تغییرات فضای هنری ایران/ از هنری که شخصی شده تا جنگی که حمام روحی بود
تفاوت های بیان هنری در سه دهه انقلاب اسلامی از نگاه یک نقاش و یک پژوهشگر نکات جالب توجهی را در یک نشست برجسته کرد.
نخستین نشست "خوانش هنر امروز" با حضور کاظم چلیپا، هنرمند نقاش و سجاد باغبان ماهر پژوهشگر هنری در سینما تک موزه هنرهای معاصر برگزار شد.
هنر به نهایت فردیت رسیده است
در این نشست سجاد باغبان ماهر، پژوهشگر هنر گفت: اگر بخواهیم چالشهای فضای هنری سه دهه گذشته ایران را بررسی کنیم میتوان سه چالش در سه حوزه مختلف را در نظر گرفت.
او ادامه داد: چالش نخست چالشهای مربوط به سیاستگذاری و مدیریت است. چالش دوم، چالش بصری، تصویری و فرمال است و چالش سوم به تعاریف هنر و هنر مطلوب در جریان سالهای دهه شصت میپردازد.
این پژوهشگر هنری گفت: در تشریح چالش اول من نمونهای میآورم. حوزه هنری در سه سال اول تشکیل خودش یک سازمان مردم نهاد است و بدون هیچ وابستگی تشکیلاتی فعالیت میکند و جمعی از جوانان مشتاق آن جا حضور دارند. از آغاز دهه شصت همان سازمان شکل اداری میگیرد و تبدیل به بخشی از سازمان تبلیغات میشود و جهتگیریها هم تغییر میکند. رویکردهای سیاستگذاری که به نظر میرسد یک سیاست تهییجی را در پس خود دارد تا مناسباتی که در زمان جنگ وجود دارد را به واسطه هنر پاسخ بدهد.
باغبان ماهر اظهار داشت: ما در آن برهه انقلاب حضور اجتماعی هنر را شاهد بودیم. هنری که با توده مردم ارتباط گرفت و کنش اجتماعی ایجاد کرد.
او افزود: بعد از این سیاستهای مختلف در دورههای مختلف که مبتنی بر ممیزی و کنترل بود و یا مبناهای اقتصادی داشت و یا تلفیقی از این نگاهها بود هم آرام آرام شکل گرفت و در نهایت یک سیاست گلخانهای و دو استاندارد هم _ سیاستی که در دهه پنجاه شکل گرفت. مثل کانون پرورش فکری که جزیرهای آزاد بود در یک خفقان_ به وجود آمد که به نظر میرسد تلاش شده به عنوان الگوی سیاستگذاری باشد. همه اینها در روند هنری ما تاثیرگذار است.
این پژوهشگر هنر گفت: در بحث چالشهای بصری به نظر میرسد که اگر سه آبشخور برای هنر انقلابی در نظر بگیریم یکی تجربهای است که در مکزیک اتفاق افتاد، یکی رئالیسم سوسیالستی شوروی و دیگری آن زیباییشناسی بومی که در نقاشی قهوه خانهای میبینیم.
او اظهار داشت: این اتفاق موجب بروز یک جریان جدید شد. این رئالیسم (واقعگرایی) صریح با یک گرایش مستقیم اجتماعی به نظر میآید لازمه آن دوره است وام دار گفتمان سوسیالیستی که ائتلافی بین گفتمان دینی و مذهبی با ائتلاف سوسیالیستی است. نگاهی که میخواهد اشرافیت را نفع کنند و عدالت را تبلیغ کنند و کارهایی از این دست اتفاق میافتد.
باغبان ماهر گفت: اما به مرور و از اواسط دهه شصت تغییر ذائقهای در هنر تجسمی اتفاق میافتد. البته مصادیق آن را در تک تک حوزههای هنری میتوان دید و آن ورود مفاهیم عرفانی به حوزه هنر است که چه در ساحت تئوری و چه از لحاظ بصری شکل میگیرد و رویکردهای تغزلی و احساسی بر دیگر اتفاقها پیشی میگیرد.
او ادامه داد: بعد از این به لحاظ بیان بصری، وجهی رمانتیک در کارها آغاز میشود. خون و ارجاعات صریح به شهدا را دیگر نمیبینیم که به نظر با یک ویژگی عرفانی دارد روایت میشود و با پایان جنگ این روند شخصی شدن تشدید میشود و رمانتیک شدن و بیانها اکسپرسیو میشود و از اواسط دهه هفتاد هم آبستره دوباره باز میگردد و حضور پیدا میکند.
این پژوهشگر هنری گفت: درباره چالش سوم که در ابتدا به آن اشاره کردم یک نکته اهمیت دارد. هنر اسلامی هیچگاه به دنبال بیان دغدغههای سیاسی و اجتماعی نبوده است و همواره در خدمت منویات دینی بوده است و به گرایشهای حکمی نزدیک شده و رویکردهای فرمال داشته است.
باغبان ماهر افزود: در دوره معاصر به نظر میرسد بر خلاف نگاه رایج که انقلاب ایران را سنتی بر میشمارند باید بر این نکته تاکید کرد که انقلاب مفهومی مدرن و پسا رنسانسی است.
