توضیحات شجاع نوری درباره پشت پرده جوایز عباس کیارستمی/ هر پولی به سینما میرسد، مبارک است
علیرضا شجاع نوری که زمانی جزء مسئولان بنیاد فارابی بوده است، درباره پشت پرده جوایز عباس کیارستمی و اقدامات انجام شده، توضیح داد.
ایران آرت: علیرضا شجاع نوری بازیگری است که عموما مردم او را با نقشی که در روز واقعه ایفا کرد می شناسند. او که سال های سال از جمله مسئولان بنیاد فارابی بوده است، درباره پشت پرده بسیاری از مسائل طی یک مصاحبه صحبت کرد. او در پاسخ به سوال خبرنگار درباره ممنوعیت چهره هایی چون سعید کنگرانی، فردین، سعید راد و غیره می گوید: "البته ممنوعیت اینها فقط مربوط به سازمان سینمایی و فارابی و ارشاد نبود."
او درباره اینکه فردین بارها به این اداره مراجعه کرده و درخواست حضور در سینما را داشته، گفت: این مسائل را اولین بار است که میشنوم. من خودم طرفدار این افراد بودم. ما یک آرشیو از بازیگران تشکیل دادیم و گفتیم که از همه بازیگرها عکس بگیریم و در آلبوم بگذاریم که برای کارگردانها در دسترس باشد. آن زمان هنوز خیلی از امکانات امروز وجود نداشت. یادم است آقای مرحوم شاهرخ سخایی هم عکس میگرفت. ما از همه بازیگرها از جمله آقای ایرج قادری هم عکس گرفتیم.
شجاع نوری ادامه داد: فکر میکنم خود، ناصر ملک مطیعی نمیخواستند که باشند. همانطور که گفتم من آن زمان در کار تهیه فیلم نبودم و شاید اگر بودم خیلی از این موارد را خودم تجربه میکردم و اطلاعات بیشتری داشتم و میدانستم چه کسی میخواست کار کند یا چه کسی نمیتوانست کار کند. سلیقه شخصیام سوای این سیاستها عدم محدودیت است. یکی از کارهایی که دوست دارم انجام بدهم این است که مثلا با آقای علی عباسی یک فیلم بسازم.
به گزارش خبرآنلاین، او درباره تبلیغ فیلمهای ایرانی در آن دوران گفت: در جشنواره فیلم فجر، شبها که مهمانان خارجی به اتاقهایشان که میرفتند، ما یک تعداد فیلم ایرانی به آنها میدادیم که بروند و ببینند. هیچ چیزی درباره سینمای ایران نشنیده بودند. بعد از ملاقات با آقای اشترایف در آن بازار فیلم ما تعدادی از فیلمهایمان را برایش فرستادیم که یکی از آنها "ناخدا خورشید" بود و بعد او گفت که این فیلم را برای جشنواره میخواهم. خوب یادم است که در همان روز که ما از این بابت خوشحال بودیم چهارراه شیخ هادی را با موشک زدند. این فیلم در آن جشنواره شرکت کرد و یادم است برایم گفتند همه فیلمها را هیات داوران دیدند و اتفاقا جایزهها را هم تقسیم کرده بودند و اصلا فکر نمیکردند که فیلم ایرانی چیزی باشد و اهمیتی داشته باشد. برای همین آخرین فیلمی که دیدند فیلم "ناخدا خورشید" بوده. تمام داوران بعد از دیدن فیلم شوکه میشوند و میگویند میشود دوباره این فیلم را ببینیم و دوباره آن را میبینند و چون به برندگان جایزهها گفته بودند که در اختتامیه حاضر باشند دیگر نمیشد جایزه اصلی به فیلم ما بدهند و به همین دلیل هم با جایزه سوم آن را مشترک کردند. جان روش یکی از مستندسازهای مهم فرانسوی که عضو هیات داوران بود به من گفت: متاسفم که جشنواره لوکارنو جایزه هنرپیشه ندارد وگرنه جایزه بهترین هنرپیشه زن را به این خانمی میدادیم که در این فیلم نقش کوتاهی بازی میکرد. منظورش خانم پروانه معصومی بود.
