هفت سال انتظار برای چاپ یک کتاب/ مهدی حسینی از کتاب گنجینه موزه و ارسال آثار به خارج از کشور میگوید
مهدی حسینی میگوید قرار است کل آثار موزه هنرهای معاصر تهران در 5 جلد چاپ شود اما به دلیل مشکلات مالی این کار به تاخیر افتاده است.
ایران آرت: کتاب «مروری بر آثار خارجی گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران» در اردیبهشتماه سال جاری، به کوشش مهدی حسینی، و توسط نشر آبان در 504 صفحه، با کاغذ گلاسه و جلد گالینگور روانهی بازار کتاب ایران شد. انتشار این کتاب، بهانهای بود تا با مهدی حسینی نقاش، پژوهشگر و استاد بازنشستهی دانشگاه، دربارهی خودش و فعالیتهایش گفتوگویی داشته باشیم.
حسینی که متولد 1322 است، در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، از تحصیلات و مراتب شغلیاش چنین گفت: «بعد از اتمام دورهی دبیرستان، به هنرستان هنرهای زیبای پسران رفتم، که هنوز هم سر کوچهی تنکابن، سر پیچ شمیران هست. در دورهای که من در آنجا درس میخواندم، افرادی که در آنجا تدریس میکردند افراد شاخصی بودند. به طور مثال، مرحوم شکوه ریاضی بود. مرحوم یحیی ذُکا تاریخ هنر را درس میداد. چاپهای دستی را مرحوم مارکو گریگوریان، و طراحی را مرحوم محمود اولیا که از شاگردانِ بلافصل کمالالملک بود، تدریس میکردند. رئیس هنرستان هم آقای علی کریمی بود. یک چیز عجیب هم بگویم. انگلیسیِ ما را بهمن شعلهور درس میداد. بهمن شعلهور آن موقع از دانشجویان نخبهی دانشکدهی پزشکی بود. او فقط سه سال از ما بزرگتر بود. ولی خب معلم انگلیسی ما بود. شعلهور درسش که تمام شد رفت آمریکا و حالا هم رئیس یکی از بزرگترین بیمارستانهای روانیِ شرق آمریکاست.
بعد از هنرستان، به هنرکدهی تزئینی رفتم، که امروزه اسمش دانشگاه هنر شده. بعد پذیرشم به آمریکا پیش آمد. به من گفتند که انگلیسی تو آنقدری نیست که بتوانی دروس دانشگاهی را بخوانی. سال 1963 به آمریکا رفتم، و یک سالی را در دانشگاه میشیگان زبان خواندم. 5 سال هم دوره نقاشی را در دانشگاهِ مؤسسهی هنر شیکاگو گذراندم. بعد از گذشت این چند سال، پیش خودم گفتم حالا که 5 سال در آمریکا بودهام، حیف است نیویورک و موزههایش را نبینم. برای فوقلیسانس به مؤسسهی پِرَت در نیویورک رفتم. دو سال هم آنجا بودم تا اینکه در سال 1970 فارغالتحصیل شدم و برگشتم به ایران. در اینجا هم مشغول تدریس در دانشگاه فارابی، و نمایشگاه گذاشتن شدم. در خیابان بزرگمهر، گالریای بود به اسم گالری شهر که بیژن بصیری و داراب دیبا (پسر عموی کامران دیبا) آن را شریک بودند. بالای آن دفتر معماری، و پایین هم گالری بود. سال 56، من در آنجا یک نمایشگاه نقاشی گذاشتم. کامران دیبا یک روز از این گالری دیدن کرد، و چند تا از کارهایم را برای موزه خرید.
در اوج دوران فعالیتم، انقلاب شد و دانشگاهها به تعطیلی کشید و 4 سال خانهنشین شدم. تمام این کارهای چوب هم که اینجا میبینید حاصل آن 4 سال خانهنشینی است. ولی خب کار اصلی من نقاشی بوده و هست. با بازگشایی دانشگاهها در سال 62، دانشگاهها احتیاج به نیروی متخصص داشتند. دانشگاه فارابی بعد از انقلاب در دانشگاه هنر ادغام شد. اول هم اسمش «مجتمع دانشگاهی هنر» بود که بعد شد «دانشگاه هنر»، که هنوز هم به همین نام است. با شروع ریاست جمهوری احمدینژاد هم بازنشست شدم.»
