شعر جهان امروز با استنلی کونیتز/ و چشمهایی که بادیوانگی جلا یافتند
از استنلی کونیتز تا به امروز 12 کتاب شعر منتشر شده است که آخرین آن یکسال پس از مرگش یعنی سال 2007 بوده است.
ایران آرت: استنلی کونیتز (Stanley Kunitz) با نام کامل استنلی جاسپون کونیتز متولد 1905 و درگذشته به سال 2006 از شاعران آمریکایی است که در سالهای 1974 و 2000 دوبار ملکالشعرای مشاور کتابخانه کنگره شعر آمریکا شده است؛ عنوان رسمی فردی که هر سال از سوی رئیس کتابخانه کنگره ایالات متحده انتخاب میشود.
از او تا به امروز 12 کتاب شعر منتشر شده است که آخرین آن یکسال پس از مرگش بوده است. او در طول دوران زندگیاش به عنوان ویراستار و مترجم نیز فعالیت داشته است. نخستین مجموعه شعر کونیتز در سال 1930 با عنوان «چیزهای روشنفکر» منتشر شد.
شعری که میخوانید، با عنوان «پادشاه رود» در آتلانتیک منتشر شده است.
با این که آبها به قدر کافی شفاف بودند،
با اینکه آبها آرام بودند،
اما شفاف نبودند،
اما آرام نبودند،
تو خودت را میبینی که
سُر میخوری روی پوستات
بر خلاف جریان رود
سیلی زنان
شلتاق کنان
و میرُمبی
بر فراز صخرهها،
تا وقتِ آنکه صورت گریشان کنی،
با خون دلت
و خودت را پیدا کنی،
در مازهایی پیچاپیچ،
ناپیچاپیچ.
با این که «ادراک» به تو چیزی میبخشد
اما چیزی نمیبخشد
به شامهای که گرفته است
با خودفریبی
و تصویر رنگین کمانی که شناور است
در میان آینهای که سرریز میکند،
تو خودت را گیج میکنی
با تنهای دیگر،
سنگین از وزن ماهیها،
که کوفته و کبود، له میشوند نزدیک سدی
در کنار
برکهای سرمست.
بیا. آب تنی کن در این آبها.
زاد و ولد کن، و بمیر.
با اینکه «قدرت» به تو چیزی میبخشد
تا قفل زندانهایت را بشکنی
اما تخیلت را میمیراند
و درهای حواست را میبندد
بر زمان کودکیای که در آن
جرات داشتی همه چیز را تغییر بدهی
همچنان که اکنون تغییر میدهی
در شکلِ هراسی
آن سوی انسانِ محض.
آتشی خشک تو را فرامیگیرد.
چکههای چربی از استخوانهایت.
فلوتهای دخترت بی رنگ میشوند.
تو کِشتیای از انگلها شدهای.
ساعتِ بزرگِ زندگیات
به آرامی به پایان میرسد.
و ساعتهای کوچک وحشی میشوند.
تو در همین وقت به دنیا میآیی.
در باد زوزه میکشی
و باد جوابت را میدهد:
"من این راه را انتخاب نکردم
راه مرا انتخاب کرده است"
تو طعم آتش را روی زبانت حس میکنی
تا زمانی که سیاهی را ببلعد
با شادی پیامبرانه:
"با من بسوزان.
تنها موسیقی، موسیقیِ زمان است
تنها رقص، رقصِ عشق."
با اینکه قلبت به قدر کافی ناب است
اما ناب نیست
تو اعتراف میکنی
که هیچ چیز ناگزیرت نمیکند
هیچ چیز
تا بردوام بمانی،
اما دلتنگی و امید،
دو پله نردبان
میان دوزخ و بهشتاند.
در آستانهی
آخرین راز
در ساعت بی خِردی مطلق،
تو خیره میشوی به چشمهای مخلقوت،
که با دیوانگی جلا یافتند،
و میگویی
او نشکسته است، و تاب میآورد
نرم، و استوار
در حالتی از درخشش ابدی
میراث دار پادشاهی میشود
که همیشه
در تبعید خواهد بود.
مجتبا هوشیار محبوب
اگر میخواهید شعرهای روز جهان را که ایرانآرت پیش از این برگردانده است بخوانید، روی تیترهای زیر کلیک کنید:
شعر امروز جهان با هیرومی ایتو/ بگو که آب، سرریز کند از شرق
شعر خوانی این بار با ماکسین کومین آمریکایی/ همگام با نبضِ قلب تو، میتپیم در آستانِ حرکت
شعری از یک شاعر روس / تمامی جهانها تباه خواهد شد
شعری از اشن وانگ، شاعر معاصرآمریکایی/ آسمان شب با زخمهای بیرونی: خشونت، لطافت و تصاویرِ بی زمان
شناور به سوی خط افق/ شعری از شاعر برنده جایزه پولیتزر
"بوداپست 1944" از هوارد آلتمن/ در تاریکیای نوسان ناپذیر...