گفتوگو با مصطفی زمانی و احسان عبدیپور، بازیگر و کارگردان «تیکآف»؛
زمانی: سریال «شهرزاد» نقطه عطف زندگی من است
مصطفی زمانی در گفت و گویی که پیش رو دارید می گوید: ترجیح میدهم به ستاره شدن فکر نکنم.
ایران آرت: «سریال «شهرزاد» نقطه عطف زندگی من است.» این جمله مصطفی زمانی شاید یکی از واقعیترین و دقیقترین حرفهای رد و بدل شده در این گفتوگو باشد؛ گفتوگویی که قرار آن در شهرک سینمایی غزالی گذاشته شد و زمانی هم با گریم و لباس فرهاد پشت میز نشست. تمام طول مصاحبه با احسان عبدیپور، کارگردان «تیکآف» و مصطفی زمانی بازیگر این فیلم، گروه تهیه و تولید سریال «شهرزاد» در حال فیلمبرداری و تدارک ساخت سری دوم این مجموعه بودند. این بالا در یکی از کافههای شهرک سینمایی هم، بخش عمدهای از صحبتهای ما به «شهرزاد» ختم میشد. سریالی که عرضه سری اول آن شبکه نمایش خانگی را تکان داد و با وجود حواشی مختلف، همچنان بخش قابل توجهی از جامعه را تحت تاثیر قرار داده است.
بهانه گفتوگوی ما با عبدیپور و زمانی اما، «شهرزاد» نبود. داستان «تیکآف» با بازی مصطفی زمانی، پگاه آهنگرانی و رضا یزدانی در بوشهر اتفاق میافتد و بازیگران چارهای جز تن دادن به یاد گرفتن لهجه و آداب و رسم آن منطقه ندارند.
با این تفاسیر، پذیرفتن نقش «فائز» برای زمانی، فاصلهای با خطر کردن ندارد. او بعد از غوطهور شدن در دنیای فرهاد، حالا باید تلاش کند «فرهاد» و محافظهکاریاش اساس زندگی حرفهای او در حوزه بازیگری نشود. به همین خاطر است که بخشی از صحبتهای زمانی به تاثیر «شهرزاد» در زندگی حرفهایاش بر میگردد. سری دوم این مجموعه از ٢٩ خردادماه در شبکه نمایش خانگی عرضه میشود.
تعلق خاطر به یک جغرافیای خاص در فیلمسازی محدودتان نمیکند؟
احسان عبدیپور: این مساله هر کسی را میتواند محدود کند.
منظورم این است چقدر جلوی بروز خلاقیتتان را میگیرد؟
عبدیپور: به نظرم مهم شلیک کردن به هسته مرکزی است. مثلا تصور کن من به جای بوشهر در کشور هلند یا بحرین زندگی میکردم و آن وقت کل جمعیت کشورم پنجمیلیون نفر بود. در چنین حالتی کل جهانم اندازه شهر بوشهر میشود. حالا فیلمسازی در چنین کشوری چقدر میتواند محدودکننده باشد؟ منظورم این است ایران آنقدر بزرگ هست که انتخاب یک شهر و جغرافیا در خروجی کار فیلمساز تاثیر نگذارد. اگر بتوانی با لهجههای بصری مختلف فیلم بسازی، دیگر مهم نیست کدام جغرافیا را انتخاب میکنی. لازمه چنین چیزی این است که به سینما بپردازی نه به بدلیجات آن.
