رمزگشایی از چگونگی قتل های زنجیره ای پس از 20 سال/ افشاکننده: یک روزنامه نگار
ایران آرت : اول آذر 1377 داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری در منزلشان به قتل رسیدند و این آغاز تراژدی تلخی شد که با نام قتل های زنجیره ای شهرت دارد.
محمد بلوری روزنامه نگار پیشکسوت و دبیر وقت گروه حوادث «ایران» درباره چگونگی افشا قتلهای زنجیرهای سال ۷۷ در ایران نوشت:
در آن روزهای پرالتهابی که زنجیروار چهرههایی شاخص از میان نویسندگان و... ربوده و سپس کشته میشدند نگرانیهایی به جامعه حاکم شده بود که شاخصترین قربانیان از میان نویسندگان -پوینده، مختاری و زالزاده- بودند.
در آن ماههای پراضطراب که مرتباً اجساد قربانیان در حواشی شهر تهران پیدا میشد من دبیر سرویس حوادث بودم و بالطبع میبایست درباره این قربانیان گزارشهایی تهیه میکردم، اما وقتی خبرنگاران گروه حوادث (مسعود ابراهیمی، داریوش آرمان و...) را برای تهیه عکس و گزارش درباره قربانیان از چهرههای شاخص در عرصه ادبیات مأمور میکردم آنها هم به پلیس مراجعه میکردند و با سکوت عجیب و سؤال برانگیز پلیس جنایی روبهرو میشدند و این مقامات پلیسی و قضایی (بازپرسان جنایی) سکوت میکردند و بویژه بازپرسان ویژه جنایی اظهار بیاطلاعی درباره این قتلهای مشکوک و اسرارآمیز میکردند و میگفتند چنین پروندههایی به دادسرای جنایی ارجاع نشده.
با این بیاطلاعی عجیب و سکوت مسئولان قضایی این پرسش پیش میآمد که پروندههای این نوع قربانیان که پس از ربوده شدن به قتل میرسند و سحرگاه روز بعد اجساد هر یک از قربانیان در حاشیه شهر تهران پیدا میشود چه ارتباطی با یکدیگر دارد؟ جالب اینکه متوجه شدم اجساد قربانیان در کنار یک جاده مثلاً جاده منتهی به شهریار پیدا میشود و به یقین برایم این موضوع پیش آمد که عاملان جنایات مخصوصاً پس از کشتن قربانیان طوری جنازههای آنها را کنار جادهها و پلها قرار میدهند که حتماً هنگام صبح زود افراد وقتی با اتومبیل یا پیاده به سر کارشان میروند متوجه اجساد قربانیان شوند و به پلیس خبر بدهند و بهطور کلی کشف اجساد این چهرههای شاخص ادبی در جامعه پخش شود. (حتی یکی از عاملان آدمربایی) در دادگاه به این نکته اعتراف کرده و گفته پس از قتل قربانیان اجسادشان را طوری در حاشیه پررفت و آمد شهر قرار میدادیم تا در همان ساعات اولیه صبح رهگذران مشاهده کنند.
خبرنگاران گروه حوادث هرچند موفق به دریافت خبری درباره این آدمرباییهای مرگبار از مقامات نمیشدند، اما در جریان پیجوییهایی موفق به درک شباهتهای یکسان در ربودن و کشتن افراد میشدند و اطلاعاتی از خانوادهها بهدست میآوردند؛ مثلاً با مراجعه به خانوادههای قربانیان آنها به نکات مشابه و مشترکی در تمامی قربانیان ربوده شده اشاره میکردند. در تحقیقات خبرنگاران به چند نکته مشترک پی بردیم.
اولاً، هر قربانی هنگام عصر از خانه بیرون رفته و دیگر به منزل برنگشته. ثانیاً، صبح روز بعد (یعنی در حدود ۱۸ ساعت پس از ربوده یا ناپدید شدن) اجساد خفهشدگان در حاشیه شهر پیدا میشد؛ و این نکته عجیب و سؤالبرانگیز بود که در این مدت (از ربودن تا انداختن جسد قربانی در معرض دید رهگذران) چه روی میدهد؟ مسلماً جز کشاندن او به محلی برای بازجویی و تحقیق در یک محل امن فرصتی نبوده و چنین نتیجه گرفتم که از زمان ربوده شدن (باتوجه به زمان اندک) مسلماً همگی برای کشته شدن ربوده میشوند.
تحقیقات ما در محلهای ربوده شدن قربانیان نشان داده که افراد شاهد هیچگونه درگیری ناشی از مخالفت ربودهشدگان نبودهاند و من در گزارش تحقیقی نیم صفحهایام در صفحه حوادث با اشاره به این نکته نتیجهگیری کردم که اول اعضای باند از قبل محل رفت و آمد قربانیان را مورد شناسایی قرار میدهند. بهعنوان مثال دوست قدیمیام زالزاده با سابقه خبرنگاری و انتشاراتی هنگام اول شب در برگشت به خانه در مسیرش در پمپ بنزین ربوده شده و صبح آن شب اتومبیلش را در همان پمپ بنزین پیدا کردهاند و سحرگاه آن شب جسد زالزاده در حاشیه جنوبی شهر پیدا شده است. این قراین نشان میداد که زالزاده را هم که در مسیر خانه و محل کارش شناسایی کرده بودند سوار خودرویی کردهاند و با خود بردهاند.
از این بردنهای قربانیان و سوار کردنشان به خودرو ربایندگان بدون درگیری و سر و صدا نتیجه جالبی گرفتم که در مقالهای یادآوری کردم و نوشتم ابتدا و از چند روز قبل مسیر رفت و آمد یک قربانی را شناسایی میکنند و در روز معین او را سوار اتومبیل خودشان میکنند که همان شب مرتکب قتل او (با خفگی) میشوند (نشانهاش طناب دور گردن) در این مورد نتیجهگیری کردم که اعضای باند احتمالاً با دو اتومبیل به سراغ قربانی میروند که به روی یکی از آنها آرم و نشان مرکز امنیتی نقش بسته که فرد قربانی با دیدن این آرم و نشان باور میکند که برای انجام تحقیقات او را به یکی از مراکز امنیتی خواهند برد و احتمالاً کارت شناساییشان را هم نشان فرد موردنظر میدهند که به یقین برسد مأموران امنیتی هستند.
به همین خاطر قربانیان براحتی سوار خودرو آرمدار میشوند و درگیری و مقاومتی هم پیش نمیآید که باعث جمع شدن مردم و توجه کاسبهای محل شود که پس از افشای جنایات باند امامی روشن شد که همه نشانیهای من در شرح آدمرباییها درست بوده است.
ضمناً از همان ابتدای آدمرباییها من واژه قتلهای زنجیرهای را درباره این جنایات سعید امامی بهکار بردم که همچنان از قتلهای او با عنوان قتلهای زنجیرهای یاد میشود.