روایت ایران آرت از نمایشگاه های احمد عالی و رضا لواسانی تا هنرمندان جوان
علیرضا بخشی استوار: نمایشگاه طراحیهای رضا لواسانی در گالری اثر ، نمایشگاه خودنگاره های احمد عالی در گالری امکان، نمایشگاه نقاشیهای مریم آیین و عباس شهسوار در گالری طراحان آزاد، نقاشیهای سعید خضایی در گالری سیحون دو و نمایشگاه گروهی سلف پرترهها در گالری فردا سوژههای گالریگردی ایران آرت هستند.
ایران آرت: گالریهای تهران در جمعهای که گذشت میزبان بیش از 20 نمایشگاه جدید بودند. نمایشگاه طراحیهای رضا لواسانی با عنوان "غزلواره" در گالری اثر، نمایشگاه احمد عالی با عنوان "خودنگارههای احمد عالی با G11" در گالری امکان، نمایشگاه نقاشیهای مریم آیین و عباس شهسوار با عنوان "واق" در گالری طراحان آزاد، نقاشیهای سعید خضایی با عنوان "رویای من و فتحعلی میرزا" در گالری سیحون دو و نمایشگاه گروهی سلف پرترهها در گالری فردا، رویدادهایی هستند که در گالریگردی این هفته به سراغ آنها رفتیم.
خیال واژه ها در خطوط رها شده
طراحیهای رضا لواسانی در نمایشگاه "غزلواره" در دنیای تخیلی غزل سیر میکند و از لایههای بسیار زیادی که در این قالب شعری وجود دارد به نفع کارش بهره میبرد.
به نظر میرسد که این هنرمند زمان طراحی سعی میکند به واژهها و به ساختار غزل نزدیک شود. او در این مسیر متناسب با فضای هر غزل آیکونها و رمزگانی را وارد طراحیهایش کرده که ارجاع مستقیمی به اصل اثر نمیدهند اما میتواند بیننده را به کشف رمز و راز نهفته نسبت تصاویر و غزل رهنمون کند.
او گاهی برای این فضاسازی به سوی رنگها خاص رفته است. رنگها که بیشتر جلوهای طلایی و برجسته دارند به نوعی از دل دنیای غزل بیرون آمدهاند. این رنگها که بیشتر ساحتی اساطیری دارند و از طرفی تاریخ و استعارههای متفاوتی را در خود جای دادهاند به طراحیهای لواسانی عمق دادهاند و آنها را در مسیر مورد نظر هنرمند در نزدیک کردن تصویر با ساختار و ساحت غزل هدایت کرده است.
خطوط در آثار لواسانی رها هستند و به نوعی در حرکاتی دورانی و مورب نقشها را به منصه ظهور میرسانند که این حرکت به نوعی در نزدیک شدن این تصاویر به معنای زبانی این آثار کمک کرده است.
دلبستگیهای تایپ شده بر اجسام پیرامون
احمد عالی در نمایشگاه اخیرش از جهان نقاشی فاصله گرفته است. در آثار این نمایشگاه مدیای عکس حیات دوبارهای گرفته است. او در خلال این عکسها به دنبال مرور خاطرات خود در سادهترین وجه ممکن از طریق کنار هم قرار دادن جعبهها است تا از حجم دغدغههای ذهنیش به واسطه به تصویر در آوردن آنها بکاهد.
او با این تغییر مسیر به نوعی قطعیتش در تاکید بر زیباییشناسی خاص خود و دقت وسواس گونهاش در بازنمایی تصویری را نشان میدهد.
یکی از آیکونهایی که در آثار عالی به یک عنصر و المان تثبیتشده، تبدیل شده و اساس حضورش در همه آثار مترصد معنای خاص اوست نشان از جریان داشتن زندگی در پیرامون هنرمند است. در حقیقت هر کدام از واژهها و تایپوگرافیهایی که در دل این جعبهها نقش بستهاند بخشی از دلبستگیهای هنرمند به پیرامونش را به تصویر میکشد. نوعی جستجو در خاطرات گمشده و زمان سپری شده که به تصویر در آمده است. البته این نمایشگاه از نظر مفهومی شباهت زیادی به آثار گذشته او دارد که در مدیای نقاشی کار کرده بود و در گالری آران به نمایش گذاشت.
مرگ خیال در تصاویر باشکوه
سعید خضایی سعی کرده در آثارش بر جذابیتهای عنصر تخیل تاکید کند و زیاد در بند سازماندهی فرم و جذابیتهای بصری نیست. او با این تفسیر که نقاشی بستر یا ابزاری برای رسیدن به تجربه خیالانگیزی است، قصد داشته در بند آرایشهای تصویری باقی نماند و همین مسئله او را به ورطهای کشیده است که به نوعی خلاف آنچه که میخواسته حرکت کند.