حسینی از حضور هنرمندان مطرحِ بینالمللی در سالهایی که خود در آمریکا حضور داشت نیز یاد کرد: «در دههای که من در نیویورک و شیکاگو بودم، بسیاری از این هنرمندان مطرحی که آثارشان در موزه هست، هنوز در قید حیات بودند. خب البته جسکون پولاک فوت کرده بود. ولی دکونینگ، راتکو، فیلیپ گاستون، فرانسیس بیکن و چندتایی دیگر هنوز زنده بودند. اینها در این مدارس تدریس نمیکردند، ولیکن از اینها دعوت به سخنرانی و ورکشاپ میشد. یکبار مؤسسهی پِرَت از راتکو دعوت کرد. یا موقعی که شیکاگو بودیم، از جورج سیگال که مجسمهساز بود، دعوت کردند که آمد و کارها را دید و صحبت کرد. یا دکونینگ که دوست مدیرگروه ما بود، در مقطع کارشناسی ارشد، یکبار دعوت شد و به دانشگاه ما آمد. یکبار هم یکی از گالریهای معتبر نیویورک از فرانسیس بیکن دعوت کرد که نمایشگاهی از آثارش را در آن گالری برپا کند. نمایشگاه فوقالعاده استثنائیای بود. خب همهی اینها، یک موقعیّت حساس و استثنایی بود که با دوران تحصیلِ ما همراه شده بود.
من در پِرَت رشتهی نقاشی میخواندم، ولی فلسفهی دانشگاه پرت این بود که میگفت همهی شما نمیتوانید از راه نقاشی ارتزاق کنید و مجبورید که یک شغل دومی هم در کنارش داشته باشید، و سالمترین کاری که میتوانید بکنید، کار تدریس است. به طوری که ما از همان سال اولی که وارد آنجا شدیم، با معلم میرفتیم سر کلاس.»
این پژوهشگر هنری، در رابطه با کتابِ تازهچاپِ موزه هنرهای معاصر که ازسوی وی انجام شده، گفت: «همهی کتابهایی که پیش از این کتاب چاپ شدهاند، فقط تصاویر و شناسنامهی مختصری از آثار را دارند، و بسته به اینکه چه کسی رئیس موزه بوده، مقدمهی کوتاهی هم توسط آن شخص، در ابتدای کتاب نوشته شده است.
در زمان ریاست آقای محمود شالویی، ایشان به من پیشنهاد کتابی از آثار گنجینه را دادند که علاوه بر عکس آثار، اطلاعاتی راجع به هنرمند و سبکهای هنری آثار هم داشته باشد. بازدیدکنندهها و دانشجویان سؤالاتی دربارهی آثار دارند که موزه پاسخ روشنی در این باره ندارد که به آنها بدهد. سال 1387 پیشنهادِ تهیهی چنین کتابی به من شد، و من دو سال بعد، یعنی سال 1389 کار را تمامشده به آقای شالویی تحویل دادم. بعد مسئلهی تغییر مدیریت پیش آمد، تا این که آقای احسان آقایی مدیر شد. در زمان ریاست ایشان خواستیم کتاب را چاپ کنیم که گفتند به علت مشکلات مالی قادر به چاپ نیستیم. در اواخر دورهی ایشان بود که دیگر همه چیز آماده بود؛ از متن گرفته تا تصاویر. کتاب حتی صفحهبندی هم شده بود. پیشنهاد دادم که اگر موزه برای چنین کاری بودجه ندارد، کتاب را به بخش خصوصی بدهید تا چاپ کند. در اواخر دورهی آقای آقایی بود که با «انتشارات آبان» قرارداد بستیم و یکی دو سال هم کار آمادهسازی کتاب در انتشارات آبان طول کشید.»
حسینی ادامه داد: «در این کتاب، چندتایی از آثار گنجینه را بهتر دانستیم که چاپ نشود. چون دیدیم حیف است برای کتابی که این همه زحمت کشیده شده، یکوقت بخواهند به خاطر یکی دو عکس، جلوی توزیعش را بگیرند. کاری از رنوآر داریم که نتوانستیم چاپ کنیم. همینطور کارهایی از دوفی و فرانسیس بیکن و چندتایی دیگر. امّا نقاشی رنوآر قرار شد که در آلمان به نمایش دربیاید. نمایش آن برای آلمانها منعی ندارد.»
