تصادف سروش صحت و آلبرت اینشتین
قبول کنید بد شده که همه چی اینقدر نسبی شده
ایران آرت : سروش صحت در اعتماد نوشته است: آلبرت اینشتین کنارم نشسته بود. مردی که عقب تاکسی کنارم نشسته بود، شبیه به اینشتین نبود، خود خود اینشتین بود. همان موهای نسبتا پرپشت و سفید و نامرتب را داشت، همان سبیل کلفت. پشت لبهایش بود و همان چشمهای نافذ و عمیق را داشت. به اینشتین خیره شده بودم و نمی توانستم چشم از او بردارم. اینشتین در حال کتاب خواندن بود، به کتابی که دستش بود نگاه کردم، فیزیک کوانتوم میخواند. کم مانده بود شاخ درآورم.
به مرد گفتم: «می دونستید شما خیلی شبیه آلبرت اینشتین هستید؟»
مرد گفت: «بله.» به شوخی گفتم: «خود اینشتین که نیستید؟»
مرد گفت: «اگه اشکالی نداره به این سوالتون جواب نمیدهم.» باز طاقت نیاوردم و پرسیدم: «ببخشید میشه اسم شما را بپرسم؟»
مرد خیرهخیره نگاهم کرد و گفت: «براتون مهمه؟» گفتم: «بله.» مرد گفت: «اسمم آلبرته»
پرسیدم: «فامیلیتون چیه؟» مرد جوابم را نداد. به راننده گفت: «ببخشید پیاده میشم.» و پیاده شد و رفت.
رو به راننده گفتم: «به نظر من خود اینشتین بود.» راننده گفت: «چی بگم والا.» جوانی که جلوی تاکسی نشسته بود گفت: «قبول کنید بد شده که همه چی اینقدر نسبی شده.»