در حقیقت او با استفاده از فرهنگ تصویری ایرانی و وارد کردن المانهای تصویری و آیکونهایی با پیش فرض تثبیت شده در ذهن ایرانیان به عنوان میانبری برای درک اثرش استفاده کرده است. اتفاقی که برخلاف خواسته او مخاطب را گمراه میکند و به سمتی میبرد که او نتواند احساسات پیدا و نهان در اثر و معانی مورد نظر خودش را از دل این تابلوها بیابد.
او اتفاقا با قرار دادن برخی تصاویر میان بستری از تاریخ کهن ایران مخاطب را بیش از پیش درگیر شکوه میکند. شکوهی که خود معنا تولید کرده و اتفاقا به ذهن مخاطب جهت میدهد و او را از تحلیل اثر وا میدارد. آنچه که مشهود است این نگارستان پر نقش و لعاب بیش از آن که ما را جذب تخیل هنرمند کند، جذب شکوه میکند و در دل این شکوه حظی حاصل میشود که شاید وابسته خاستگاههای ذهنی مشترک میان مخاطب باشد نه خیال هنرمند.
روایت صوری انسان از خلقت تا مرگ
"واق" از دو منظر به جهان مینگرد. یکی از منظر اساطیری و نقوشی که بر خلقت اشاره دارد و دیگری به جهانی اشاره میکند که غرق در مصرفگرایی، آشفتگی و بینظمی است. در این نمایشگاه که در آن نقاشیهای مریم آیین و عباس شهسوار در یک مجموعه به نمایش در آمده است دو روایت متفاوت در دو جنس متفاوت از برخورد فرمی و محتوایی در پی هم آمده است.
بخشی از این نقاشیها که در آن با سبزهها، درختها و انسانها و حیواناتی بدوی رو به رو هستیم در یک نظم ساختاری و در دل سطوح مرزبندی شده از رنگها شکل گرفته است. سطوحی که در آن فیگورها با عنصر خیال در هم تنیده شدهاند و بیرون از شکل واقعی خود ساحت اساطیری خلقت را به روایتی معاصر گره زده و چون آینهای گذشته را در حال حاضر از نو خلق کرده است.
از طرفی بخش دیگری از این نقاشیها که در آن فضاهایی از جهان امروز به تصویر کشیده شده جنس رنگها تغییر میکند. ما با برشهای منقطعی در تصاویر مواجهیم به گونهای که این برشها به عنوان یک جسم ملموس بیرونی به دنیای درون این نقاشیها ورود پیدا کرده و ساختار و نظم ذاتی تصویر را به هم ریخته است. رنگها هم در این بینظمی تاثیر گذارند. رنگهایی که معمولا از تمی شارپ برخوردارند و در نقاط مختلف تصویر به دلیل تضادی که در میان سطوحشان وجود دارد خود را بر دیگری غالب میکنند.
از طرفی در هر دو سری از این نقاشیها عنصر خواب به شدت مشهود است با این تفاوت که شکل نظم یافته فیگورها در نقاشیهایی که وجهی اسطورهای دارند نشانگر آرامشی هستند که در وجود فیگورها شکل گرفته است و از طرفی این اتفاق نشات گرفته از جنسی از لذت است.
در مقابل آدمهای در خود فرو رفته که در مکانهایی نامتعارف و سخت و در میان انبوه وسایل بهم ریخته سر به زمین گذاشتهاند در یک خستگی مفرط فرو رفتهاند که میتوان آن را استعارهای از مرگ هم خواند. همانطور که حضور فیگورهای اساطیر در مکانهای مطبوع و با ژستهایی منظم بیانی از تولد و حیات است.
افشای چهره واقعی انسان در آینه پرترهها
پرترهها بیش از هرچیز دیگری میتواند ذهنیت هنرمند درباره انسان معاصر را به تصویر بکشد. انسانی که در کنش و واکنش با مسائل، محیط و اجتماع صورتش فرم میگرد و تغییر میکند و سعی میکند بر روی این چهره نقابی بگذارد تا واقعیت را پنهان کند اما هنرمند همواره این نقاب را از چهره او برداشته و بی آن که بخواهد دست به افشاگری میزند.
در حقیقت پرترهها صورت افشاشده هر شخصیتاند که بدون سانسور خود را در معرض دید میگذارند. شخصیتهایی که از دل تخیل هنرمند بیرون آمدهاند بیش از هر فرد دیگری به خود هنرمند وابستهاند و از این منظر میتوان تحلیل جامعی از درک هنرمندان نسبت به انسان همعصرش را به دست آورد.
البته این در رویکرد تکنیکی هنرمندان هم مشهود است. به گونهای که در بعضی از این پرترهها هماهنگی پرتره و فیگور که حاصل یک تجربهگرایی است توانسته معنای در پس پرده مانده این پرترهها را واضحتر کند. پرترهها یا خودنگارهها در نمایشگاه گالری فردا در حقیقت چونان آینهای عمل میکنند که تصویر حقیقیتری از افراد را به آنها ارائه میدهد نه آن چه میخواهند ببینند بلکه آنچه که هستند در آن روایت میشود.