سینمای ایران و سهم زنان/ بررسی نگاه مردسالارانه در سینمای ایران
مروری بر فضای ساخت پس از انقلاب نشانگر این است که با توجه به نیمنگاهی به دغدغه زنان در سینما، همچنان پاشنه سینما بر حضور مردان میدرخشد.
ایران آرت: نوید جعفری: اوانس اوگانیانس در دومین ساخته صامت سینمای ایران تلاش می کند حاجی آقا را با سینما آشتی دهد ، گرفتن رضایت پدر سنتی یک خانواده را به عنوان نماینده سرپرست خانواده های ایرانی لحاظ می کند و می داند پر آن روزگار کلید سینما در دست پذیرش از سوی پدران است و در باور عمومی همواره پدران به عنوان راس هرم خانواده اند که در پذیرش یا عدم پذیرش پدیده ها نقشی اصلی را ایفا می کنند.
در همین فیلم داماد حاجی آقا که مردی متجدد است با همراهی دختر تلاش می کند نگاه پدرسالارانه او نسبت به جهان معاصر را دچار تغییر کند.
اما نگاه پدرسالارانه یا مردسالارانه آنچنان در بن و ریشه جامعه ایرانی رسوخ کرده بود که سینما هم نتوانست آن را تغییر دهد.
آیا نگاه مردسالارانه و پدر سالارانه یکی است؟ در فرهنگ لغت که هر دو را یکی دانسته که یکی از قدیمی ترین شیوه های نگرش در جوامع گوناگون بوده است.
واژه و فرهنگ پدرسالاری سالها به عنوان یک اصل فرهنگی در جامعه ایرانی وجود داشته و به همین دلیل از نخستین ساخته های سینمایی در ایران شاهد همین مفهوم در آثار و حتی تاثیرش بر عوامل تولید اثر در دهه های نخست خارج از فیلم بوده ایم.
یکی از مجادلات مدام میان جامعه و سینما تضاد تفکری است که یکی معتقد به تاثیرپذیری جامعه از سینما است و دومی سینما را برآیند جامعه می داند.
اما آنچه مسلم است نگرش پدر سالاری به دلیل ریشه های اجتماعی اش در سینمای ایران هم رد پای خود را به جای گذاشت .
کافی است نگاهی به تولیدات سینمای ایران از آغازین گام ها تا امروز داشته باشیم تا متوجه شویم در اکثریت تولیدات ردپای نگاه پدرسالارانه و مرد محور موجود است و به جز معدودی آثار همواره روایت داستانی توسط یک یا گروهی از مردان پیش می رود و در آخر هم پایان بخش رویداد آنها هستند و ردپای فرهنگی و نگاه اجتماعی این موضوع تا امروز ادامه دارد.
جالب اینجاست همانند سایر موارد اینجا هم از نگاه معتدل و میانه بهره چندانی نبردیم آثار سینمایی ما تا دورانها زیر سلطه نگاه پدرسالارانه و مرد محور بوده و در مقابل فیلمهایی که تلاش کرده در مقابل این نگاه قرار بگیرد بیشتر به شکوایه های فمینیستی بدل شده و در سطح باقی مانده است.
تفکر پدرسالارانه نه تنها در دل فیلم ها که خارج از کادر هم کار می کند، سرنوشت اکثریت بازیگران زن در دوران آغاز سینما در ایران همانند روح انگیز سامی نژاد تا بسیاری دیگر در سالیان بعد و حتی تا دهه ۵۰ به دلیل همین نگاه دستخوش تلخی و محنت بسیار می شود، حتی در دوره های بعدی هم بازی و حضور زنان همچنان مورد تایید جامعه سنتی ایرانی نیست اما مردان از همان ابتدا در قامت ستاره ظاهر می شوند و گویی جامعه پیشاپیش آن را پذیرفته است.
حاجی آقا اکتور سینما یکی از اولین نمونه های این جدال است در ادامه سینمایی ایران اگر چه تلاش می کند همسو با نگاه حاکمیت وقت در پیش برد تجدد و مدرنیته زنان را بخشی از رویداد اصلی جامعه بداند اما در سینمای فیلمفارسی و حتی موج نو نیز ردپای پدرسالاری ادامه پیدا می کند ، این مردان هستند که یا در دفاع از حق خود و خانواده یا در دفاع از معشوق و یا در مسیر انتقام گام برمیدارند.
مردان هستند که طبق همان نگاه پدر سالارانه قوانین میان خود و خانواده و حتی جامعه را تعریف می کنند و بر همان اساس سایر اعضا خانواده ناچار به پذیرش آن هستند.
مردان در سینمای ایران همانند جهان بیرون سینما همانند عکس های قاب شده قدیمی شاهد تغییرات جهان بودند اما خودشان در همان گوشه ای استوار نظاره گر بودند.
سینمای ایران پدران بسیاری را تصویر کرد چه در سینمای بدنه و چه هنری همواره پدران حضوری مهم دارند و در مقابل حتی در روایت های بدون پدر رد پای از نگاه کنترل گر آنان وجود دارد.
اگر در گنج قارون یا پدر خانواده به دلیل خوشگذرانی و اهمال کاری خانواده اش را سالها از دست می دهد و حتی آرزوی مرگ دارد اما با بازگشتی در پایان سریعا توسط مادر پذیرفته می شود و اینجا باز پسر به عنوان مرد جوان در مقابل او می ایستد هرچند بعد از ابراز مطالبی پندآموز در پایان در آغوش پدر داستان به خیر و خوشی تمام می شود.