در بازیگری همچنین ایدهای قابل قبول است؟ بازیگری که میپذیرد در یک منطقه بومی و با لهجهای خاص جلوی دوربین برود، در ماهیت بازیاش تغییری به وجود نمیآید؟
مصطفی زمانی: به نظرم بازیگری محدودیت خلاقیت به همراه دارد. شما در هر شرایطی هر نقشی را بازی کنی با محدودیت آن نقش مواجه میشوی. چون برای بازی هر نقشی باید از خودتان فاصله بگیرید که گاهی هم نمیتوانید، چون هر نقشی به هر حال از فیلتر خودتان رد میشود. همین محدودیت هم در نهایت شخص را درگیر میکند. من فکر میکنم جایی که خبری از لهجه و قومیت نیست، محدودیت کمتر میشود، اما جایی که شخصیت پیشینهای بزرگ همراه دارد، این محدودیت عجیب و سخت میشود. من در فیلمهای «بدرود بغداد» و «برلین منفی هفت» به نوعی با چنین چالشی برای درآوردن نقش مواجه بودم و زبانهای دیگری را تجربه کردم. اگرچه زبانهای دیگری را تجربه کرده بودم اما این دو فیلم با «تیکآف» خیلی فرق داشتند چون شخصیتهایشان به اندازه فیلم احسان عبدیپور زنده نبود، در نتیجه کار من سختتر شد و نیاز به خلاقیت بیشتری برای درآمدن نقش فائز داشتم. بد نیست در این میان به این مساله هم اشاره کنم؛ چیزی که مخاطب به عنوان خروجی بازی من میبیند، لزوما با آنچه درون من بازیگر اتفاق میافتد، منطبق نیست. من دنیای خلاقانهای را تجربه کردم که شاید مخاطب اصلا متوجه آن نشود.
با این تفاسیر پذیرفتن نقشهای اینچنینی و محدودکننده برای بازیگر مساوی است با خطر کردن!
زمانی: تقریبا نباید اجرای چنین نقشهایی را پذیرفت چون شکست آن خیلی فاجعهبار است. یعنی در صورت عدم موفقیت بازیگر به صورت کمدی میشود و به همین خاطر تصورم این است که فاصله گرفتن از این فضا بهتر از نزدیک شدن به آن است. به خصوص برای کسی مثل من که بخشی از برجستگی بازیام به صدایم مربوط است. زمانی که قرار است با این صدا لهجه خاصی حرف بزنید، کار سختتر میشود اما در نهایت آنقدر فیلمنامه این فیلم خوب بود که حضور در آن را پذیرفتم.
با همین فیلمنامه خوب همه ترسهایتان از نزدیک شدن به شکست احتمالی و کمدی شدن، ریخت؟!
زمانی: من و احسان عبدیپور پیش از این کار همدیگر را از نزدیک ندیده بودیم، نخستینبار که احسان را دیدم قوت قلبی که از او گرفتم چیزی غیر از لفاظیهای زمان پیشتولید و کاملا درونی بود، هر چند این قوت قلب هم به دادم نرسید و نتوانستم خودم را برای بازی در این فیلم راضی کنم. در نهایت اما تلاش کردم دنبال این باشم و بفهمم که از چه چیزی میترسم؟ وقتی با فیلمنامه و کارگردان خوبی طرف هستید، نپذیرفتن موقعیت و وارد شدن به آن شبیه بزدلی و درجا زدن است.
عبدیپور: مصطفی آن موقع در سفری برای فرش قرمز سریال «شهرزاد» به علی نصیریان گفته بود حاضرم این پرواز سقوط کند و من در «تیکآف» بازی نکنم!
زمانی: البته این حرف را پیش از پرواز گفتم. (میخندد)
در سینمای ایران اما فیلمساز و بازیگر برای خطر کردن جایگاه زیادی قایل نیستند. به خصوص بازیگران که بیشتر دنبال پیروی از مدل ثابتشده گذشتهشان هستند. در واقع به چالش ایجاد کردن بها نمیدهند و دنبال مدل از پیش ثابتشدهای هستند.
زمانی: اتفاقی که برای من و احسان در این فیلم افتاد، این بود که او پیش از این با بازیگرهای حرفهای کار نمیکرد و ترجیح میداد همین مسیر را طی کند. من هم در مقابل پذیرفتن نقشهای اینچنینی گارد داشتم. میتوانم بگویم ما با کمک هم جهان یکدیگر را امتحان کردیم. من امروز وقتی میبینم احسان عبدیپور در پروژه جدیدش با حرفهایها کار میکند، به خوبی میدانم این مساله از کجا آب میخورد. کسی که همیشه بیش از هر چیز به خلوص اثرش توجه کرده و برایش مهم نبوده چه کسانی تشویقش میکنند، حالا پذیرفته با بازیگران حرفهای کار کند. میدانید که بازیگر حرفهای به هر حال منیتی دارد که ممکن است خلوص بعضی نقشها را در اجرا از بین ببرد. اما به نظرم احسان به این نتیجه رسید که میشود با بازیگر حرفهای کار کنی و در عین حال حواست به حفظ خلوص اثرت هم باشد. او در فیلمسازی این خطر را کرد و حریمی که برای دنیای کارگردانیاش در نظر گرفته بود، شکست. البته میدانید که کار کردن با نابازیگر هم سختیهای خودش را دارد و تو برای درآوردن یک پلان از آنها گاهی باید جهانشان را به هم بزنی.
