اگر این روزها به سمت میدان انقلاب برود ، از پیاده رو سمت دانشگاه تهران می گذرد؛ نه از آن سمت که کتاب فروشی ها کنار هم هستند ، چون مطمئن است اگر مسیرش را به سمت آن ها عوض کند ، دوباره با دست پر به خانه برمی گردد .
تصنیفخوانی در کوچه
در کتابخانه او بیش از هر چیزی کتاب ادبی وجود دارد ؛ از فرهنگ معین گرفته تا اولین چاپ کتاب های شعر از فروغ فرخزاد و مفتون امینی و کلی رمان و داستان و .... آشنایی آزادی ور با ادبیات به زمان پنج شش سالگی اش برمی گردد، زمانی که رادیو داشتند چندان رایج نبود و تسنیف خوان ها در کوچه ها راه می رفتند و تسنیف هایشان را بلند بلند می خواندند. او با همان سن کم اش تسنیف خوان ها را آنقدر کوچه به کوچه تعقیب می کرد تا شعرشان را حفظ شود و بعد به خانه برمی گشت. از همان موقعه او با زبان و فرم و وزن شعری آشنایی پیدا می کند ، مهم تر اینکه پدرش هم روزنامه می خرید و چون چشمایش ضعیف بود ، آن ها را به دست پسرش هوشنگ که کلاس چهارم دبستان بوده ، می داده و او هم شروع می کرده به بلند خواندن بماندکه شعرهای مجلات را هم آنقدر می خوانده تا همه را حفظ می شده است . از همان موقعه شعر و ادبیات و کتاب و خواندن تبدیل می شود به بخشی از وجود هوشنگ آزادی ور .
مهرکتابخانه شخصی
روی خیلی از همان کتاب های جدید و قدیمی آزادی ور یک مهر به چشم می خورد که در دو خط نوشته : " کتابخانه خصوصی/ هوشنگ آزادی ور" . او زمانی برای خودش مهری درست می کند و روی کتابهایش می زند، یک بار یکی از دوستانش برای او تعریف می کند که داشته در بساط کتاب فروش های که کنار خیابان روی زمین کتاب می فروشند دنبال کتابی می گشته است ، یکی از آن ها را که باز می کند ، می بیند همین مهر روی صفحه اول کتاب نشسته است ، شنیدن این ماجرا برای آزادی ور خیلی ناراحت کننده بوده است . او یا کتاب را به آن دوستش هدیه داده بوده یا امانت. اگر امانت بوده که طرف همت نکرده کتاب را برگرداند و اگر هم هدیه بوده ، برایش آنقدر ارزش نداشته که حاضر شده آن را به ثمن بخس بفروشد. خلاصه، مهم این است که همه چیز دست به دست هم داده تا ماجرای این کار به گوش او برسد و دلش را بیازارد.
برای روز مبادا.....
یکی از جذابیت های گشتن بین کتاب های هوشنگ آزادی ور این است که آن جا همه نوع کتابی می توان پیدا کرد ، حتی کتاب های که به قول خودش شاید بی ربط به نظرش برسند؛ مثلاً بین آن همه کتاب ادبیاتی و سینمایی و تئاتری ، چند کتاب تاریخی درباره وضعیت آشپزی یا اسلحه در دوران صفویه هم به چشم می خورد اما این صرفا یک نتیجه گیری سطحی است ، چون یکی از شاخه های کاری آزادی ور مستند سازی است ، به همین خاطر گاهی مجبور بوده کتاب های متفاوت نیز خریداری و برای خواندنشان وقت صرف کند تا اثری دقیق بسازد . غیر از این ، در کتابخانه او آثاری هم هست که آزادی ور خودش می گوید آن ها را هیچ وقت نخوانده است ، ماجرایش هم این است که او مثلا چند کتاب می خریده گر چه آن موقعه قصد خواندنشان را نداشته ولی نگه می داشته برای روزهای پیری اش یا برای بچه هایش . حرف به اینجا که می رسد ، با خنده می گوید: " هیچ کدام از بچه هایم کتاب خوان نشدن و خودم هم در دوران پیری، حوصله ای برای خواندن ندارم . خلاصه ، آن کتاب ها همین طور خوانده نشده باقی مانده اند."
کتاب می بخشم تا سبک شوم
این روزها ، آزادی ور می خواهد خودش را سبک کند به همین خاطر کتاب هایش را می بخشد ، به هرکس که دوستش دارد یا به آن کتاب خاص نیازمند است . اتفاقاً چند کتاب نایاب هم به من هدیه کرد . با خودش قرار گذاشته ، جز دو دسته از کتاب هایش ، همه را ببخشد ؛ دسته اول کتاب های مرجع و تمام کتاب های که برای کارش ضروری هستند و دسته دوم کتاب های که به خواهرش قول داده آن را مثل میراثی گران بها به او هدیه دهد؛ مثلا در دوطبقه پایین کتابخانه اتاق اش تعدادی کتاب های جیبی قرار دارد که تاریخ انتشارشان باز می گردد به آن سال های که مرحوم همایون صنعتی زاده انشارات فرانکلین را داشت که این کتاب ها را با قیمت کمی برای ایجاد انگیزه خواندن منتشر می کرد . هر چند آزادی ور خودش یکی از کسانی بوده که در سازمان کتاب های جیبی کار و تعدادی از همین آثار را نمونه خوانی و ویراستاری می کرده است . کتاب های جیبی برای او فقط خاطره یک بار خواندن و لذت بردن نبوده ، پشت هر کدامشان قصه ای است که رویتگر روزگار کار و توانایی های او در نمونه خوانی هایش است .
[این گزارش در هفته نامه همشهری جوان منتشر شده است.]