کد خبر: 20571 A

انتقاد قباد شیوا به عرصه گرافیک کشور / از تکبر مرتضی ممیز تا گرافیست‌های جوانی که با رایانه کله‌معلق می‌زنند

انتقاد قباد شیوا به عرصه گرافیک کشور / از تکبر مرتضی ممیز تا گرافیست‌های جوانی که با رایانه کله‌معلق می‌زنند

قباد شیوا به مرور خاطرات خود با مرتضی ممیز پرداخت و توضیح داد نسل جوان گرافیک ایران، در کار جدی و حرفه‌ای نیست و ایده‌ای ندارد.

ایران آرت: قباد شیوا، هنرمند باسابقه عرصه گرافیک در گفت‌گویی با ایسنا از نقدهای خود به انجمن صنفی طراحان گرافیک تا مشکلات اقتصادی و گرافیست‌های بی‌انگیزه جوان سخن گفته است.

* صبح‌ها  ساعت ۶ از خواب بیدار می‌شوم، ساعت ۹ در دفتر کارم هستم، تا غروب کلاس برگزار می‌کنم. پیش از این حداقل در سال ۱۰ پوستر طراحی می‌کردم اما دو سال است سفارشی در این زمینه نداشته‌ام. عشق من هم طراحی پوستر است. کارهای دیگر گرافیکی نیز به تعداد کم انجام می‌دهم.

* گرافیک زاییده اقتصاد است. وقتی اقتصاد خراب باشد گرافیک هم خراب می‌شود. اما وقتی اقتصاد بچرخد یعنی بروشور و پوستر و آرم و... می‌خواهد.

* از بین هنرجویان،  یک فرشید مثقالی و یک مرتضی ممیز دوم بیرون نیامده و این باعث تاسف است. این روزها شکلک بازی و کامپیوتربازی در بازار پر است. هیچ نگاهی که گرافیک را هنر بداند، نیست.  این به عشق برمی‌گردد. من که در خدمت شما هستم، یک ساعت کلاس گرافیک نرفتم. خودم از حروف‌چینی چاپخانه یاد گرفتم اما در پشت این‌ها علاقه‌ای وجود داشته و به این نتیجه رسیدم که کارهای گرافیک خیلی تاثیرگذارتر از موزه‌ها هستند.

* گرافیک خیلی در جهت قوام سواد بصری مردم، سرنوشت‌ساز است. اما نسل فعلی فقط دنبال این است که با کامپیوتر «کله‌معلق»ی بزند و پولی گیرش بیاید. برخی پوسترها اطلاع‌رسانی می‌کند اما کوچه و خیابان را زشت کرده‌اند. جای پوستر در خیابان است و اگر خوب باشد، به داخل خانه می‌رود. کیفیت گرافیک در انحطاط خاصی است. با این هجومی که بعد از انقلاب به سمت گرافیک اتفاق افتاده، باید آن‌قدر به مرتبه بالایی می‌رسید که دیگر کارهای ما دیده نمی‌شد.

* پوستر اخیر جشنواره تئاتر فجر چه بود؟ طراحش با من تماس گرفت و اثر را برای من فرستاد، به او گفتم این بیشتر برای بازی آتاری خوب است، نه تئاتر؛ تو هنوز تئاتر را نفهمیدی! اما در نهایت این کار به بیلیبورد تبدیل شد و این‌گونه کج‌سلیقگی را بین مردم رواج می‌دهند.

* نسل ما خیلی تلاش کرد به گرافیک کشور آبرو و شخصیت بدهد اما نسل جدید کاملا فراموشکار است و بیشتر «کارگران گرافیک» هستند، هنرمند گرافیک نداریم.

* کسی که در ایران گرافیک را مطرح کرد، مرتضی ممیز بود. تا قبل از او کسی نمی‌دانست گرافیک چیست! این خیلی در تاریخ گرافیک ایران، مهم است. یادم است در دانشکده هنرهای زیبا درس می‌خواندم. او دو سال زودتر از من به دانشگاه آمده بود و سال بالایی من محسوب می‌شد. من می‌خواستم او را ببینم تا یک روز در سالن ژوژمان یکی از دانشجوها او را به من نشان داد. دیدم دارد کار من را نگاه می‌کند؛ نزدیکش رفتم و پرسیدم «شما آقای ممیز هستید؟» پاسخ مثبت داد و گفت «این کار توست؟» گفتم «بله»، گفت «خیلی خوب است.»

* من و مرتضی خیلی باهم رفیق بودیم. سر هر ماه خانه ما می‌آمد. همسرم حساس شده بود. (ممیز) می‌گفت وقتی سر ماه قباد را می‌بینم، کارم رونق پیدا می‌کند. در زندگی‌اش عشق زیادی به گرافیک داشت. کارهایی که انجام داد تا به حال در زمینه تصویرسازی بی‌نظیر است اما در زمینه پوستر خیلی موفق نبود. در تصویرسازی هنوز هم بهتر از او نداریم.