شجاع نوری درباره کار عباس کیارستمی بیان کرد: سال بعدش بود که کیارستمی برای "خانه دوست کجاست؟" جایزه گرفت. ماجرا این بود که آقای اشترایف به ایران آمد. صبح یکی از روزها خیلی سراسیمه آمد گفت در میان فیلمهایی که دیشب دیدم، من فیلمی به اسم "خانه دوست کجاست" دیدم، این فیلم را میخواهم برای مسابقهام. من گفتم شرط مسابقه شما این است که فیلم جایی نرفته باشد ولی این فیلم قبلا در جشنواره نانت بود. آن زمان این فیلم و "شاید وقتی دیگر" در فستیوال نانت بودند و "شاید وقتی دیگرگ در بخش مسابقه بودند و این خارج از مسابقه بود و یک نمایش همزمان با اختتامیه برایش گذاشته بودند. آقای اشترایف گفت مهم نیست. فقط قول بدهید جای دیگر نفرستید. ما هم قول دادیم و فیلم را فرستادیم. در آن فستیوال آقای کیارستمی قرار بود بیاید اما نشد. شب اختتامیه من حدود یک ربع با مجری برنامه کار میکردم که کیارستمی را چطور تلفظ کند ولی الان هر کتاب خواندهای هر جای دنیا خیلی راحت کیا بگوییم کیارستمیاش را میگوید ولی آن زمان او را نمیشناختند.
شجاع نوری در پاسخ به این سوال که شما برای فرستادن "طعم گیلاس" مشکل داشتید، گفت: من خودم آن زمان فکر میکنم نبودم. چیزی که شنیدم این بود که با وساطت آقای ولایتی فیلم فرستاده شده. چون متاسفانه در دولتمردان و سیاستمداران تصورات غلطی درباره عرصه فرهنگ وجود دارد و فکر میکنند خودشان درست فکر میکنند. هنوز هم در سطوح مختلف داریم که به محض اینکه پشت یک میز مینشیند فکر میکند همه چیز را میداند. از جمله اشتباهاتشان برخوردشان درباره حضور فرهنگی در خارج از کشور و تعریف شخصیت فرهنگی ما در خارج از کشور است. چون اینها را اشتباه میکنند تصمیماتی میگیرند که این تصمیمات به شدت به ضرر ما است و مملکت هزینه میدهد.
او ادامه داد: یک سالی ما در جشنواره کن حرف اول و آخر را میزدیم. هزینه آنچنانی هم نمیکردیم. یک کیارستمی فیلمهایش آنجا به نمایش درمیآمد و همه دربارهاش حرف میزدند. تعدادی فیلمساز دیگر هم داشتیم که فیلمهایشان به جشنوارههای دیگر میرفت. سینمای ایران فراگیر شده بود. آن روز اولی که ما کارمان را در فارابی شروع کردیم گفتیم به امید آن روزی که هیچ جشنوارهای اموراتش بدون سینمای ایران نگذرد. این تقریبا مثل یک وهم بود ولی به آن رسیدیم. در آن زمان در کن یک کمپانی به اسم کنون بودند که دو اسرائیلی صهیونیست آن را اداره میکردند. اینها با یک مبلغی وام از یک بانک در نیویورک و یک مبلغی وام از بانکی در اسرائیل کمپانی کنون را ساخته بودند. این کمپانی شروع کرد به ساختن فیلمهای پروپاگاند. فیلمهایی که مثلا در آنها ایرانیها آدمهای تصادفی عجیب غریبی بودند و اسرائیلیها آدمهای شسته رفتهای بودند. در شهر کن پوسترهای مثلا دومتر در هشت متر را به ساختمانها آویزان کرده بودند و تمام پیادهروها تبلیغات اینها بود و بعد کشتی بزرگ گرفته بودند و مهمانی میدادند و غرفههای وسیعی میگرفت که آن زمان صدهزار تا دویست هزار دلار هزینهاش میشد. ما یک غرفه کوچک میگرفتیم ولی همه رسانهها درباره فیلمهای ما حرف میزدند. وقتی "طعم گیلاس" یا "زیر درختان زیتون" بود دیگر کسی درباره کنون حرف نمیزد. بعد آنها به این نتیجه رسیدند که راهشان غلط است و کلی هم متضرر و ورشکست شدند. آنها روششان را تغییر دادند و متاسفانه ما هم روشمان را تغییر دادیم و جای آنها رفتیم. الان سیاست گذاران فرهنگی ما میگویند صریح باید شعار بدهی. هر چه به پروپاگاند نزدیکتر باشی جایزه داری. یک سال خانم ناتالی پورتمن داور بود که به نوعی از سوی اسرائیل بود، یک انیمیشن به اصطلاح آلترناتیو مانند هم اسرائیل ساخته بود در مسابقه بود، خلاصه سه، چهار موقعیت با پرچم اسرائیل در آن جشنواره بود. یک مسوول سینمای ایتالیا را در کن دیدم به من نقل قولی گفت از یک مسوول به اصطلاح فارابی اسرائیل که گفته بود الان اگر سیدحسن نصرالله هم بخواهد فیلم بسازد ما بودجه میدهیم به شرطی که با پرچم اسرائیل این کار را انجام بدهد. ما دیگر فیلمهایی مثل دلتافورس نمیسازیم. ما باید برویم روی بیس هنری فیلمها کار کنیم چون زیاد فیلمها را نمیبینند اما پرچم ما توجهها را جلب میکند.
