دوشنبههای ایرانآرت با سینما و علی رستگار [سه]
وقتی آکین به سلامتی کیمیایی بالا میرود!
اگر دلهایتان آماده شده و در تکیهِ رفاقت سید و قدرت و همه رفقایِ جان سینمای کیمیایی نمِ اشکی ریختهاید، اجازه میخواهم در دیزالوی عجیب و غریب، شما را به آلمان ببرم؛ همانجایی که اتفاقا یک بار استاد در فیلمی به نام «تجارت» هم، چشمههایی از رفاقت را لژیونروار نشانمان داده بود.
ایرانآرت، علی رستگار: وقتی پری زنگنه آن آخر فیلم «گوزنها» شروع به خواندن گنجشکک اشیمشی میکند و ملتمسانه از او میخواهد که لب بومشان ننشیند، دیرزمانی است که سید رسول و قدرت، فعل رفاقت را به تمامی صرف و معنا کردهاند. آنها نشان دادند که آن استکانبههمزدنها و همپالکیها، پوچ و توخالی و برای قمپزدرکردن نبود و به وقت زخم هم همراهی و همسفری را خوب میدانند. آنها بلدِ راهِ رفاقتند و مبصرانِ دوستی.
[بهروز وثوقی، مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان در پشت صحنه تولید «گوزنها»]
سینمای مسعود کیمیایی همیشه بر مدار رفاقت چرخیده و حتی در زمانه نارفیق و نامردِ قصههای برگرفته از زندگیاش هم، کسانی بودهاند که دوستی را به سلامتی به مقصد برسانند. شاید همین بهادادن به رفاقت در دنیایی که رفاقت کمکم بهایش را از دست میدهد، باشد که آدم را نمکگیرِ کیمیایی و سینمایش میکند.
[کیمیایی، یک بار هم بار و بندیل رفیقبازیاش را در آلمان و با فیلم «تجارت» پهن کرده بود]
حالا اگر دلهایتان آماده شده و در تکیهِ رفاقت سید و قدرت و همه رفقایِ جان سینمای کیمیایی نمِ اشکی ریختهاید، اجازه میخواهم در دیزالوی عجیب و غریب، شما را به آلمان ببرم؛ همانجایی که اتفاقا یک بار استاد در فیلمی به نام «تجارت» هم، چشمههایی از رفاقت را لژیونروار نشانمان داده بود.
فاتح آکین، کارگردان ترکتبار آلمان در فیلم «چیک» (2016) به طرز غریبی آدم را یاد همین شاخصه رفاقت در آثار کیمیایی میاندازد؛ البته قهرمانان فیلم نوجوان هستند و طبیعتا در این قصه آلمانی از آن فضای تیره و تار دنیای بزرگترهای سینمای کیمیایی و زخم و چاقوی دستهسفید زنجانی خبری نیست، اما به قدری دو نوجوان و دو همکلاسی و دو دوست فیلم، در مسائل و مشکلات پیشآمده، با هم همراهی میکنند که مدام عطر مرام و مسلک ایرونی خاصه از جنس رفاقت مورد تاکید و اشاره ما در این نوشته، به مشام میرسد.
انگار بچهها به جای اینکه از دبیرستانی در برلین باشند، صاف از دبیرستان دولتی بَدِر در خیابان ری بالاتر از بازارچه حمام نواب بیرون آمدهاند! همان جایی که سید، مبصریِ قدرت و دیگر بچهها را میکرد، همانجایی که خود مسعود کیمیایی در آنجا شاگردی و رفاقت کرده است.