عبدیپور: گرفتن پلان از نابازیگر قطرهچکانی اتفاق میافتد.
با این همه حتما بخشی از رضایتمندی شما را تامین میکند که به کار کردن با آنها تمایل دارید.
عبدیپور: بله، اما در مورد «تیکآف» همهچیز خیلی منوط به اجرا بود. با این همه در این فیلم هم نمیخواستم از ابتدا با بازیگر کار کنم و کستم را با نابازیگر بستم. اما جلوتر که آمدم گاردم را باز کردم. چون در فیلمنامههای قبلی همهچیز روی کاغذ تمام شده بود و کار ما فقط فیلمبرداری بود. در این فیلمنامه اما همهچیز با اجرای فیلمنامه گره خورده بود. ترس درنیامدن متن بر گردهام بود و به محض اینکه گروه تهیه پیشنهاد حضور بازیگر را داد، پذیرفتم. در واقع پیشنهادشان را روی هوا زدم.
با این پیشنهاد به تغییر دنیای فیلمسازیتان هم فکر کردید؟ اینکه بالاخره شما هم میتوانید همرنگ دیگر فیلمسازانی شوید که به واسطه حضور بازیگران چهره از امکانات کافی در اکران و پخش بهرهمند هستند؟
عبدیپور: راستش را بخواهید استفاده از بازیگر حرفهای در فیلم از ایدهآلم فاصله دارد اما آن را کار گناهباری هم نمیدانم. فقط این را میدانم زمانی که فیلمی را با بازیگر حرفهای بسازم از همان ابتدا یک هیچ به مخاطب عقبم. حالا اگر همان فیلم را با نابازیگر شروع کنم یک گل جلوام. میدانید چرا؟ چون تا پاک کنم این مصطفی زمانی همان یوسف پیامبر و فرهاد سریال «شهرزاد» نیست، شده دقیقه ٢٠، تا بگویم رضا یزدانی همان چیزی نیست که همیشه بوده، ٢٥ دقیقه از فیلم گذشته است و به اندازه تمام بازیگران حرفهای باید این وقت را صرف کنم و بخش زیادی از انرژیام صرف این کار میشود.
با همه این حرفها فکر میکنم شما به مناسبات اکران و گیشه تن دادید.
عبدیپور: واقعا این معادله اثبات شده است. وقتی شما اثری هنری را تولید میکنید، در نهایت به جایی میرسید که مردم باید اثرتان را ببینند و اگر این اتفاق نیفتاد چیزی ندارید. بهنظرم این واقعیت را باید قبول کنیم که در خانه مردم با کلید این بازیگرها باز میشود، اگر این بازیگرها نباشند، فیلم من پشت دیوار میماند، اینجاست که دو راه بیشتر نمیماند، یکی اینکه با ایدهآلهایت پشت دیوار خانه مخاطب بشینی یا اینکه کمی کوتاه بیایی و راه پیدا کنی به خانه مردم. من میخواهم دومی را انتخاب کنم. سینمای ایران هم اکران جهانی ندارد که بگویم میتوانم بروم جهان را تسخیر کنم! در سینمای دنیا حسن با مصطفی زمانی فرقی ندارد، در چنین شرایطی مهم این است مخاطب ایرانی فیلمت را ببیند و در بازار ایران با دیگر فیلمها رقابت کنی. فقط این مساله مهم است. من میگویم چنین اتفاقی، یعنی کار کردن با بازیگر حرفهای برای من فیلمساز عقبنشینی پیروزمندانهای است. این اتفاق برای من رمز پیروزی است.