سرمشقهایی از آلفرد بار
حسینی کار خود را در ادامهی کار آلفرد بار دانست و گفت: «من در مقدمه هم اشاره کردهام. وقتی که موزهی هنرهای مدرن نیویورک بعد از جنگ جهانی دوم افتتاح شد، آلفرد بار که نخستین گردانندهی این موزه بود، کاتالوگی را چاپ کرد با عنوان «نقاشی مدرن چیست؟» و در آن مسئلهی دیدن و نگاه کردن را مطرح کرد. اینکه دیدن، عمیق است و نگاه کردن، سطحی است. او عکسِ آثار موزه را در کاتالوگش چاپ کرد و شرحی از آنها نوشت. در این کتاب هم نگاه من، بیشتر نگاه «آلفرد بار»ی است. امّا من کار او را ترجمه نکردهام که در این کتاب بازنویسی کنم. پنهان هم نمیکنم. همه میتوانند اگر قبول ندارند تطبیق بدهند. من الگو را از بار گرفتهام ولی با یک نگاه شرقی مطالب را نوشتهام. مثلاً در بخش طراحی، در ابتدا طراحی را تعریف کردهام و بعد به معرفی هر اثر پرداختهام. از طرفی، کاتالوگِ بار مربوط به سال 1956 است. موقعی که این نوشته شده، اصلاً هنوز فتورئالیستها و فتوکولاژیستها که در کتاب ما هستند، ظهور نکرده بودند. اینها در دهه 70 میلادی ظهور کردند. کاتالوگ بار اصلاً این بخشها را ندارد.»
او افزود: «سعی من این بوده که در این کتاب، نگاهی آموزشی داشته باشم. خیلی از مطالبی هم که در اینجا نوشتهام دیدگاههای خود من است. مثلاً در قسمتِ طراحی، صرفاً دیدگاههای خودم است. آن هم به خاطر اینکه سالها در دانشگاه طراحی درس دادهام.
انتقاد واردی که از همان ابتدا به این کتاب شد، این بود که در عنوان کتاب از کلمهی «خارجی» استفاده شده است. بر این عقیده بودند که «خارجی» یکمقدار بار منفی دارد و بهتر بود که میگذاشتید آثار «بینالمللی». اگر انشالله کتاب به چاپ دوم برسد، حتماً این تغییر را در عنوان اعمال خواهیم کرد.
حسینی دربارهی استقبال خارجیها از این کتاب گفت: «هفتهی پیش از موزه به من زنگ زدند که خارجیها آمدهاند و کتاب را خواستهاند. ولی وقتی دیدهاند که متن کتاب به فارسی است، کتاب را برگرداندهاند و نخریدهاند. موزه به من پیشنهاد داد که دومرتبه کتاب را چاپ کنم، منتهی اینبار مقدمه را ترجمه کنم و مطالبِ توضیحی را هم حذف کنم تا فقط عکسها باشد. من بهشان گفتم که موزه قبلاً از این کتابها چند بار چاپ کرده، از همانها استفاده کنید. گفتند آن نسخهها تمام شده. مقدمهای هم که در این کتابِ جدید آمده، با مطالبِ داخل کتاب مرتبط است. اگر قرار بر چاپ چنین کتابی شد، باید مقدمهی دیگری نوشت.»
موزهای کلان، بودجههایی خُرد
حسینی از آمادهی چاپ بودنِ کتابهایی از دیگر آثار گنجینه خبر داد که به دلایل مالی در انتظار چاپ هستند: «آثار موزه متنوّع است. قرار است در 5 جلد، کلِّ آثار موزه چاپ شود. جلد اول همین کتاب است که آثار نقاشی و مجسمهسازیِ خارجی گنجینه را پوشش میدهد. این کتاب درواقع، 20 درصد آثار موزه را شامل میشود که فقط نقاشی و مجسمه است.
کتاب بعدی بهطور کامل درخصوصِ آثار چاپی موزه است. البته در همین کتابی هم که جدیداً چاپ شده، تعداد معدودی از آثار چاپی آمده است، ولی آن کتاب به طور اختصاصی دربارهی آثار چاپی است. کتاب بعدی راجعبه آثار عکاسی موزه است. خب ما در گنجینهی خارجی موزه عکسهای خیلی خوبی داریم. کتاب دیگر به آثار سقاخانهای میپردازد که خود من روی آن کار کردهام. این کتاب هم حی و حاضر است ولی موزه در امر چاپ آن مدام تعلل میکند. مجموعهی آثار ایرانی گنجینه هم هست، ولی هنوز کسی پیدا نشده که رویش کار کند. البته آثار ایرانی یکبار چاپ شده، ولی موزه میخواهد دومرتبه آن را کار کند.
