مسعود کیمیایی در گفتوگو با همشهری /از ۱۸سالگی نقاشی می کردم/خانم لیلی گلستان تعدادی از تابلوها را دید و پیشنهاد برپایی نمایشگاه داد
مسعود کیمیایی: آنها که نقاشیها را دیدهاند، مثل خانم گلستان، میگویند عین فیلمهایم است.
ایران آرت: همشهری نوشت: مسعود کیمیایی که قرار است در جشن حافظ مورد تجلیل قرار گیرد، در سختترین روزها و در روزگاری صعب همچنان ایستاده و تداوم حضورش در بطن جامعه ایران امیدبخش و تأثیرش بر فرهنگ و هنر این سرزمین، مثالزدنی و جالب توجه است. با کیمیایی در شرایطی گپ میزنیم که بهتازگی جراحی سختی را پشت سر گذاشته است. در صدای خستهاش اما همچنان عزمی مشهود است که شاید مهمترین دلیل ماندن و ادامه دادنش باشد؛ عزمی که باعث میشود مسعود کیمیایی هنوز و همچنان چهره شاخص فرهنگ و هنر ایران باشد.
در همین باره سعید مروتی نوشته است: نخستینبار چندماه پیش بود که لیلی گلستان در گفتوگو با همشهری از برپایی نمایشگاه عکسهای مسعود کیمیایی خبر داد. و حالا قرار است بعد از برپایی نمایشگاه تصاویر فیلمهای کیمیایی، نمایشگاه نقاشیهای این فیلمساز برجسته هم برگزار شود. اگر عکسهای فیلمهای کیمیایی را قبلا دیدهایم و تصویری آشنا از آنها در ذهنمان ثبت شده است، درباره کیمیایی نقاش تقریبا هیچ نمیدانیم. فقط این را میدانیم که او مثل خیلی چیزهای دیگر سلیقه و نگاه خوبی هم در نقاشی دارد. تابلوهای نقاشی خانه کیمیایی بخشی از همین سلیقه را بازتاب میدهد. اما نقاشیهایی که کیمیایی آفریده، چه ویژگیهایی دارد؟ هنرمندی که در سختترین شرایط هم دست از خلق برنمیدارد و اگر فیلم نسازد، رمان مینویسد یا شعر میگوید، حالا نقاشیهایش قرار است عرضه شود. ورود به حوزهای که البته برای کیمیایی تازه نیست؛ فقط رسانهایشدن ماجرا و برپایی نمایشگاه است که تازگی دارد. لیلی گلستان در گفتوگویش با همشهری از شلوغی خیـــابان دروس در روزهـــــای برپایی نمایشگاه نقاشیهای مسعود کیمیایی خبر داده بود؛ به آن روزها نزدیک شدهایم.
فکر میکنم خبر نمایشگاه نقاشی شما همه علاقهمندانتان را غافلگیر کرد. چه شد که سراغ نقاشی رفتید؟
من از ۱۸ سالگی نقاشی میکردم.
پس نقاشی دغدغه تازهای نبوده؟
نه دیگر. سابقهاش به سالهای خیلی دور بازمیگردد. خانم لیلی گلستان تعدادی از تابلوها را دید و پیشنهاد برپایی نمایشگاه را داد.
گویا بخشی از تابلوها را در این یکی، دوسال و در این روزگار کرونایی کشیدهاید. آنچه در نمایشگاه به نمایش درمیآید، شامل چه دورهای از آثارتان میشود؟
هم نقاشیهای قدیمیتر هست و هم کارهای این اواخر. به هر جهت دغدغهای بوده که وجود داشته؛ مثل فیلمهایی که ساختهام.
در مورد فیلمها و حتی داستانها و اشعار کیمیایی اشراف و ذهنیت دقیق و کاملی وجود دارد، ولی درباره تابلوهای نقاشی که امضای مسعود کیمیایی را بر خود دارد، خالی از هر نوع ذهنیتی هستیم.
خب به هر جهت نقاشیها به نمایش درخواهد آمد و دیده خواهد شد. آنها که نقاشیها را دیدهاند، مثل خانم گلستان، میگویند عین فیلمهایم است.
یعنی شاید بشود گفت نقاشی بهمعنای مرسوم و متداولش نیست. همانطور که «زخم عقل» ربطی به مجموعه اشعار روز نداشت یا «جسدهای شیشهای» و «سرودهای مخالف ارکستر ندارند» با رمانهای مرسوم ادبیات معاصر خیلی نسبتی نداشت؛ یک جور فردیت و امضای خاص که در هر کار کیمیایی نمود مییابد.
اینها را باید کسانی که آثار را میبینند بگویند و قضاوت کنند. فقط یک چیزی را بگویم. کلا تن به انتشار کاری که کمتر از فیلمسازیام باشد، نمیدهم. اگر احساس کنم کاری پایینتر از حد فیلمسازیام است یا به شکلی به آن ممکن است لطمه بزند، قطعا منتشرش نمیکنم؛ حالا چه شعر باشد، چه رمان و چه نقاشی.
و در مورد نمایشگاه تصاویر فیلمهایتان که در گالری گلستان و قبل از نمایشگاه نقاشی برپا میشود.
دوستانی بودهاند که این کار را انجام دادهاند و تصاویر را از فیلمهای قدیمی من انتخاب کردهاند.
عکس در فیلمهای شما همیشه اهمیتی ویژه داشته است؛ از همان اول که امیر نادری عکاس فیلمهایتان شد. ماجرایش را قبلاً یکبار روایت کرده بودید.
نشسته بودم در مولن رژ که بیگانه بیا را بسازم. پسر جوانی آمد و گفت: هاکس. گفتم: خب؟ گفت: فورد. گفتم: خب؟ گفت: باد باتیچر. گفتم: خب؟ گفت: عکاسم، ولی دوربین ندارم. گفتم: با این سلیقه سینمایی حتما عکاس خوبی هستی.
حقوقم آن موقع ۹۰۰ تومان بود. گرفتم دادم امیر که دوربین بخرد. خرید و شد عکاس بیگانه بیا و بعد هم قیصر و رضا موتوری.