کد خبر: 69813 A

صادق تبریزی

صادق تبریزی از لس انجلس و نیویورک تا بازل سوئیس و چین/ روایتی جالب از ۲۲ سال پیش

صادق تبریزی از لس انجلس و نیویورک تا بازل سوئیس و چین/ روایتی جالب از ۲۲ سال پیش

صادق تبریزی از بنیانگذاران مکتب «سقاخانه» در نقاشی نوگرای ایرانی است که در سال ۱۳۴۰ به همراه چند تن از همفکرانش (عربشاهی، پیل‌آرام، زنده‌رودی، قندریز و اویسی) نقاشی‌های خود را از سر چشمه‌های هنر ملی، مردمی، مذهبی و نمادها و نشانه‌های آشنا در متن و محیط زندگی خود برگزیدند.

ایران آرت: روزنامه ایران ، یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۰ در صفحه ۱۲ مصاحبه ای جالب با صادق تبریزی منتشر کرده است که متن کامل آن را منتشر می کنیم:

صادق تبریزی یکی از بنیانگذاران مکتب «سقاخانه» در نقاشی نوگرای ایرانی است که در سال ۱۳۴۰ به همراه چند تن از همفکرانش (عربشاهی، پیل‌آرام، زنده‌رودی، قندریز و اویسی) نقاشی‌های خود را از سر چشمه‌های هنر ملی، مردمی، مذهبی و نمادها و نشانه‌های آشنا در متن و محیط زندگی خود برگزیدند. نقاشانی که موزه هنرهای معاصر تهران نیز سالها پیش با آثارشان تحت همان عنوان سقاخانه نمایشگاهی برگزار کرد.

تبریزی تاکنون نمایشگاه‌های متعددی در داخل و خارج از ایران برگزار کرده است که از آن‌ها می‌توان به نمایشگاه‌های انفرادی در گالری ایشتار و هیلتون لس‌آنجلس، دانشگاه کلمبیا نیویورک، گالری سگون استکهلم، گالری سیروس پاریس، رستیگوش گالری کانادا، ایست اندوست آرت استرالیا و نمایشگاه‌های جهانی آرت فی پراء بولونیا، موزه معاصر «ماسالا» در ایتالیا، بازل سوئیس، هیل گالری لندن و نمایشگاه جهانی پراگ و اخذ گواهینامه آرت اکسپو ملبورن (۲۰۰۰) آرت اکسپو سنگاپور (۲۰۰۱)، آرت اکسپو پکن در سال‌های ۹۷ و ۹۹ و فروش یک اثر به موزه «حنان» در چین اشاره کرد. 

هنرمندی که میشل تاپیه، شرق شناس و سرشناس فقید فرانسوی هنگام نمایش آثار او در پاریس درباره‌اش می‌نویسد: «چنین است هنر تبریزی که می‌توان او را چون یکی از کمال‌یافته‌ترین هنرمندان این زمان نه تنها در مقیاس ایران که همچنین در مقیاس هنر بین‌المللی به شمار آورد. گفت‌وگوی ایران با صادق تبریزی که هفتم بهمن ۱۳۸۰ در صفحه ۱۲ منتشر شده بخوانید:

_ نقاشی خط پیش از سقاخانه

ایران: اجازه بدهید برگردیم به چهار دهه قبل و آنجایی که خط نوشته‌های شما را روی سفال‌ها و سرامیک‌ها شاهد بودیم. هنوز چیزی به اسم سقاخانه به وجود نیامده بود، اما خط...