* می‌دانستم مرحوم ممیز عاشق گرافیک لهستان بود که گرافیک درجه یک دنیا است. هرکسی هم از دانشکده هنرهای زیبا فارغ‌التحصیل می‌شد، لهستانی کار می‌کرد. همین باعث شد من از دوران دانشجویی با خود بگویم چرا دنیا یک روز از «گرافیک ایرانی» حرف نزند؟ نگاه من از گرافیک لهستانی بیرون آمد و این قول را به خودم داده بودم. هنوز هم این کار را ادامه می‌دهم.

* فرهنگ و زبان ایران غیرمستقیم است و این موضوع برای من خیلی مهم بوده است. من در خلق آثار گرافیکی خود، مستقیم به سوژه نگاه نمی‌کنم و بر آن منطبق نیستم بلکه به موازات آن جلو می روم. در هر حال من نگاه غیر مستقیم ایرانی را خیلی دوست دارم، ایرانی رک نیست! کار من در ایران ارزشیابی نمی‌شود اما فرنگی اینکار را انجام می‌دهد. بالاخره آدم دلش خوش است کسانی در یک جای دنیا کار آدم را نگاه می‌کنند.

* مرتضی تکبر خودش را داشت. او برعکس من روابط عمومی خیلی قوی‌ای داشت. او همیشه دوست داشت هرچیزی به نامش تمام شود، در صورتی که (آن کار) نتیجه فعالیت گروه بود اما در نهایت به جایی می‌رسید که به نام او تمام می‌شد. ما انجمن را راه‌اندازی کردیم و انسجامی پیدا کرد؛ ایده این کار متعلق به مهرداد شیخانی بود اما خب، جوری عمل شد که باز هم به نام مرحوم ممیز درآمد. اختلاف نظری که با مرتضی داشتم، این بود که می‌گفتم سطح انجمن را بالا ببرید تا طراحان فعالیت کنند و خودشان را به این سطح برسانند و بتوانند عضو انجمن شوند. اوایل شرایطی را برای عضویت گذاشته بودند اما به مرور سطح پایین آمد و افت کیفی ایجاد شد. الان نمی‌دانم انجمن چه کار می‌کند؟ حیف شد دیگر...

*من مخصوصا دیگر انجمن نرفتم. دیدم راهش غلط شده است. پس از مدتی حق ورودی می‌گرفتند و هرکس تقاضا می‌کرد، می‌توانست در آنجا عضو شود. دیدم دیگر جایم آنجا نیست. انجمن می‌توانست کیفیت گرافیک را بالا ببرد اما در این راه موفق نشده است. انجمن طراحان گرافیک حدود دو هزار عضو دارد، اما (AGI) که از سال ۱۹۶۴ در سطح بین‌المللی افتتاح شده دو هزار عضو ندارد.

* به اختتامیه «سرو نقره‌ای» رفتم، به عنوان برگزیده لوگوتایپ اثری را نشان دادند که خوانده نمی‌شد، در حالیکه فرق لوگو و لوگوتایپ این است که در لوگوتایپ همزمان با دیدن، خوانده هم می‌شود. خر تو خر شده است، آنچه در بسته‌بندی اول شده بود، کار کپی بود. داورهای جوانی هستند و احاطه ندارند که خیلی از کارها کپی است؛ بعدها می‌گویند انجمن روی این‌ها صحه گذاشته است. وقتی چنین چیزی از طرف انجمن اول شناخته می‌شود خیلی از این جوجه‌ها می‌خواهند مانند آن‌ها کار کنند.

* دادن تعرفه هم غلط است؛ این را من از آمریکایی‌ها یاد گرفتم که چگونه با مشتری حساب کنم. سال‌هایی که در آتلیه «گلیزر» در نیویورک کار می‌کردم، کاری از آن آتلیه با ارزش هزار دلار خارج می‌شد و از همان آتلیه کار بیرون می‌آمد با ارزش ۱۰ هزار دلار! این موضوع برای من عجیب بود اما آن‌ها منطقی دارند. ممکن بود آرمی شش ماه طول بکشد تا طراحی و تایید شود اما آرمی هفته اول قبول می‌شد. آرمی که شش ماه زمان می‌برد گران‌تر تمام می‌شد. در ایران تعرفه را باز می‌کنی، نوشته است آرم ۱۰ میلیون تومان، که چه؟ درآنجا مدیر استودیو که همه طراح‌ها را می‌شناخت، تشخیص می‌داد کدام طراح این کار را انجام بدهد. بر اساس حقوق طراح قیمت لوگو مشخص می‌شد. کار زیر استاندارد از آنجا بیرون نمی‌رفت.

* در آتلیه‌ای در نیویورک کار می‌کردم که آمریکایی‌ها حسودی می‌کردند اما به ایران برگشتم، زیرا اینجا کشور من است. خوشحالم که برگشتم؛ هرقدر هم بدی دیدم، باشد...

 

گرافیک قباد شیوا مرتضی ممیز انجمن صنفی طراحان گرافیک فرشید مثقالی مهرداد شیخانی لوگوتایپ
ارسال نظر

آخرین اخبار

پربیننده ترین