آقای زمانی، سر سپردن به جریان مرسوم دنیای بازیگری تا اینجا برای شما هم پیروزمندانه بوده؟
زمانی: اگر بخواهم صادقانه بگویم، من بعد از سریال یوسف پیامبر وضعیتم شبیه دختری بود که تازه وارد اجتماع میشود و از این حضور میترسد، بازیگری برای من اینگونه آغاز شد. من باید از موقعیتم مراقبت میکردم درست مثل همان دختری که نباید به هر مردی اعتماد کند! به همین خاطر در سه، چهار فیلم اولم یعنی «آل» بهرام بهرامیان، «بدرود بغداد» مهدی نادری، «کیفر» حسن فتحی و «قصه پریا» فریدون جیرانی صاحبسبک بودم.
این فیلمها تقریبا بهترینهای کارنامه کاریتان بودند.
زمانی: میدانید چرا؟ چون ذهنیتی از سینما نداشتم و اصلا جهان خوب و بدهای بازیگری برایم مهم نبود. اما در ادامه وقتی جلوتر رفتم همهچیزی توی ذوقم خورد. به خودم گفتم یعنی چی؟ چرا دیده نمیشوم؟ میدانید! دیده شدن در کار ما واقعا مبحث مهمی است. من اصلا نمیتوانم بفهمم چطور کسی میتواند در سینما بازی کند و بگوید اصلا برایم مهم نیست اجرایم دیده بشود یا نه! یکی از دوستان خیلی صمیمی من که بازیگر هم هست یکبار جمله خیلی عجیبی به من گفت، آن هم این بود که تو خیلی نگران تصویرت هستی! این جمله برای من فاجعه بود چون من بازیگرم و باید نگران تصویرم باشم. من همیشه نگران تصویرم در ذهن مردم بوده و هستم و این ویژگی از بچگی در نهادم بود. بعد دیدم این خصوصیت چقدر به درد بازیگری میخورد. اینکه همیشه نگران تصویرت باشی و چشم سومی، نه به آن مفهوم عارفانه، برای خودت باز کنی. با این همه من بعد از مواجه شدن با جهان بازیگری دچار سردرگمیای شدم که به نظرم هر بازیگری برای پیدا کردن ادامه این مسیر به آن سردرگمی نیاز دارد. من جامعه سینمای ایران را نمیشناختم و در مدت حضورم در سینما و در سالهایی که چهار فیلم اولم را بازی کردم، فرصت نکردم با آدمهای این حوزه معاشرت کنم. کمکم متوجه شدم در جشنوارهها انتخابها بر چه اساس است و مردم بر چه اساس فیلمها را برای تماشا انتخاب میکنند و اینها به ذهنم هجوم آورد و اینجا بود که تقریبا راضی شدم چیزی را عرضه کنم که دیگران از من میخواهند. گفتم بچه خوشگل میخواهید؟! قبول، حرفی نیست!
عبدیپور: الان هم همین راه را در پیش گرفتی؟
زمانی: نه. خوشبختانه هیچ آدمی نمیتواند بگوید در مسیری که طی کرده متوجه اشتباهش نشده یا اینکه راه را درست تشخیص نداده است. همیشه حتی وقتی مسیر را اشتباه هم طی میکنی، یک صدایی درونت میگوید بایست! اما خیلی وقتها اصرار داریم صدای درونمان را نشنویم یا نادیده بگیریم. من همیشه این صدا را میشنوم اما انگار با خودم لج میکنم و اتفاقا حواسم هم به این لج کردن هست. اما حالا دیگر این کار را نمیکنم. خوشبختانه سریال «شهرزاد» حالم را واقعا خوب کرد. زمانی که سر فیلم «تیکآف» رفتم هنوز «شهرزاد» پخش نشده بود و من آنقدر از این سریال سر صحنه حرف میزدم که همه کنجکاو شده بودند و میگفتند داستان این «شهرزاد» چیست که آنقدر از آن حرف میزنی! خودم هم برایم جالب بود که چرا آنقدر از این سریال فکت میآورم! اما وقتی «شهرزاد» پخش شد فهمیدم واقعا فکت آوردن هم دارد.
یعنی شهرزاد را در کارنامه کاریتان نقطهعطف میدانید؟
زمانی: برای خودم نقطه عطف بوده است.
عبدیپور: اصلا مهم نیست شخصیت مصطفی زمانی در «شهرزاد» درآمده یا نه، به نظرم کلیت این اثر از نظر اجتماعی قابلیت نقطه عطف شدن را دارد.
عکس: هلیا رضایی