ببینید: علی حاتمی از خودش می گوید: یک سال دچار بیماری سختی شدم...
این روزها مصادف است با ۲۵سالگی رفتن علی حاتمی، فیلمساز نوبرانه سینمای ایران. از زبان خودش بخوانید درباره خودش چه گفته است، گویا او هم از منتقدین دل پر خونی داشته. عکس روی این مطلب اثر آیدین آغداشلو، هنرشناس و استاد نقاش در ستایش علی حاتمی است.
ایران آرت: یک سال دچار بیماری سختی شدم. آن وقت مرا پیش یکی از بستگان مادرم بردند که از خانوادههای اشرافی و با فرهنگ قاجاری بودند. آنها خانه بزرگی داشتند- شاید اندازه کاخ گلستان- اقامت من در این خانه نتایجی داشت، ازجمله آشنایی با زندگی و فرهنگ قاجاری و اشرافی.
اصلا میدانید مسئله چیست؟ من درخت را در فیلمهایم رنگ میزنم. هر جا در فیلمی از من درخت دیدید بدانید که من آن را رنگ زدهام. مرتب هم این کار را کردهام و میکنم و ندیدم کسی ایراد بگیرد. قسمتهای «کمیته مجازات» یعنی قسمتهای قاجار این مجموعه را تکرار نشدنی میدانم چرا که ما نقاش تصویرگر در آن دوره نداریم. اگر شما میخواهید فیلمی درباره ناپلئون بسازید با تصاویرش، تصاویر مربوط به عصر و دوره فضای زندگی و همهچیز آن عصر آشنایی دارید به راحتی میتوانید صدها بلکه هزارها تابلوی نقاشی از آن دوره پیدا کنید که سازنده و هم مخاطب آنها را دیدهاند اما ما متأسفانه چنین نقاشانی نداشتیم. زمانی که داشتم صحنههای قاجاری را میساختم احساس میکردم که دارم در همان زمان و لابهلای همان مردم راه میروم اما اگر میخواستم زبان آن دوره را بهکار ببرم مطلقا قابل ارتباط نبود.
همه حرفهایی که درباره سینمای من میزنند خودم میدانم. که اینها عکسهای تخت خوشپوشی است که من عاشق صحنهآرایی هستم و میزانسن بلد نیستم و پرداخت سینمایی ندارم و از این قبیل و مقصود از الگو نداشتن همین است که اگر آقای وارنبیتی مثلا در «دیک تریسی» کاری را میکند فورا میگویند که از پرداخت و دکوپاژ کمیکاستریپ استفاده کرده است یا فلانی از جریان سیال ذهن بهرهبرده است اما به من که میرسد ناگهان میگویند سینما بلد نیستم و مونتاژم فلان طور است و کاسه بشقاب میچینم و غیره. من نمیتوانم قصه ایرانی را با الگو و پرداخت فرنگی بگویم.
من جوانیام را روی این کار گذاشتم. یعنی من عملگی و بنایی کردم تا این شهر سینمایی درست شد. این شهر سینمایی برای سینمای ایران ماند.
از همان زمانی که نوشتن کارهای نمایشی را شروع کردم در جستوجوی زبان خاصی بودم که ویژگیهای زبان ما را داشته باشد. در این جستوجو پی بردم که ما برای بیان مقاصدمان در بیشتر اوقات صریح حرف نمیزنیم. در حرفهایمان کنایه وجود دارد یا از امثال و حکم استفاده میکنیم یا حدیثی از کتابهای مقدس و یا قرآن مجید میآوریم. این لحن حرف زدن کمی شباهت به زبان قصهها دارد و میدانید که زبان قصهها- حتی قصههای بینالمللی- شباهت زیادی بههم دارند. بارها اتفاق افتاده که برای اثبات نظرمان از اشعار قدما کمک بگیریم و حتی اگر بخواهیم کاسبکارانه به این موضوع نگاه کنیم میبینیم که حتی دورهگردها هم برای عرضه و فروش کالای خود با لحنی ریتمیک و با قافیه مطاع خود را عرضه میکنند مثل: عسلی طالبی، عسل طالبی، طلا گرمک و یا آهای باقلای تازه، خدا وسیله سازه..