در این میان، از همه آمادهتر کتابِ آثار چاپ دستی است، تحتِ عنوانِ «آثار چاپهای هنرمندان جهان در موزهی هنرهای معاصر تهران» که موزه، با کمک بنیاد لاجوردی (متعلق به احسان لاجوردی) قرار است در قطعی بزرگ منتشر کند. مقدمه این کتاب را هم آقای داریوش کیارس نوشته که مقدمهی خوبی است.
بعد از آن آثار سقاخانهای است که آماده است. کتاب سقاخانه، به چند دلیل کاملترین کتابی خواهد بود که تا به حال راجعبه آثار سقاخانهای چاپ شده است. اولاً چون خود گنجینهی موزه یک مجموعهی درخشانی را از این آثار دارد. دوماً از مجموعهی فرهنگستان هنر حدود 25 کار به این آثار اضافه کردهایم. مجموعهی امام علی هم که حدود صدتایی میشود، به این مجموعه اضافه شده. آثاری که در مجموعهی کاخ سعدآباد هم بودند همینطور. از طرفی، مقالات تحقیقی و یک بیوگرافی خیلی مفصل از کتابها و مقالاتی که تا آن زمان دربارهی مکتب سقاخانه چه به فارسی و چه به انگلیسی نوشته شده بود، من رویش کار کردم، و همه قرار است در کتاب چاپ شود. مقالاتِ کریم امامی و پیتر ویلسون را هم در ابتدای کتاب آوردهایم. علاوه بر اینها، آقای قندریز، آقای کشمیرشکن، خود من و دیگران مقالاتی دربارهی آثار سقاخانه در همین کتاب دارند. این کتاب هم اگر چاپ شود کار بسیار نفیسی خواهد شد. متن این کتاب آماده است. تصویربرداری هم شده. فقط مانده تصمیم بگیرند که چطور باید صفحهبندی شود. خب میگویند بودجه نداریم. من بارها گفتهام، حتی شده مبلغی قرض کنید، کتاب را چاپ کنید. ظرف 6 ماه نمیکشد فروش میرود. همین چند وقت پیش که نمایشگاه سقاخانه برپا بود، بروشور آن نمایشگاه ظرف دو روز نایاب شد. خب کتاب وقتی به چاپ دوم رسید، همهاش سود است. آن وقت از درآمد آن میتوان قرضها را پرداخت کرد.کتاب آثار عکاسی گنجینه هم به همین ترتیب است. کتاب عکاسی را آقای شاهرودی، دبیر عکاسی بخش موزه کار کرده است.»
آیا میشود چاپ این کتابها را نشانهی این دانست که موزهی هنرهای معاصر، بالاخره بعد از چهل سال قصد دارد که درهای گنجینهاش را به روی علاقهمندانش باز کند؟
گنجینهی موزه طوری طراحی نشده که خیلی قابل رفتوآمد باشد. بعضی از موزههای مدرنی که امروزه ساخته میشوند، طوری طراحی میشوند که مردم بتوانند به گنجینهاش دسترسی داشته باشند. ولی موزهی هنرهای معاصر تهران، در دههی پنجاه شمسی ساخته شده، و در آن موقع هم نهتنها در ایران بلکه در تمام دنیا، گنجینهی موزهها طوری طراحی نمیشد که مردم در روزها و ساعتهای خاصی، اجازه داشته باشند که بروند و از گنجینه دیدن کنند. چون در مقطعی که این آثار خریداری شده بود، برای همین تعداد مشخص هم جا پیشبینی شده بود. ولی بعد از انقلاب، در سالهای بعد از جنگ بهخصوص به گنجینهی ایرانی خیلی اضافه شد. یا اینکه بعضی از نهادها، آثاری که داشتند را به گنجینهی موزه دادند. در نتیجه جای گنجینه محدود شد. از طرفی نوع پانلها و ریلهای موزه، طوری نیست که استفادهی دائمی از آنها راحت باشد. همهی اینها دستی است. در موزههای امروزی، ریلها همه دیجیتالی شده. سیستم گرمایشی، سرمایشی و رطوبتی گنجینه نیز دائماً باید کنترل شود تا آثار صدمه نبینند. خب رفتوآمد، همهی این شرایط را به هم میزند. شما در نظر بگیرید، فقط 15 نفر داخل گنجینه شوند و نفس بکشند. خب اینها با خودشان باکتری میآورند و مسائل دیگری که شاید در نگاه اول پیش پا افتاده باشد، ولی در امرِ مرمت خیلی مهم است. تجهیزات موزه هنوز مربوط به 40 سال پیش است که خیلی دردسرآفرین است.