مایک کلینگنبرگ (تریستان گوبل) نوجوانی از خانوادهای مرفه در برلین است که البته این رفاه مادی، خوشایند و موجب آسایش او نیست، چون یک مادر دائمالخمر و یک پدر بیاعتنا به خانواده دارد که اعتنایی به او نمیکنند. از طرفی دختر مورد علاقهاش تاتیانا که همکلاس او هم است، به عشق مایک بیمحلی میکند و باعث میشود او در آستانه یکی از بدترین تعطیلات تابستانی عمرش قرار بگیرد، اما حضور ناگهانی یک همکلاسی عجیب و غریب و تازهوارد با اسم «چیک» Andrej "Tschick" Tschichatschow (آناند بتبیلگ) که یک کولی یهودیِ مخلوط (چون هم آلمانی است، هم چینی، هم رومانیایی و هم از نظر برخی، روسی!) است، هم باعث میشود بهترین تابستان عمرش رقم بخورد و هم رفاقتی قرص و محکم میانشان شکل بگیرد.
چیک با توانایی و مهارت و بینش و رهایی و سرخوشیاش، برای هر حرف و حرکت پیشبینینشدهای آمادگی دارد و فارغ از نتیجه خوب یا بد میتواند از حال خاطره بسازد. همین هم بهتدریج باعث همراهی مایک میشود تا از زندگی کرخت و افسرده خانوادگی و تحصیلیاش فاصله بگیرد و دم را غنیمت شمارد و شاید برای اولینبار در زندگی، طعم واقعی رفاقت را بچشد. آنها با آن ماشین لادای آبیرنگ قدیمی که چیک دزدیده، خودشان، رفاقتشان و خاطراتشان را در ذهن ما تتو میکنند.
[فاتح آکین میان دو بازیگر نوجوان فیلم «چیک»]
جایی خواندم که فاتح آکین، سینمای ایران را کنجکاوانه دنبال میکند، اما نمیدانم فقط فیلمهای جشنوارهای سینمای ما را میبیند یا فیلمهای کیمیایی را هم دیده است. او به جز این تم رفاقت که آدم را به یاد دوستیهای سید و قدرتطوری میاندازد، در پایان فیلم تکخال دیگری رو میکند که بیبروبرگرد تداعیکننده «ضیافت» است.
مایک، چیک و ایزا، دختری که در نیمه سفر همراهشان میشود، با بازی نیکول مرسدس (ببینید، حتی فامیلی این دختر هم اسم فیلمی از کیمیایی است!)، بر فراز صخرهای قرار میگذارند که پنجاه سال بعد درست همین جا همدیگر را ملاقات کنند. بسیار شبیه موقعی که علی (فریبرز عربنیا) در کافه ماطاووس به شش دوست و همکلاسی دیگرش از دبیرستان بَدِر میگوید: «یه چیزی میگم، نه نگین. اما آره الکی هم نگین. یه ساعت و سال و روز رو قرار میذاریم هر کی هرچی شده، چه اونی که بارش بار شده، چه اونی که بارش افتاده که خدا کنه همهمون کاردرست بیایم. خلاصه، یه دفعه دیگه دور هم جمع شیم. نُه سال دیگه، همین موقع، همینجا.»
[مسعود کیمیایی و ششنفر از هفترفیقِ «ضیافت»؛ حالا بیستودوسال بعد، حسن جوهرچی دیگر نیست]
و رفاقت ادامه دارد، حتی اگر کافه ماطاووس شده باشد رستوران ایروان، حتی اگر زندگی زخمهای کاریاش را به همکلاسیهای بَدِر و مایک و چیک و ایزا زده باشد؛ باکی نیست که رفاقت، مرهمیست.
چیک
محصول 2016 آلمان
کارگردان: فاتح آکین
بازیگران: آناند بتبیلگ، تریستان گوبل
-------------------------------------------------------------------------------------------
[علی رستگار، منتقد فیلم و روزنامهنگار است. او از سالها پیش با مجلات سینمایی و مطبوعات همکاری میکند. رستگار برای «دوشنبههای ایرانآرت با سینما»، از فیلمها و سریالها مینویسد]
برای خواندن یادداشت پیشین او در «دوشنبههای ایرانآرت با سینما» روی تیتر زیر کلیک کنید:
یک تکنگاریِ همدلانه درباره ادای دین متفقین به کازابلانکا/ سام دوباره آن آهنگ را زد
تلاشهای یک پیاز هشتادویکساله در سودای جیمز دین!/ سریال وودی آلن دقیقا به دنبال چیست؟