خانم بازیگری که سیمرغ را از سلبریتیها ربود/ تلخ و شیرینهای زندگی نازنین احمدی
خودش میگوید اگر سیمرغ گرفتنش بهترین اتفاقی زندگی او باشد، بدترین اتفاق زندگیاش هم در همان روزها افتاده است، یعنی ابتلای همزمان مادرش به دو بیماری آلزایمر و پارکینسون.
ایران آرت: مسعود میر در همشهری نوشت: بازی در نقش یک پرستار متفاوت، پرواز در آسمان سینمای ایران با سیمرغ بهترین بازیگر نقش اصلی زن و بعد ناگهان کرونا. این جمله را شاید بتوان خلاصه همه اتفاقات غیرقابل پیشبینی زندگی نازنین احمدی از زمستان سال گذشته تاکنون قلمداد کرد.
این گفتوگو هم قرار بود در همان روزهای بعد از درخشش در جشنواره سیو هشتم فجر انجام شود و به امید برطرف شدن بلای کرونا آنقدر به تعویق افتاد تا سالی که آن زمان در حال نوشدن بود به نیمه برسد. شما برای خواندنش معطل نکنید...
اولین تجربه بازیگری شما چطور اتفاق افتاده، کجا و قبلش چه مسیری را برای بازیگر شدن طی کرده بودید؟
من قبلش تئاتر خوانده بودم دانشگاه تهران و قاعدتا نخستین تجربه بازیگریام هم مربوط به همان دوران دانشجویی بود.
قصه باز شدن پای شما به تلویزیون از کجا شروع شد؟
اولین کار تلویزیونیام سریال بیگناهان کار آقای احمد امینی بود. اینکه چطور پایم به تلویزیون باز شد، مربوط است به معرفی من توسط پگاه آهنگرانی به کارگردان این سریال. پگاه مرا به آقای امینی معرفی کرد و اینگونه من وارد مجموعه بیگناهان شدم.
به گواه اطلاعات فضای مجازی، شما بعد از مجموعه بیگناهان مهاجرت کردید. این موضوع درست است؟
بله. من زمانی که بیگناهان ضبط میشد برای مهاجرت اقدام کردم و زمانی که سریال پخش میشد، من آن را در آلمان از طریق شبکه جامجم میدیدم.
شما برای تحصیل مهاجرت کردید؟
زندگی، درس، کار و همهچیز.
و نازنین احمدی در آلمان دیگر یک بازیگر نبود؟
نه من بازیگر نبودم. تا زمانی که دوباره برگشتم ایران و در ایران بهطور کامل مستقر نشدم، نتوانستم سراغ بازیگری بروم.
شما بعد از مهاجرت یکی، دو تجربه سینمایی دارید؛ مثل ضربه فنی که راستش احساس میکنم شما این کارها را قبول کردید برای اینکه دوباره به ریل بازگردید. این تصور درست است؟
بله. ضربه فنی که کاری کاملا رفاقتی بود؛ چون من با آقای رمضانی رفاقت داشتم در این کار بازی کردم. کار آقای علی عسگری-ناپدیدشدن- هم بود که بازی کردم؛ چون میخواستم به بازیگری برگردم.
چطور رسیدید به آقای مجید برزگر و تجربه فیلم "ابر بارانش گرفته"؟
آقای برزگر که از من فیلم کوتاه دیده بود، از دفترشان با من تماس گرفتند. من ایشان را بهواسطه فیلم پرویز میشناختم و علاقهمند بودم به سینمایشان و ایشان هم توضیح دادند درباره نقش و قصه و من خیلی جذب ماجرا شدم و میدانستم همانقدر که برای ایشان انتخاب کردن این کاراکتر سخت است برای من هم انتخاب شدن بین سایر گزینهها سخت است؛ چون بار کلی فیلم درباره همین پرستار است.
درباره حادثه سیمرغ حرف بزنیم. لااقل برای من خیلی دور از ذهن بود که شما جایزه بگیرید؛ چون جشنواره فجر یک قواعدی دارد در اعطای جایزه و میدانید که معمولا نقشهای بهاصطلاح توی چشم به شکار سیمرغ میروند.
من به جایزه فکر نمیکردم؛ هر چند تشویق شدن برایم بسیار مهم است. خب، هیچوقت هم جایزه بازیگری نگرفته بودم. وقتی نامزد سیمرغ شدم حدس میزدم که نامزد شوم، اما جایزه را اصلا فکرش را هم نمیکردم.
خب، راستش جنس بازیگری این فیلم متفاوت بود و من خیلی خوشحال شدم که این جایزه به این فیلم داده شد نه بهخاطر خودم، بلکه بهخاطر اینکه این جنس بازیگری دیده و به رسمیت شناخته شد.
بههرحال نگاه و انتخاب داوران که خیلی از آنها ممنون هستم اینگونه بود و نقش سارا امینی که نقشی درونی و بدون شاید ویژگیهای برونگرایانه بود، دیده شد و مشقت و پیچیدگی پشت این نقش به چشم آمد.
یک روز فاصله بین کاندیدای بهترین بازیگر زن شدن در جشنواره سیوهشتم تا فردایی که سیمرغ را به خانه بردید، چطور گذشت؟
با دوستانم نشستم و گفتم و خندیدم و شادی کاندیدا شدن را جشن گرفتم؛ چون فکر نمیکردم جایزه بگیرم. خب، من فکر نمیکردم سیمرغ به نام من باشد؛ چون چهره و بهاصطلاح سلبریتی نبودم. مریم مقدم، پریناز ایزدیار، ندا جبرئیلی و الناز شاکردوست رقبای من بودند و بهخاطر همین گمان نمیکردم جایزه بگیرم.
البته بیتردید الناز شاکردوست از بین رقبا کنار گذاشته میشد؛ چون سال قبلش سیمرغ برده بود.
نه، اینطوری نیست. نمیدانم.
و لحظهای که جایزه گرفتید را مرور کنیم.
من در خانه نگفته بودم کسی مراسم را ببیند. لحظهای که اسمم را خواندند، واقعا شوکه شدم و آقای برزگر را نگاه کردم. از قبل فکر نکرده بودم روی صحنه چه بگویم و حتی یک لحظه در مسیر حس کردم شاید اصلا نتوانم حرف بزنم، ولی بالاخره حرف زدم و هیجان عجیبی را تجربه کردم.
زندگی و کار خانم احمدی به قبل و بعد از مهاجرت تقسیم میشود یا قبل و بعد از گرفتن سیمرغ؟
سیمرغ بهشدت بار مسئولیت مرا زیاد کرد و انگار مرا در ابتدای یک مسیر سخت و دشوار قرار داد که بیشتر باید تلاش کنم. سیمرغ خوشحالی داشت، ولی مسئولیتش بسیار سنگین است.
و سیمرغ گرفتن شما خیلی زود با پاندمی کرونا تداخل پیدا کرد. سیمرغتان زود کرونا گرفت.
نه. سیمرغ من هیچ ویروسی نمیگیرد و در کمد محفوظ است. راستش کرونا بلافاصله بعد از سیمرغ گرفتن آمد. نمیدانم چه بگویم.
بدترین اتفاق زندگی شما چه بوده است؟
بدترین اتفاق زندگی من چیزی است که حرف زدن دربارهاش برایم سخت است. مامانم بعد از سیمرغ من همزمان آلزایمر و پارکینسون گرفت؛ یعنی ما متوجه این دو بیماری شدیم.
فیلم "ابر بارانش گرفته" اکران آنلاین نمیشود؟
نمیدانم، اما حیف است که آن نماها در سالن سینما و پرده بزرگ دیده نشود.