ماجرایی دامنهدار/ ادامهدار
این نقاش، در خصوص ارسال آثار به آلمان گفت: «وقتی آلمانها برنامهریزی کردند که آثار موزه در کشور برلین و رم به نمایش دربیاید، این برنامه فقط مختص هنرهای تجسمی نبود. در دی و بهمن 95 در آلمان، «ماه ایران» نامگذاری شده بود. در زمینهی ادبیات، آقای دولتآبادی نمایندهی ایران بود، و در زمینهی موسیقی هم آقای علیزاده. در قسمت تجسمی هم این آثار قرار بود بروند ولیکن در زمان خودش آن اتفاق نیفتاد و سالن تجسمی ایران هم خالی ماند. در دیداری هم که با کیوریتور آلمانی مجموعه داشتم، به من گفت که برای هر کدام از این هنرمندان دیواری متناسب با آثار همان هنرمند، طراحی شده بود.
موزه هیچ ممانعتی در انتخاب آثار نکرد. یعنی هر اثری که آلمانها درخواست داشتند موزه هم با آن موافقت کرد. بودجه خود موزه بسیار کم است. آلمانها قرار شد که بعد از برپایی این نمایشگاهها، تجهیزات زیربنایی موزه را تجدید و به روز کنند. خیلی از آثار را هم آلمانها پیش از ارسال آمدند و مرمت کردند. تعدادی از این آثار، نیاز به تعمیر و مرمت داشت، که خوشبختانه انجام شد. خانم هانا شریچر (hana shricher)، مرمت این آثار را انجام داد. حتی بعضی کارها پوسته کرده بود که مجبور شدیم کار دیگری را جایگزین کنیم. مثلاً برای یکی از کارهای سائورا این اتفاق افتاده است. خرابی بهقدری بود که رنگِ اثر داشت میریخت، و متأسفانه نتوانستند مرمتش کنند. در نتیجه تشخیص داده شد که اگر این اثر برود و برگردد ممکن است آسیب بیشتری ببیند، پس کار دیگری جایگزین آن شد. خانم شریچر، تابلوی تاریخ طبیعی ماکس ارنست را زنده کرد. این کار هم خیلی صدمه دیده بود. این خانم چند ماه روی این اثر کار کرد، و الان هم صحیح و سالم میتوانید روی دیوار موزه ببینید.
این نمایشگاه اخیر، مهمترین کاری که میکند این است که آثار هنرمندان طراز اول بینالمللی را در کنار آثار هنرمندان ایرانی در یک رده قرار میدهد، و در این 40 سال این نخستینباری است که چنین اتفاقی در حال رخ دادن است. سعی هم شده که تقریباً مشابه خارجیها از ایرانیها فرستاده شود. یعنی اگر کار خارجی ما انتزاعی است، کار ایرانی هم انتزاعی باشد. اگر فیگوراتیو است، آن هم فیگوراتیو باشد، یا اگر مینیمال است، آن هم مینیمال باشد. کارشناسهای انتخاب آثار هم از ایران و برلن و رم بود.
در مورد ارسال آثار یا عدم ارسال آثار، من خبرهای ضد و نقیضی میشنوم. از یک طرف میگویند که ارسال میشود، و از طرفی تکذیبش میکنند. پنجاه درصد امکانِ تغییر وزرا وجود دارد. اگه وزیر تغییر کند، باز معلوم نیست وزیر جدید چه تصمیمی در این باره خواهد گرفت. تبادل آثار یک موزه بین دیگر موزهها، اتفاق معمولی است که در دیگر جاهای دنیا هم اتفاق میافتد؛ نه تنها یک بار در سال، بلکه گاهاً سه بار در سال.»