پاسخ صریح حامد بهداد به پرویز پرستویی / قصه آب دهان به صورت فردین انداختن را میدانى؟ / قضیه پدر و مادر بهروز را چه؟ / من از تحریف تاریخ خجالت میکشم
حامد بهداد خطاب به پرویز پرستویی نوشت: به جای این که بر سردر موزه سینما مجسمهء فردین و بهروز را بسازیم، نشستیم براى یک عزیزِ دیگر کسوت پیشتر و بیشتر نوشتیم.
ایران آرت: هفته گذشته حامد بهداد در گفتوگویی به لقب "آقای بازیگر" برای عزتالله انتظامی انتقاد کرد و گفت این لقب زمانی به انتظامی رسیده که بهروز وثوقی و محمدعلی فردین ممنوعالکار بودهاند و این نامردی است.
به گزارش ایران آرت، پس از صحبتهای بهداد، پرویز پرستویی در کامنتی نوشت: "لقب آقای بازیگر را فردین و بهروز وثوقی هم قبول داشتند / حامد بهداد و بنده در جایگاهی نیستیم که برای استاد انتظامی تعیین تکلیف کنیم"
امروز حامد بهداد در پاسخ پرویز پرستویی متنی را در صفحه اینستاگرامش به اشتراک گذاشت که آن را میخوانید.
" چه استدلالی؟!
بگوییم از گذشته نگو چون ما آن زمان به دنیا نبودیم؟ بعدش هم وانمود کنیم جایگاه نداریم و همدیگر را به طفولیت حواله بدهیم؟ پس چرا دفتر و کتاب و مجله ورق زدیم و خواندیم؟ چرا به تاریخ مراجعه میکنیم؟ وگرنه در فرهنگ پدرسالار که رستم سهرابکُش است، تکلیف روشن است.جایگاه کجا بود؟
راستش ما شبیه هم نیستیم. بین ما فرق است. ما را با هم جمع نبند. شما کجا و ما کجا؟ تو بلد راهى و میشناسندت.احترامت را دارند. متواضعى.همه حظ میکنند. جایگاه دارى. فرق است بین ما. پس لطفا ما را با هم جمع نبند پرویز جانم! من آن حس قرابتى را که به محضر استاد دارى خوب میدانم چیست.بعد از ایشان، تو بزرگ سینماییی و حالا که این طور است خودت بگو. این جورى مقبولتر است، چون مردم از شماها باور میکنند.بگو آن موقع که شازده قجرها و ارامنه محترم، سینما را به سرزمین ما آوردند و مردم فیلم هندى و مصری و آمریکایی میدیدند و سینماى ملّى هنوز جان نداشت و زحمتهاى متقدّمان بىاقبال مانده بود و «دختر لُر» را به خاطر بازى در فیلم کشتند، این فردین بود که جمعیت را کشاند به سینماها.
جالب است که امسال، سالِ حمایت از کالاى ایرانی هم هست و حالا آدم می فهمه که فردین و بهروز یعنى چه. پای فیلم هندى و آمریکایی را که باز کنند یک تماشاگر هم نمیرود سینما فیلمهاى دروغى ما را تماشا کند. سندى که برایش اُسکار داریم اما همین مردم روزگارى که همه جور فیلمى آزاد بود، خودشان را در فردین دیدند و آن قدر به عشقش رفتند به سینما، تا که فیلم ایرانى دیدن شد فرهنگ. هنوزخبرى هم از هیچ گاو و قیصرى نبود. کجا فردین، آن موقع انتظامی را «آقاى بازیگر» میدانست؟ کجا بهروز وثوقى همچو چیزى را قبول داشت؟ من از تحریف این تاریخ خجالت میکشم. چهطور میشود این را گفت؟ مگر جایگاهى داشته باشیم وگرنه حقیقت محتاج صندلى نیست. خب برویم بپرسیم. خیلىها هنوز زندهاند. بهروز و ناصر که هستند. بپرسیم: جناب وثوقى، آیا شما استاد انتظامى را «آقاى بازیگر» میدانستید یا مىگفتید؟ یا جناب چنگیز جلیلوند، شما که همیشه صداى فردین بودید هیچ آیا از زندهیاد فردین و خانوادهاش، چیزى مبنى بر «آقاى بازیگر» بودن استاد انتظامى شنیدهاید؟
همین دیروز آقاى گلمکانى گفت عنوانِ «آقاى بازیگر» نام کتابش در بیست سال پیش است. خب این که شد وقتى ما دنیا آمده بودیم. پس مشکل چیست؟ مشکل این است که فردین محترم است انتظامى نه؟ یا مثلا من بهروز را دوست دارم انتظامى را نه؟ براى من چه تفاوتی دارد؟ همه ایشان بزرگند و عشقاند و یاد گرفتیم ازشان."
پرویزجان! استاد عزت انتظامى بازیگر برحقِّ سینماى ایران است و همه طلبه و مدیونیم. اما وقتى زمانه فرصت بقیه هنرمندان را میسوزاند و ما سکوت میکنیم مشکل پیش میآید.مشکل این القاب و تاریخ جعلی است. چرا ٨٨ گفتى حالم بد است؟ چون فکر کردى دروغ شنیدى؟ چرا توی برنامه جیرانى از سلبِ حقِ اعتراضِ مردم که به جرم گرسنگى ناسزا شنیدند گفتى حالم بد است؟
و چرا ممکن است این فکر را بکنى که ما میتوانیم از شنیدن دروغ و نداشتن حق اظهار نظر حالمان خوب باشد؟
قصه آبپاشى باغچه خانه ازدسترفته فروزان را خواندى؟ داستان تشییع جنازهاش را شنیدى؟ قصه هتک حرمت هاى ناتمام به فردین و آب دهان به صورتش انداختن در فرودگاه مهرآباد را میدانى؟ تشییع جنازهاش یادت هست؟ بغضش را در مجلس ختم على تابش دیدى؟ این که سى سال آزگار نگذاشتند کار کند. خودت طاقتش را دارى؟ تو بودى دق نمی کردى؟ قضیه پدر و مادر بهروز وثوقى را خبر دارى؟ نشد حتى پیش از مرگ، با بهروز خداحافظى کنند. پاى صحبتهاى پورى بنایی نشستى؟ حرف هاى ناصر را شنیدى؟ این ها جرمشان چه بود؟ چون بازیگر بودند؟ همین؟ فقط حق دارند بمیرند؟ راهى دیگری نبود؟ نمیشد اینها هم باشند و ما هم باشیم؟ در جشنِ صد سال سینماى ایران اینها کجا بودند؟ گریه ام میگیرد.
آن وقت امید دارى حرفهایی که شنیدى من نبوده باشم؟ لطف کردى اما بگویم: در زمانه اى که هنرمندان پیش از انقلاب ممنوعالکار و خانه نشین و در هجرت بودند هر گونه بودنِ ما نامردى نبود؛ جنایت بود! به جای این که بر سردر موزه سینما مجسمهء فردین و بهروز را بسازیم، نشستیم براى یک عزیزِ دیگر کسوت پیشتر و بیشتر نوشتیم. فراموشىِ رتبه و مسیرى که فردین و بهروز و همنسلهایشان هموار کردند تا رسید به امروز، کم از دروغ نیست بزرگوار.
انتهاى نامه را جبراً جمع میبندم:
پرویز جانم، دوست و برادر هنرمندم، گاهى بیندیشیم این خشکسالى که مىآید
شاید از غرامت دروغ ماست.
به تاریخِ سالروز عزیمت سلطان قلبها
محمدعلى فردین
هجدهم فروردین نودوهفت
دوستدارت، حامد بهداد"