صادق تبریزی: این موضوع بر می‌گردد به زمانی که هنوز هنرکده هنرهای زینتی تأسیس نشده بود و من به ناچار جذب کارگاه سرامیک هنرهای زیبا شدم. دستیابی من به خط نسخ و استفاده از کلمات به جای موتیف‌های بصری با یک تصادف همراه بود. خطاطی در کارگاه سفال‌سازی برای یک مسجد کتیبه می‌نوشت. با مشاهده آن خطوط به ارزش زیباشناختی حروف پی بردم و اینکه از کنار هم گذاشتن آنها چه ترکیبات بدیعی می‌توان به دست آورد. نخستین کاری که در این زمینه اجرا کردم، اثری بود در ابعاد ۷۵*۷۵ سانتیمتر روی کاشی سفید و با رنگ لاجورد و همانند کتیبه‌های مساجد اما با ترکیبی تازه. این اثر در سال ۱۳۳۸ ساخته شد و مقدمه‌ای شد برای اجرای ترکیبی از آن خطوط روی کوزه‌ها و سفالینه‌ها. این‌ها اولین خط نقاشی‌های من بود. گردش خطوط دور بدنه هرمی شکل کوزه‌ها همراه با زییایی مسحور کننده لعاب‌ها، که حاصل این دوره بود مرا مطمئن ساخت که می‌توان از این دستمایه برای خلق آثار بیشماری در رنگ‌ها و ترکیب‌های گوناگون بهره جست. آن موقع تصور نمی‌کردم که ادامه این راه به نتایجی که اکنون شاهد آن هستیم منتهی گردد و همانطور که اشاره کردید با نام سقاخانه فاصله‌ی زیادی بود.

ایران: در گذار از آن دوره، شما از ترکیب خط نسخ فاصله گرفتید و در عوض پوست دباغی شده را به عنوان بوم برگزیدید که البته این انتخاب یادآور گذشته‌های دور است...

صادق تبریزی: این انتخاب ناخودآگاه بوده است. نوشته‌های قدیمی روی پوست از فقدان کاغذ می‌آید، در حالی که انتخاب پوست برای من به خاطر جنسیت فوق‌العاده زیبای آن است که هر بیننده‌ای را مجذوب می‌کند و ترکیب رنگ‌های آن با مرکب سیاه، هارمونی معجزه‌آسایی به دست می‌دهد که هیچ بوم یا زمینه‌ی دیگری نمی‌تواند جایگزین آن بشود. 

ایران: شما در ادامه از نقاشی آبستره‌ی اکسپرسیونیستی به آبستره کامل و فیگوراتیو رسیدید. از آن گذشته، آثار شما همراه با نقش‌های آشنا از نمادهای ساختمانی و عوامل تصویری دیگر در فرهنگی بود که به صورت کلاژی از ورقه کتاب‌های قدیمی و قفل و زنجیر و نگین و دیگر عناصر تزئینی روی بوم ظاهر می‌شد...

صادق تبریزی: در تشکیل و تکامل این آثار، اشیای مختلفی حضور داشت که در زندگی روزمره مردم سرزمین ما به چشم می‌خورند. به مواردی که ذکر کردید، می‌توان نگاره‌های گوناگونی که به مناسبت‌های مختلف به صورت عقدنامه‌ها، مهرها، طلسم‌ها نقاشی‌های توأم با خط کتاب‌ها، شمایل‌ها و آثاری که در سقاخانه‌‌ها و اماکن مذهبی موجود است و همچنین موارد بسیار دیگری مانند کاشی‌کاری‌ها ، حجاریها، گچ‌بریها، مقرنس‌ها، معرق‌ها و غیره را افزود که توجه به این عوامل برای من گریز ناپذیر بود زیرا همراه با کار مداوم هر لحظه دریچه تازه‌ای از این چشم‌اندازها گشوده می‌شد.

حاصل این تلاش‌ها ابتدا نمایشگاهی بود با مسعود عربشاهی در کلوپ فرانسه (1340) و بعدها نمایشگاهی در دانشکده هنرهای زیبای تهران (1344).