او اظهار داشت: ما در دهه شصت بحث هنر انقلابی را داریم و تئوری پردازیهای مبتنی بر آن را که دغدغههای اجتماعی و رسالت داشتن است اما بعد از جنگ ما از این فضا عبور کردیم و امروز تعریف غیر اجتماعی و فرمالی است که دارد ترویج میشود که شاید برگرفته از این نگاه فلسفی است که سید حسین نصر درباره هنر اسلامی مطرح کرده است. هنری که در یک نمایه جدید به سمت آن شخصیگرایی سوق پیدا کرده است.
سه دهه است تقلید می کنیم
در ادامه این نشست کاظم چلیپا در سخنانی گفت : من درباره رشته تجسمی صحبت میکنم. عالم صورت چون از حقیقت پدیدهها نشات گرفته است پس در حقیقت به واسطه فرم صحبت میکند. رنگها یک ظاهر و باطن دارند. آبی میتواند بر اندوه و شادی دلالت کند. یا رنگ قرمز که یا به فاخر بودن و اشرافیت و یا زیبایی و رمزگونهگی صحبت کند.
چلیپا گفت: در چنین شرایطی چشم یک نقاش معرفت اوست. اما بحث مهم آنجاست که ما با مسائل دو برخورد داریم. برخورد عقلی و فلسفی که نمونه آن کارهای نقاشانی مثل پیکاسو است که صورت را در رابطه با بیان حس، تجربه میکند. از طرفی نقاشی که در آفریقا ترسیم، ماسک ترس را تجربه میکند و با رنگها رمزآلودگی ایجاد میکند و تحصیل نکرده است با احساس خودش و با طبیعت توانسته بیان هنری داشته باشد و صدق در بیان است که به او کمک کرده است.
او افزود: این برخورد عقلی و ساختاری است که میخواهد روابط پنهان در عالم حجم، فرم و رنگ را کشف کند. از طرفی مبحث دیگر بحث حس ما نسبت به پدیدههاست که درونی است. به عنوان مثال رمانتیکها به یک گونه آن را بیان میکنند و سوررئالیستها به گونهای دیگر.
این هنرمند نقاش گفت: غور در عالم و درک روابط پدیدهها نیازمند متفکرین هنری است. حضور و وجود افرادی مثل هایدگر، نیچه و غیره که در نگاه جامعه نسبت به پدیدهها تاثیر میگذارند امری ضروری است. چرا که این متفکرین با آراء خود برخی مرزها را از بین میبرند. جوهره مدرنیزم از زمانی آغاز میشود که انسان حوزه خودش را میشکند. حوزه انسان یک حوزه بسته است. بسیاری از هنرمندان مدرن جهان را اینگونه گسترش دادند. جهان موضوع گستردهای است و محدودیت دید باید شکسته شود و در مرحله بعد به فردیت و ذهنیت رسید. یعنی هنر تجلی ذهنیت افراد شد. ما در شرق این نگاه را نداشتیم و این نگاه از سوی غرب آمد.
چلیپا گفت: از درون این تجلی عقل جامعه برداشتهای خودش را میکند. ما امروز و در این سه دهه متاسفانه داریم تقلید میکنیم. دهه اول، دهه قبل از انقلاب دهه نوعی فرمالیسم در جستجوی فردیت حاکم است. حالا هرکسی بنابر شناخت و دریافت خودش به سراغ پدیدههای مختلف میرود یکی به سمت کویر رفته و دیگری به طبیعت دل بسته است. حتی شما آثار افرادی مثل بهمن محصص را که مرور میکنید نگاهی اکسپرسیونیستی به عالم و افسانهها دارند.
او ادامه داد: بعد از این و در دهه دوم انقلاب دنبال یک مفهوم دیگری بودیم. مفهومی که بر پایه عالم عرفانی و تلاش معنوی انسان بود یعنی رسیدن به انسان کامل.
این هنرمند نقاش گفت: هنرمندان در این دوره در جستجوی حقیقت خویش بودند. انقلاب برای رسیدن به آن انسان کامل شکل گرفته بود اما متاسفانه در همان گیر و دار رشد فکری بود که جنگ آغاز شد. فضای هنری زمان جنگ برای هنرمندان مانند حمام روحی بود برای تزکیه خودشان. در واقع طی کردن مسیرشخصی رسیدن به انسان کامل در این دوره به فضای هنری راه پیدا کرد.
چلیپا گفت: در حقیقت دهه دوم دهه بازگشت هنرمندان به خود است. در ادامه دهه اولی که آنها میخواستند با هنر غرب آشنا شوند. نوعی آشنایی درباره حقیقت هنر غرب و به همین دلیل تکنیکگرایی در آثار آنها نمود پیدا میکند و از طرفی گالریها تعدادشان زیاد میشود. دهه سوم که شاهد آن هستید دیگر اوج این فردیت است که دارند فضاهای کشف شده گذشته را تجربه میکند. در حقیقت دهه سوم دههای است که تجربههای گذشته را در یک مسیر جدید دوباره دارد بازخوانی میکند.
نخستین نشست "خوانش هنر امروز" همزمان با نهمین جشنواره بینالمللی تجسمی فجر برگزار شده است.