تاریخ ادبیات گربهها/ نگاهی به گربهها از عهد عتیق تا امروز
میخاییل بولگاکف در "مرشد و مارگریتا" یک گربه سیاه و سخنگو را دستیار شیطان کرده است و معتقد است بهیموت، حیوان غولپیکری که در "عهد عتیق" اسمش آمده، همین گربه است.
ایران آرت: قصه میگوید وقتیکه نوح پیامبر حیوانات را سوار کشتیاش کرد، آنیک جفت موشی که سوار شده بودند، خیلی زودتر تکثیر شدند و باعث دردسر بودند. مسافران شکایت به نوح بردند. نوح دست خود را بر سر شیر کشید. شیر عطسه کرد و یک جفت گربه از دماغش بیرون آمد. این حکایتی است که در تفسیر سورآبادی، تاریخ بلعمی، "تاج التراجم" و تفسیر "روض الجنان و روح الجنان" آمده است. گربهها در سنت اسلامی موجودات محبوبی هستند. آنه ماری شیمل، مستشرق آلمانی، در مقدمه کتاب "گربههای قاهره" مقالهای خواندنی دارد درباره گربهها در تمدن اسلامی. از گربه موردعلاقه پیامبر (ص) که اسمش معزه بود تا اشعاری که درباره گربههای ساکن مساجد معروف سروده شده و داستان آن صحابی معرف که کنیهاش ابوهریره به معنای پدر گربه است. ظاهراً لغت cat هم از روی عبارت "قط" ساختهشده.
در بعضی فرهنگهای دیگر هم گربه خوشیمن است. مثلاً در شرق آسیا گربهای هست با اسم ژاپنی "مانکی نکو" که مجسمهاش را با دست بالا آمده میسازند و در پیشخان مغازه و فروشگاه میگذارند به نشانه بخت و برکت در کسبوکار. بیوجه نیست که بیشتر از همه نویسندهها، در کارهای هاروکی موراکامی ژاپنی گربهها وول میخورند. گربههای ترسناک و شرور هم البته کم نیستند. در فرهنگ ما، گربههای سیاه دستیار اجنه هستند. میخاییل بولگاف هم در "مرشد و مارگریتا" یک گربه سیاه و سخنگو را دستیار شیطان کرده است و معتقد است بهیموت، حیوان غولپیکری که در "عهد عتیق" اسمش آمده، همین گربه است که یکبار هم در معیت شیطان یا همان پروفسور ولپن به مسکو رفت و آنجا را به هم ریخت. در کارتون "سیندرلا" هم گربه او لوسیفر است، یعنی نام شیطان قبل از سقوط. گربهای هم در "آلیس در سرزمین عجایب" هست که مشکوک میزند. گربه چشایر مدام غیب و ظاهر میشود و لبخندهای عاقل اندر سفیه میزند. جادوگرترین گربه عالم ادبیات، "گربه با کلاه" اثر کلاسیک دکتر زئوس است. "گربه با کلاه" یکی از معروفترین کتابهای کودک است تا آن حد که انتشارات مشهور راندم هاوس از تصاویر آن برای تبلیغات خود استفاده میکند. تا بحث جادو در میان است از کج پا، گربه هرمیون گرنجر، هم بگوییم که از "هری پاتر و زندانی آزکاتان" پیدایش شد و چون همیشه دنبال خالخالی، موش رون ویزلی بود و مدتی هم مورش رون ناپدید شد، خیال کردن که کج پا عملیات کرده است و میانه زوج آینده، رون و هرمیون، داشت شکر آب میشد، ولی عوضش کج پا به یکی از معروفترین گربههای سینما تبدیل شد. درست مثل فیگارو، گربه پدر ژپتو در داستان "پینوکیو". یا خانواده "گربههای اشرافی" که بچههای دهه شصتی کارتونش را هزاران بار دیدهاند.
یک گربه معروف دیگر، تام در سری کارتونهای "تام و جری" است که ماجرای درگیری مداومش با جری موشه، آدم را یاد "موش و گربه" عبید زاکانی خودمان میاندازد. با این فرق که تام هیچوقت "عابد و زاهد و مسلمان" نمیشود و به اقدامات نامناسب خودش ادامه میدهد. البته این تام اسم صاحب "گربه چکمهپوش " هم هست. گربه چکمهپوش قبل از اینکه به کارتون "شرک" بیاید، برای خودش یک افسانه قرن شانزدهم ایتالیایی محترمی بود که با کاردانی و کیاست و سیاستش، صاحبش تام را به وصلت شاهزاده خانم درمیآورد. گربهها گاهی نقش نمادین هم دارند. مثلاً در "چشمگربه" مارگارت اتوود، الین ریسلی نقاش مشهور و سالخوردهای است که بعد از سالها به تورنتو بازمیگردد تا در نمایشگاه مرور آثار خود حضور یابد. "چشمگربه" اسم تیله اسباببازی است که آقای نقاش از بچگی همیشه همراه خودش دارد و آن را توی جیب یا کیفش اینطرف و آنطرف میبرد و نشانی از نقطه پیوند آدمی با کودکی خود میشود. یا در نمایشنامه موزیکال "گربههای اهل عمل" تی. اس. الیوت، گربهها میخواهند حاکمی انتخاب کنند تا دنیا خوب و خوش بشود و همینطوری زیر سیبیلی حرفهای خطرناک میزنند.
البته حالا همیشه هم گربهها اینقدر زرنگ نیستند. معروفترین گربه دنیای کمیک، "گارفیلد"، همیشه خدا یکگوشه دلم داده است و تبلیغ بیعملی میکند و مثل مخمل خودمان در نمایش عروسکی "خونه مادربزرگِ" جزو اسطورههای تنبلی بهحساب میآید. موجودی خوش باش که دوست دارد بیشتر روز را زیر آفتاب لم دهد و استراحت کند. همانطور که اغلب گربهها هستند.
[این یادداشت را احسان رضایی برای هفتهنامه «کرگدن» نوشته است]