همین رویه در قیصر به عنوان یکی از آثار موج نو وجود دارد، به خواهر خانواده تعرض می شود و به دلیل فوت پدر برادران دختر برای خون خواهی برمیخیزد.
این نگاه به جز آثار معدودی در اکثریت تولیدات پیش از انقلاب تکرار می شود، اگر در آثاری همانند رگبار بهرام بیضایی و سایر آثارش، خشت و آینه ابراهیم گلستان زنبورک فرخ غفاری، یا دایی جان ناپلئون ناصر تقوایی، نگاهی انتقادی به مردسالاری می شود اما در هیاهوی تولیدات فیلمفارسی که همچنان مردان به واسطه غرور و تعصب دست به عمل می زنند و مابقی ناچار به تبعیت از آنان هستند ، عملا نمی توانند تغییری در ذهن عموم مخاطبان پدید آورند.
حتی در برخی آثار کمدی همانند قهرمان قهرمانان یا شمسی پهلوون نقش اصلی داستان در اختیار زنان قرار میگیرد باز هم ناچارند برای پذیرش و دوری از آسیب های احتمالی خود را به شکل مرد دربیاورند و در ادامه هم باز به همان خصلت زنانه در داستان به دنبال پذیرش از سوی مرد اصلی داستان هستند.
در دهه ۵۰ شاید تنها دو فیلم نگاهی ویژه دارند ، بن بست ساخته پرویز صیاد بر اساس داستانی از آنتوان چخوف که یک دختر جوان و درونیات و روحیات او را محور داستان قرار می دهد و مردان داستان چه برادر و چه مردی که در پی دستگیری برادر اوست ، از دریچه نگاه او و جهان او بررسی می شوند هر چند در نهایت اوست که باز به واسطه جدال مردانه از دست می رود.
و بی تا ساخته هژیر داریوش که زندگی دختر جوانی را تصویر می کند که رویایی فرای دیگران در ذهن دارد که به واسطه جنون و خانه نشینی پدر خانواده عملا در خانه ای مادر سالاری زندگی می کند، زندگی دختری جوان که در نهایت زنی وامانده می شود در اجتماعی که تعاریف از پیش مشخص شده اش اجازه به خواست خود زندگی کردن را نمی دهد.
در بخش تولید نیز این سایه مردسالارانه ادامه دارد، به جز فعالیت فروغ فرخزاد به واسطه حمایت گلستان سهم زنان کارگردان در سینمای پیش از انقلاب تنها دو فیلم است
فیلم مرجان ساخته شهلا ریاحی در سال ۱۳۳۵ به عنوان اولین فیلم سینمایی با کارگردان یک زن و بیست سال بعد فیلم مریم و مانی ساخته کبری سعیدی با نام هنری شهرزاد که در سال ۵۶ و به روایتی ۵۷ تولید و توقیف شد و سال ۵۹ به نمایش درآمد.
دلایل متعددی در عدم حضور زنان در جایگاه کارگردان در آن دوران نقش ایفا می کند اما اصلی ترینش را باید در همان نگاهی جستجو کرد که از اساس کارگردانی را امری مردانه تعریف می کند که همین نشانگر فضای عمومی آن دوران در سینماست.
این نگاه عمومی در شرایطی که اصلی ترین مخاطبان سینما مردان و جوانان هستند و نیازی به تغییر تفکری چندین هزار ساله دیده نمی شود چه در جامعه و چه در سینما ادامه پیدا می کند.
این نگاه پدرسالارانه در سینمای پس از انقلاب و در چند دهه آغازین پس از انقلاب تنها با تغییراتی در داستان و پوشش ادامه پیدا می کند.
با این تفاوت که به دلیل شرایط اجتماعی و وقوع جنگ سینما به سمت ساخت آثاری در این ژانر می رود و عملا زنان به جز لحظاتی کوتاه نقش چندانی در آن فضا ندارند.
هرچند که در آن سالها چند کارگردان زن وارد میدان می شوند و سعی می کنند با ساخت آثاری اجتماعی و خانوادگی به سلطه مردسالارانه در سینما پایان دهند.
مروری بر فضای ساخت پس از انقلاب نشانگر این است که اگر چه در سالها و دوره هایی به واسطه تغییرات سیاسی ، نگاه غالب سینمایی هم اندکی تغییر می کند تا به دغدغه زنان به عنوان نیم دیگری از جامعه توجه شود اما همچنان با تمام پیشرفت ها در این زمینه همچنان پاشنه سینما بر حضور مردان می درخشد.
پرسش اصلی اینجاست که اگر سینما به عنوان یک هنر فراگیر و پر مخاطب در دهه های آغازین یا بعدی به جای تثبیت این موقعیت در جهت تغییر نگاه مرد سالارانه گام بر می داشت چه می شد؟ آیا سینما می توانست به عنوان یک رسانه اجتماعی در فرهنگسازی و نگاه خانواده ایرانی تغییری ایجاد کند؟ آیا مخاطب با آن همراه می شد یا آن را پس می زد ؟ پرسشی که احتمالا پاسخی کامل نمی توان به آن داد.