او درباره پول های مشکوک در فضای هنر، ادامه داد: در اینجا دو یا سه چیز من باید بگویم. یکی اینکه پول وقتی که به شما برسد من میگویم کثیف است ولی اگر به خودم برسد این را نمیگویم و این جز مشکلات فرهنگیمان است که داریم. این را باید در موردش تحقیق کنیم و واقعیتش من درباره این موضوع تحقیق نکردهام. به نظر من پول کثیف قبل از اینکه به سینما بیاید باید تکلیف کثافت بودنش را روشن کرده باشند ولی وقتی که به سینما آمد نباید خودمان را به اتفاقی که افتاده بد دل کنیم. حالا با اتفاقاتی که الان در قوه قضاییه میافتد امیدوارم که یک درصدی از این پولها تکلیفش مشخص شود. حداقل اینکه در بدنه سینما خودمان همدیگر را متهم نکنیم. به نظر من هر پولی که در سینما میآید مبارک است و باید از آن استفاده بهینه شود و سینما بتواند گردش خوبی داشته باشد.اما چندین سال است که سکانداران سینمای ما درست از قلعه سینمای ما حراست نمی کنند و هر رهگذری میتواند یک سنگی بیندازد و اینها نمیتوانند حرف اول و آخر را بزنند و قدشان کوتاه شده است و آن قدرت را ندارند که از این عرصه سینما نگهداری کنند. یکی همین بحث مالی است که اینها باید بودجههایی را فراهم کنند و میتوانند. ولی سیاستگذاران فرهنگی ما قدشان کوتاه است و قد فرهنگ ما همان طور که میبینیم خیلی بلند تر از این حرفهاست . یعنی فرهنگ ما مثل شتری است که افسارش را به دست یک آدم قد کوتاه دادهاند که باید سرش را خم کند تا به اینها برسد. در صورتی که کسی که میخواهد در عرصه فرهنگ این کشتی را هدایت کند نباید این کوتاهی را داشته باشد.از جاهای مختلف به ما لطمه وارد می شود ما در همه زمینه ها دچار مشکل میشویم از جمله مالی، محتوایی و... . در دهه ۶۰ وقتی فیلمی پروانه نمایش داشت دیگر یعنی واقعا داشت و وقتی میگفتند نه، یعنی نه. یعنی این مدیر باید به زیردستان خودش بتواند این القا را کند که حواسش به همه چیز است و ضمن آن هم به خارج از این سازمان هم این اطمینان را بدهد که من به آنچه اتفاق میافتد حواسم است پس شما به کار خودتان برسید. نه اینکه گوش این طرف را ببرد تا آنها مطمئن شوند. با گوش بریدن این طرف آنها یک گام به جلو هم میآیند و تا آنجا که میگویند شما اصلا چرا اینجا نشستهاید و بلند شو ما خودمان یک کاریش می کنیم. آنچه که در این زمانه اتفاق میافتد بازنده اصلی مردم هستند. مثلا اگر فلان فیلم توقیف شد فقط این نیست که یک فیلم توقیف شده بلکه مردم هم از دیدن آن محروم شدهاند و اگر ما از این دید به آن نگاه کنیم، اصلا باید مسئول ما با خودش بگوید که اصلا چرا آقای ایکس این فیلم را ساخته است و پیامش چیست. آیا این پیام خوب است و یا نیست. اگر من جلوی این فیلم را بگیرم مردم من این پیام را از کجا می توانند بگیرند؟ نیاز پیامگیری مردم را از کجا میتوانم تامین کنم؟ وقتی این دغدغهها را داشته باشد آن وقت من شب راحت می توانم بخوابم و با خودم می گویم که مدیری بالای سرم وجود دارد که حواسش به همه چیز است. آن وقت اگر این مدیر یک روزی به من گفت که میشود فعلا این سوژه را کار نکنی؟ من قبول میکنم و میگویم که حتما حساب و کتابهایش را کرده است.