01

ایران: پوست دباغی‌شده حالا جزء مهم و لاینفکی از کار شما شده بود، آنقدر که هنوز هم در کارهای شما هست. روی همین پوست یک دوره کارهای آبستره خطی خلق گردید که بیشتر از تصویر، تصور به همراه داشت. فضایی که پر از اشاره‌های کوچک و بزرگ خطی بود. منظورم کارهایی است که به همت و انتخاب میشل تاپیه، هنرشناس و شرق‌شناس بزرگ فرانسوی نمایشگاهی از آن‌ها در گالری سیروس پاریس برگزار کردید. چگونه بود که آن دوره درخشان قبلی را بسط ندادید و در عوض به تقلیل خطوط یا به قول خودتان «به لحظات گذرای آن تابلوها» پرداختید؟

صادق تبریزی: کارهای من روی پوست ابتدا به صورت آبستره اکپسرسیونیستی که نقوش مینیاتوری کتاب‌های خطی را تداعی می‌کرد، شروع شد. (سال 1343- افتتاحیه تالار ایران) و متعاقب آن به صورت نیمه فیگوراتیو و فیگوراتیو درآمد که فیگور در آن‌ها ساده و سمبلیک ظاهر می‌شد، سپس از روی پوست بر بوم و با رنگ‌های الوان- که در نقاشی‌های ایرانی دیده می‌شود- ادامه یافت. در این دوران بود که گوشه‌هایی از این آثار با خط نوشته‌هایی نامفهوم و پراکنده و معلق در فضای تابلو- رها شده- مشاهده می‌شد. اینجا بود که احساس کردم اگر این خطوط پراکنده و نافهموم و معلق، به تنهایی در یک کادر قرار بگیرند. هر یک می‌توانند اجرای یک اثر باشند و ترکیب موزون و زیبایی را ایجاد کنند. اینگونه بود که خط نوشته‌های انتزاعی روی پوست به وجود آمد. نمایشگاه انفرادی سال 1350 در گالری «بورگز» تهران و سیروس پاریس (1972) به انتخاب میشل تاپیه از این آثار بود.

ایران: همین خط که روزنامه لوموند فرانسه آن را برخوردار از نیروی فریبنده قدرتمندی توصیف کرد، بعدها در کارهایتان به نوعی بازی آزاد بدل شد که تنها از آن ریتم‌هایی به نظر می‌رسید و هارمونی‌ای شنیده می‌شد...

صادق تبریزی: البته این تعبیر پاره‌ای از هنرشناسان و منتقدان بر این کارهاست. در حقیقت فضاهای خالی در متن اثر و قسمت‌های کار شده، چنانچه در جای خود قرار بگیرند، ایجاد هماهنگی می‌کنند. این همان ریتمی است که به آن اشاره کردید. گاهی این ریتم‌ها، پی در پی بر صفحه نقش می‌بندند. در این کارها قلم از آغاز تا انجام، بدون وقفه بر پهنه بوم جریان دارد. بنابراین فرم یا «تاش» لازم باید ابتدا در ذهن ساخته و سپس روی بوم منتقل شود. این تبادل و جابجایی، بیش از چند لحظه طول نمی‌کشد. به همین خاطر ضرباهنگ قلم بایستی در جای خود بنشیند. در واقع آنجایی که قلم بر بوم اصابت می‌کند، بلافاصله بر صفحه گسترده می‌شود و در نقطه پایان دوباره این ضربه تکرار می‌شود که بدون تأمل صورت می‌گیرد و در پایان، حادثه همان است که رخ داده و تغییر ناپذیر است. در این نوع کارها، خطای قلم پذیرفتنی نیست چرا که سرعت عمل هنگام کار در ایجاد این ریتم موثر است. این سرعت که بر پایه تجربه و عادت استوار است از شناخت زیبایی سرچشمه می‌گیرد و بر بوم منعکس می‌گردد.

ایران: کارهای این دوره شما را در فاصله بین هنر شرق دور و هنر ایرانی می‌بینم. خالی آن را که البته زمینه گفتار پوست و سایه روشن‌های خفیف آن تشکیل می‌دهد. خالی‌های شرق دور و خطوط را شکل استیلیزه شده یا تقلیل یافته و تجریدی خوشنویسی خودمان می‌دانم که البته با مرکب چینی بوم آمده...

صادق تبریزی: موضوعی که این تشابه را در ذهن شما قوت می‌بخشد، در حقیقت «تداعی» است و نه حتماً واقعیت، زیرا عناصر مشترکی که این تداعی را سبب می‌شود، ابتدا رنگ زمینه اثر است که در کاغذ برنج و پوست تا حدودی شبیه به هم است و مرکب، که در هر دو یکسان است. فضای خالی نیز در کارهای من، همراه با همان ریتمی است که خودتان اشاره کردید، در حالیکه در آثار شرق دور، قسمت‌هایی را به طور عمدی خالی می‌گذراند تا نوشته‌ها -که مفهوم دارند- خودنمایی کنند. 

در کارهای من خالی‌ها جزء اثر محسوب می‌شوند ولی اینکه خطوط را نوعی نستعلیق استیلیزه شده می‌بینید، به خاطر انحناها و تند و کند شدن آنها و پرتاب‌های قلم است که خط شکسته نستعلیق را یادآوری می‌کند. سال 1350 که این کارها شروع شد، بعضی حروف مانند «ب» بارها با ترکیب‌های مختلف به کار گرفته شدند ولی رفته رفته به طرف آبستره سوق پیدا کردند.

ایران: با این حساب می‌رسیم به یک دوره دیگر از آثار فیگوراتیو  شما که اغلب هم درونمایه‌ای طنز دارد و گاه نزدیک به نقاشی‌های ایرانی است و گاه در گستره‌ مکاتب دیگر اجرا شده است مانند تابلوهای مراسم خولی. علت این گسست و گرایش علیرغم موفقیت‌تان در تابلوهای خطی چیست و چرا آن را تاکنون ادامه داده اید و آنقدر که بالاخره رنگ طلایی -نماد هنر تزئینی- بر آن‌ها مسلط شده و خوشنویسی نیز کارکرد آذینی و سنتی خود را در ترکیب‌بندی تابلوها یافته است؟

صادق تبریزی: رویکرد به نقاشی فیگوراتیو هنگامی صورت گرفته که لزوم آن بوده است. مثلا در همان نمایشگاه «مراسم خولی» که در سال ۱۳۵۱ و گالری سیحون برگزار شد، مضامینی طنزآمیز با محوریت «خولی» ۳۶ بار تکرار شده بود. نظر به این‌که خولی یکی از چهره‌های نقاشی قهوه خانه است و در بارگاه مختار به عقوبت می‌رسد بعد از طراحی تابلوها از زنده‌یاد بلوکی‌فر خواستم که به سبک نقاشی قهوه خانه آنها را رنگ‌آمیزی کنند. به همین دلیل این آثار با دو امضا به نمایش درآمد. مشخص است که چنین سوژه‌هایی را بایستی فیگوراتیو نشان داد، ولی فراموش نکنید که همان کارهای خطی را، که شما بسیار موفق می‌دانید، از دل همین نقاشی‌های فیگوراتیو به دست آورده‌ام. البته گاهی اوقات هم نقاشی فیگوراتیو، برایم یک زنگ تفریح به شمار می آید.

ایران : و بالاخره برمی‌گردیم به سقاخانه که شما را همواره یکی از ارکان شکل‌گیری آن می‌شمارند. چرا چنین رویکردی که باز به قول خودتان بدون خرج به دست آمده بود، و در سطحی جهانی هم عرضه شد، هرگز ادامه نیافت؟ 

صادق تبریزی: اصولاً نقاشی که کار می‌کند و جست‌وجوگر است، در یک نقطه متوقف نمی‌شود و در طول راه به چشم‌اندازهای تازه‌تری می‌رسد و آن‌ها را می‌آزماید. به نظرم کارهای فعلی‌ام نتیجه این آزمون‌ها بوده است.

 

صادق تبریزی
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین